آخرين ديدار

نادر فضلي

 

مقدمه
 
هرگز از مرگ نمي‏هراسيد
 
در انتظار شهادت
 
در انديشه‏ي سعادت
 
آخرين ديدار
 
شاهد توحيد و رسالت
 
بشارت به ظهور مهدي
 
عبادت خالصانه
 
متقي باشيد
 
دل به دنيا مسپاريد
 
هميشه حق بگوييد
 
از خدا پاداش بخواهيد
 
دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد
 
منظم باشيد
 
مسلمانان! مسلماني را قدر بدانيد
 
همه به ريسمان خدا چنگ زنيد
 
صلح و آشتي ميان خود برقرار سازيد
 
پيوند خويشاوندي را استوار سازيد
 
يتيمان را دريابيد
 
از عمل به قرآن غافل نمانيد
 
حق همسايگي را پاس بداريد
 
حج را بپاييد تا پايدار بمانيد
 
نماز ستون دين شماست، آن را به پا داريد
 
با زکات، خشم خدا را فروبنشانيد
 
ماه رمضان را گرامي بداريد
 
بينوايان را دريابيد
 
با مال و جان و زبان، در راه خدا جهاد کنيد
 
ياور فرزندان پيامبر باشيد
 
صحابه صالح پيامبر را بزرگ شماريد
 
زنان و زيردستان را دريابيد
 
نماز را به پا داريد و از هيچ سرزنشي نهراسيد
 
با مردم نيکو سخن بگوييد
 
هرگز از امر به معروف و نهي از منکر غافل مباشيد
 
با يکديگر مهربان باشيد و از جدايي بپرهيزيد
 
انتقامجويي نکنيد
 
آخرين کلام، کلام آخر
 

 


مقدمه

شيوه‏ي بزرگان و خردمندان چنان است که در اواخر عمر، بهترين تجربه‏ها و دانسته‏هاي دوران زندگي خود را به عنوان «موعظت» و «وصيت» بر زبان و قلم جاري مي‏سازند تا درس زندگي براي آيندگان باشد و به راستي که بسياري از آن يادگارهاي گرانبها، راهگشا و زندگي سازند، درس آموز و عبرت انگيزند. بهره‏وري از تجربه‏ها و دانش ديگران هنر بزرگي است، از اينرو «داناترين انسانها کساني هستند که از دانسته‏هاي ديگران بهترين بهره‏ها را برند.»

حضرت اميرالمومنين عليه‏السلام- هرچند که سرتاسر زندگي‏اش درس‏آموز است- در برهه‏هاي خاصي، توصيه‏هاي گرانقدري به فرزندان و ياران خويش داشته است و آنان را نسبت ببه انجام آنها سفارش فرموده است. تمامي آن توصيه‏ها به راستي ما را هوشيار مي‏کند، بيدار مي‏سازد و به خود مي‏آورد و حتي شرمنده‏شان مي‏کند که چرا در انجام آن تعاليم حيات‏بخش و زندگي‏ساز و آخرت‏پرداز، کوتاهي و سستي مي‏ورزيم.

پيداست ضمن آنکه تمامي توصيه‏ها و موعظه‏هاي آن حضرت ارزشمند است، وصيتي را که در بستر شهادت بيان فرموده است از اهميت بسيار ويژه‏اي برخوردار است و با وجود آنکه عناوين و مضامين آن در برگيرنده اساسي‏ترين دستورهاي ديني است، متن کامل آن در ميان
شيعيان شهرت و رواج چنداني ندارد.

در اين نوشته توفيق آن را يافته‏ايم که ضمن نقل متن کامل وصيتنامه، آن را به اختصار شرح دهيم. دامنه اين شرح تا آنجاست که ما را فقط با اهميت مباحث آشنا مي‏سازد.

لازم است يادآوري شود اين وصيتنامه در سه کتاب ذيل آمده است:

فروع کافي جلد هفتم صفحه‏ي 51 تا 52. (نوشته‏ي مرحوم کليني متوفي به سال 328 يا 329 ه. ق)

من لايحضره الفقيه جلد چهارم صفحه‏ي 189 تا 191. (نوشته‏ي مرحوم صدوق متوفي به سال 381 ه. ق)

نهج‏البلاغه بخش‏نامه‏ها، وصيت چهل و هفتم. (گردآوري شده توسط مرحوم سيدرضي متوفي به سال 404 ه. ق)

البته متني که در کافي و من لايحضره الفقيه آمده کاملتر از متن نهج‏البلاغه است. و قسمت آخر وصيتنامه در نهج‏البلاغه در دو کتاب مذکور وجود ندارد. همچنين مقدمه وصيت‏نامه هم که در من لايحضره الفقيه ذکر شده، در کافي و نهج‏البلاغه نيست و متن اصلي در دو کتاب کافي و من لايحضره الفقيه تقريبا يکسان است.در ضمن در کافي يک وصيت‏نامه مالي- خانوادگي نيز پيش از وصيت‏نامه مذکور نقل شده است.

اميدواريم که اين آشنايي شروعي باشد براي کوشش در اجراي آن تعاليم ارزشمند.

از خداوند مي‏خواهيم ما را از پيروان و دوستداران حضرتاميرالمومنين علي عليه‏السلام قرار دهد و آتش ولايت و محبت آن حضرت و فرزندان گرامي‏اش، ائمه هدي- عليهم‏السلام- را در دل ما و فرزندان ما شعله‏ور فرمايد: آمين.

سه‏شنبه هفدهم رمضان المبارک 1419 ه. ق

برابر با پانزدهم دي ماه 1377 ه. ش

نادر فضلي



 

هرگز از مرگ نمي‏هراسيد

همه از مرگ مي‏گريزند، اما او به استقبال مرگ مي‏شتافت. همه از مرگ مي‏ترسند، اما او هرگز از مرگ هراسي به دل راه نمي‏داد. بارها و بارها از معرکه‏هاي مرگبار، بي‏خيال و سبکبار، جان سالم بدربرده بود. مردم برايش بسيار آسان مي‏نمود. در صحنه‏هاي هولناک، مرگ را به بازي مي‏گرفت:
نخستين بار، آن شب که قرار بود کافران قريش پيامبر را در خواب به قتل برسانند، وقتي در بستر مرگ به جاي پيامبر خوابيد، جوان بيست و سه ساله‏اي بيش نبود که مردانه به چهره مرگ لبخند زد و خود را به آغوش خطر انداخت و مرگ از شرم شجاعت، او، سرافکنده از پيشش گريخت.

چند روز پس از همان ماجرا، براي پيوستن به پيامبر، همراه با مادرش فاطمه دختر اسد، و فاطمه دختر پيامبر، و فاطمه دختر زبير، به سوي مدينه حرکت کرد. در راه چند نفر از کافران مسلح راه را بر او بستند و او يک تنه، مثل شير به مصاف آن شتافت و باز هم مرگ با
ديدن آن همه دلاوري، خود را کنار کشيد.

در نبرد بدر، چنان با شهامت به پيکار با زورمندان قريش برخاست که همه را به حيرت انداخت و بسياري از کافران را به خاک افکند، و اين بار نيز مرگ دانست که دل او از دل شير هم دليرتر است و کسي نيست که از مرگ کوچکترين ترسي به خود راه دهد. مرگ از آن همه شجاعت به حيرت افتاد.

وقتي مي‏خواست ازدواج کند، چون چيزي نداشت، پيامبر به او فرمود: زره خود را به فروش و بهاي آن را کابين همسرت قرار ده، چون تو نيازي به زره نداري، زره براي آن است که آدمي را از خطر حفظ کند، تو خود را به کام مرگ مي‏افکني و مرگ از تو مي‏گريزد.
در جنگ احد، که مسلمانان غره شدند و پيروزي را از دست دادند و غافلگير گشتند و گريختند، او بود که همراه با معدودي از جوانمردان، پايمردي کرد و با آن که هفتاد خزم کاري برداشته بود، چنان دل به درياي سياه دشمن زد و خود را به امواج خطر سپرد که مرگ سر به زير انداخت.

در کارزار خندق، در مصاف با عمرو بن عبدود، پهلوان نامدار و بي‏رقيب عرب، در جنگ تن به تن و نابرابر، با آن کوه صلابت و شجاعت، هرچند ضربت شمشير حريف، کلاهخودش را شکافت و پيشانيش را به شدت زخمي کرد، اما چنان مرگ را به بازي گرفت که مرگ خود را باخت.
در ماجراي فتح قلعه‏هاي خيبر، وقتي با مرحب، جنگاور غول‏آساي يهودي، که پيشتر طعم تلخ شکست و هزيمت را به مسلمانان چشانده بود، مواجه شد، بي‏هيچ ترس و واهمه از هيبت
مرحب، بر او يورش برد و او را به خاک افکند و باز هم به روي مرگ خنديد.

در پيکار دشوار و خونين حنين، که خطر از هر سو مسلمانان را در برگرفت و بسياري را هم به فرار واداشت، او بود که با گروهي کم شمار اما دلير، پايداري کرد و دشمن را عقب راند و پيروزي را به ارمغان آورد و اين بار نيز، مثل هميشه به استقبال مرگ شتافت و مرگ از او گريخت.




در انتظار شهادت

علي عليه‏السلام آنچنان با مرگ خو گرفته و با آن آشنا و مانوس گشته بود که مي‏فرمود:
و الله لابن ابي‏طالب انس بالموت من الطفل بثدي امه [1] .

به خدا سوگند که انس و دوستي پسر ابوطالب با مرگ از انس کودک شيرخوار به سينه مادر، بيشتر است.
البته خوب مي‏دانست که سرانجام مرگ به سراغ او هم خواهد آمد، اما اين را هم مي‏دانست، تا زماني که اجل فرانرسيده باشد، ترس از مرگ بيهوده است.

غلامش قنبر، که سخت به مولا و سرورش علاقه داشت، در دوران خلافتش که دشمنان در پي آن بودند تا آسيبي به او برسانند، شمشير به دست، سايه به سايه او حرکت مي‏کرد تا از او پاسداري کند. يک شب او را ديد و پرسيد: قنبر! اين وقت شب اينجا چه مي‏کني؟ قنبر عرض کرد: مولاي من! مي‏داني که دشمنان در انديشه آن هستند تا گزندي به شما برسانند و من از آن مي‏ترسم که مبادا سوء قصدي به شما بشود.

حضرتش لبخندي زد و فرمود: قنبر! آيا مرا از اهل آسمان حراست مي‏کني يا از اهل زمين؟ قنبر عرض کرد: البته از اهل زمين بر شما مي‏ترسم. و او فرمود: تا زماني که خداي خالق آسمانها اجازه نفرمايد، اهل زمين درباره من هيچ کاري نمي‏توانند انجام دهند. بازگرد و خاطر آسوده دار. قنبر هم چون اين سخن را شنيد، بازگشت و او را تنها گذاشت [2] .

ناگفته نماند که او خوب مي‏دانست که به مرگ طبيعي نخواهد مرد. مي‏دانست که کشته خواهد شد. اين را از پيامبر خدا شنيده بود.
در آخرين جمعه ماه شعبان، پيامبر براي مردم خطبه خواند و در آن بيانات، پيرامون اهيمت ماه مبارک رمضان سخنان بسيار ارزشمندي ايراد فرمود. راوي اين روايت که خود اوست، فرمود:
در پايان سخنان آن حضرت پرسيدم: يا رسول الله! برترين اعمال در اين ماه کدام است؟

آن حضرت فرمود: يا اباالحسن! بهترين اعمال در اين ماه خودداري از کارهايي است که خداوند ما را از انجام آنها بازداشته است.

پيامبر اين را فرمود و گريست. حاضران و من در شگفت شديم و پرسيديم: يا رسول الله، براي چه گريه مي‏کنيد؟ و او فرمود: براي آن گريه مي‏کنم که مي‏دانم در ماه مبارک رمضان خون تو را مي‏ريزند. گويا مي‏بينم در حاليکه در محراب نماز به عبادت ايستاده‏اي، شقي‏ترين افراد که از قابيل- قاتل هابيل- و از آن تيره بختي که شتر ثمود را کشت نيز شقي‏تر است، تو را مي‏کشد. او همزاد و همگون
همان کسي است که شتر صالح را کشت. آن نابکار نگون‏بخت، ضربتي بر پيشاني تو وار مي‏سازد که محاسن تو را از خون پيشانيت رنگين مي‏کند.

وقتي پيامبر اين خبر را داد، او فقط از يک چيز نگران بود. لذا پرسيد: يا رسول الله! در آن هنگام که کشته مي‏شوم آيا دين من سلامت است؟ و وقتي پيامبر به او مژده داد که آري، چنان خواهد بود، نفسي به راحتي و رضايت کشيد و خداي را سپاس گفت که تا آخرين لحظه زندگي، بر دين حنيف جدش ابراهيم خواهد بود. [3] .

============
[1] نهج‏البلاغه، خطبه پنجم.
[2] عن ابي عبدالله عليه‏السلام قال: کان لعلي عليه‏السلام غلام اسمه قنبر و کان يحب عليا حبا شديدا. فاذا خرج علي عليه‏السلام خرج علي اثره بالسيف. فرآه ذات ليله، فقال: يا قنبر ما لک؟ قال: جئت لامشي خلفک، فان الناس کما تراهم يا اميرالمومنين، فخفت عليک. قال: ويحک امن اهل السماء تحرسني ام من اهل الارض؟ قال: بل من اهل الارض. قال: ان اهل الارض لايستطيعون لي شيئا الا باذن الله عزوجل من السماء. فارجع، فرجع. (توحيد/ 339).
[3] قال اميرالمومنين: فقمت و قلت: يا رسول الله! ما افضل الاعمال في هذا الشهر؟
فقال: يا ابالحسن! افضل الاعمال في هذا الشهر الورع عن محارم الله عزوجل. ثم بکي. فقلت: يا رسول الله ما يبکيک؟ فقال: يا علي ابکي لما يستحل منک في هذا الشهر، کاني بک و انت تصلي لربک و قد انبعث اشقي الاولين، شقيق عاقر ناقه ثمود، فضربک ضربه علي قرنک فخضب منها لحيتک.
قال اميرالمومنين: فقلت يا رسول‏الله! و ذلک في سلامه من ديني؟ فقال- عليه‏السلام و سلم-: في سلامه من ديک. (امالي صدوق / 85).


 

در انديشه‏ي سعادت

درست همان طور که پيامبر پيشگويي فرموده بود، در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجري، هنگام نماز و به دست تبهکارترين انسانها، با شمشيري که تيغه‏ي آن را به سمي کشنده آب داده بودند، ضربتي کاري به پيشانيش فرود آمد و محاسن مبارکش را از خون پيشاني رنگين ساخت. اثر آن ضربت بيشتر از آن رو کاري بود که درست به همان جا که پيشتر عمرو بن عبدود در جنگ خندق ضربتي زده و هنوز اثر آن در پيشانيش بود، فرود آمد.

بالاخره مرگ آمد، اما اين بار نيز خجلت‏زده شد. چون وقتي ضربت شمشير به پيشانيش خورد، رضايتمندانه فرمود:
فزت و رب الکعبه [1] .
به خداي کعبه سوگند که رستگار شدم
و اينک اوست که در بستر مرگ آرميده است. خاک مرگ به روي کوفه پاشيده‏اند. از آسمان غم مي‏بارد. شهر يکپارچه نگران و ناراحت است. وقتي اين صدا در شهر پيچيد که: «قتل اميرالمومنين» دست و
پاي مردم سست شد، همان مردمي که بارها امير و امامشان از بي‏وفايي و پيمان‏شکني و سست عهدي آنان شکايت مي‏کرد، همان مردمي که درباره‏شان مي‏فرمود:

«اي گروهي که جسمتان اينجا حضور دارد اما عقل و خرد شما پنهان گشته است. اي گروهي که فرمانروايانتان گرفتار شمايند. من که امير و فرمانده‏ي شما هستم خدا را اطاعت مي‏کنم، در حالي که شما از من فرمان نمي‏بريد و معاويه که فرمانرواي اهل شام است، خدا را نافرماني مي‏کند اما مردم شام از او فرمان مي‏برند. به خدا سوگند که دوست دارم معاويه، درباره‏ي شما مردم بي‏وفا و نافرمان، با من معامله کند. از من سکه‏ي نقره بستاند و به من دينار طلا بدهد. ده نفر از شما را بگيرد و يک نفر از شاميان را بدهد. [2] .

در همين حال به ياد آورد که در جنگ احد وقتي گروهي از مسلمانان شهيد شدند، بر او سنگين آمد که چرا سعادت شهادت نصيب او نگشته است، پيامبر به او فرمود تو نيز شهيد خواهي شد اما به من بگو در هنگام شهادت صبر و شکيبايي تو چگونه خوهد بود؟ و او به پيامبر عرض کرده بود: يا رسول الله! صبر هنگام نزول بلاست اين که شما فرمودي، براي من بشارت است و جاي شکر و سپاس دارد. [3]  اکنون مژده‏ي پيامبر به وقوع پيوست و او هم خدا را سپاس گفت.

شب پيش از ضربت خوردن، وقتي خوابي سبک او را در ربود، پيامبر را در خواب ديد و از آن مردم به آن حضرت شکايت کرد و عرض نمود: اي رسول خدا! چه نافرمانيها و دشمنيها که از امت تو
ديدم! پيامبر به او فرمود: نفرينشان کن. و او هم گفت: خداوند به جاي آنها بهترين‏ها را نصيب من کند و به جاي من بدترين را بر آنان چيره گرداند. [4] .

آري، همان مردم اينک سخت اندوهگين و افسرده‏اند. مي‏دانند که روزهاي سياهي پيش رو خواهند داشت. همه مي‏دانستند ديگر هيچ اميدي به زنده ماندن او نيست. آن حضرت خود بهتر از هرکس اين را مي‏دانست. پيشگوييهاي پيامبر را درباره‏ي شهادتش و خوابي را که شب پيش ديده بود، به خوبي به خاطر داشت. او آخرين ساعات زندگيش را سپري مي‏کرد. مي‏خواست وصيت کند.

روز قبل عده‏اي از مردم به عيادتش آمده، از او خواسته بودند تا اگر سفارشي دارد به آنان بفرمايد. آن حضرت هم مطالبي را فرموده بود. [5]  اما اين بار مي‏خواست وصيت‏نامه‏ي رسمي‏اش را تنظيم کند.

============
[1] بحارالانوار جلد 42 صفحه‏ي 239.
[2] ايها القوم! الشاهده ابدانهم، الغائبه عنهم عقولهم، المختلفه اهواوهم، المبتلي بهم امراوهم. صاحبکم يطيع الله و انتم تعصوته و صاحب اهل الشام يعصي الله و هم يطيعونه. لوددت و الله ان معاويه صارفني بکم صرف الدينار بالدرهم، فاخذ مني عشره منکم و اعطاني رجلا منهم. (نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 96).
[3] فقلت يا رسول الله او ليس قد قلت لي يوم احد- حيث استشهد من استشهد من المسلمين و حيزت عني الشهاده، فشق ذالک علي- فقلت لي: ابشر فان الشهاده من ورائک؟ فقال لي: ان ذالک لکذالک، فکيف صبرک اذا؟ فقلت: يا رسول الله ليس هذا من مواطن الصبر و لکن من مواطن البشري و الشکر. (نهج‏البلاغه نسخه صبحي صالح کلام 156).
[4] ملکتني عيني و انا جالس. فسنح لي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فقلت: يا رسول الله ماذا لقيت من امتک من الاود و اللدد؟ فقال: ادع عليهم. فقلت: ابدلني الله بهم خيرا منهم، و ابدلهم بي شرا لهم مني. (نهج‏البلاغه، نسخه صبحي صالح کلام 70).
[5] اين بيانات را مرحوم کليني در کتاب شريف کافي آورده است. کافي، جلد 1، ص 299 و 300 کتاب الحجه. در کلام 149 نهج‏البلاغه نيز نقل شده است.



آخرين ديدار

همه‏ي فرزندانش بنا به خواسته او، گرد بسترش نشسته بودند و با چشماني اشکبار به سيماي مردي چشم دوخته بودند که مي‏خواست در آخرين ديدار، آخرين حرفهاي خود را بگويد. بزرگان بني‏هاشم و روساي شيعه را هم خواسته بود تا در آن مجلس حضور يابند.

براي آن که همه‏ي مدعوين حاضر و شاهد باشند، بستر آن حضرت را در اتاق نسبتا بزرگي گسترده بودند. هرکس وارد اتاق مي‏شد از ديدن آن عزيز، بي‏اختيار سيل اشک بر رخسارش جاري مي‏شد. آيا اين علي است؟ شير غران ميدانهاي جنگ؟ موج خروشان کارزارهاي سخت؟ کوه صلابت و قدرت؟ قهرمان يکه‏تاز بدر و احد؟ سردار سرافراز خندق و خيبر؟ اينک اوست که اين چنين رنجور و ناتوان در بستر افتاده است؟

پيشاني مبارکش را با دستمال زردي بسته بودند. رنگش چهره پارچه يکي بود، سم قوي و مهلکي را که به تيغه‏ي شمشير خورانده بودند، پيدا بود که در سرتاسر خونش پراکنده گشته است و اثر کشنده‏ي خود را کاملا به جا نهاده است. اطرافيان آرام مي‏گريستند. اما لبخند
نمکين و کم‏رنگي بر لبان بي‏رنگ آن حضرت نقش بسته بود. ديگران را دلداري مي‏داد و مي‏فرمود: آرام باشيد. غم مخوريد. بي‏تابي مکنيد. اگر بدانيد به چه مي‏انديشم و چه مي‏بينم هرگز غمگين نخواهيد بود. اگر نمي‏دانيد بدانيد که همه‏ي دل مشغولي من اين است که هر چه زودتر به حبيب و سرورم پيامبر اکرم بپيوندم. دوست دارم هرچه زودتر به ديدار همسر مهربان و فداکارم، زهراي عزيز، بشتابم. آگاه باشيد اين پيامبر خداست که هم اينکه به روي من مي‏خندد و مرا پيش خود فرامي‏خواند. عزيزانم ناراحت نباشيد، صبوري کنيد.

از پشت در، صداي گريه‏ي آرام و سوزناک زنان و دختران، دل انسان را کباب مي‏کرد. به دستور آن حضرت، ايشان نبايد ضجه بزنند و بي‏تابي کنند. نبايد صدا به ناله و فرياد بلند کنند. حق داشتند فقط گريه کنند، اشک بريزند، عزاداري کنند. اما نبايد سيلي به صورت بزنند يا گونه به ناخن بخراشند يا موي از سر بکنند يا فرياد بزنند و بي‏قراري کنند. مردان حاضر در مجلس هم همين وظيفه را داشتند. البته زينب و ام کلثوم آموخته بودند که هرچند آتش غم، وجودشان را شعله‏ور سازد، چگونه آرام و بي سر و صدا اشک بريزند. آخر آنها زماني که کودکاني بيش نبودند در مصيبت مرگ مادر همين دستور را از پدر امر و توصيه‏ي پدر، آرام اشک مي‏ريختند.

اميرالمومنين عليه‏السلام نگاهش را که بي‏فروغ بود اما هنوز تا عمق جان نفوذ مي‏کرد، در جمع حاضر به گردش درآورد و همه را از نظر گذراند و نگاهش به ديدگان پر اشک حسن، پسر بزرگش دوخته شد و آهي کشيد و فرمود:

پسرم حسن! جلوتر بيا، بيا که با ديدن چهره‏ي جذاب و گيراي تو، خاطره‏ي برادرم رسول خدا برايم زنده مي‏شود. شباهت تو به پيامبر بسيار شگفت‏انگيز است. جلو بيا، به نزد من.

حسن به دستور پدر جلو آمد و در مقابل بستر آن حضرت ايستاد. اميرالمومنين خواست به او کمک کنند تا بنشيند. دو سه بالش کوچک تکيه‏گاهش کردند تا توانست در بستر بنشيند. آنگاه دستور داد صندوقي را که درون گنجه‏اي قرار داشت بياورند. در حضور همه، خود، در صندوق را گشود. شمشير ذوالفقار، عمامه و رداي رسول اکرم، کتابچه‏اي سر به مهر، کتابي نسبتا قطور، قرآني که خود به دست مبارکش فراهم آورده و نوشته بود، و چند چيز ديگر که از پيامبر به عنوان ميراث امامت به ارث برده بود، همه را يک به يک تسليم حضرت حسن کرد. و حاضران به شهادت طلبيد و فرمود: شما همگي شاهد باشيد، امام و پيشواي پس از من، حسن، سبط اکبر پيامبر است. سپس به امام حسن فرمود: و تو پسرم، اينها را که امانت امامت است پس از خود به برادرت حسين خواهي سپرد. آنگاه اميرالمومنين سربرگردانيد و چشم به حسين دوخت. همه‏ي آنهايي که آنجا بودند ديدند که وقتي چشم آن حضرت به حسين افتاد، چند بار سر تا پاي او را ورانداز کرد و اشک در چشمان بي‏فروغش حلقه زد و فرمود: حسين جان، جلوتر بيا. شبيه‏ترين چهره‏ها به چهره‏ي پيامبر از آن حسن است و شبيه‏ترين اندامها به اندام آن حضرت از آن تو. و شما دو نفر هر دو فرزندان رسول خدا و از اصحاب کساء هستيد. پسرم حسين تو هم فراموش مکن که امام پس از تو پسرت علي است.

علي که پسري دوازده‏ساله بود در کنار پدر ايستاده و در غم از
دست دادن پدربزرگ اشک مي‏ريخت. او هم مثل ديگران آرام گريه مي‏کرد. اما همين که حضرت علي از او خواست تا به کنار بسترش برود علي خود را در آغوش پدربزرگ انداخت و تاب از دست بداد و بغضش ترکيد و هاي هاي گريست. ديگران هم به صداي گريه علي زار زار گريستند و صداي گريه بلند شد. اميرالمومنين هم با همه‏ي صبوري از گريه‏ي معصومانه‏ي علي اشکش جاري شد. پس از چند دقيقه، با اشاره‏ي دست آن حضرت هم آرام شدند. سپس آن بزرگوار دست نوازش بر سر علي کشيد و فرمود: عزيز جانم فراموش مکن که امام پس از تو فرزندت محمد خواهد بود. پيامبر به من سفارش کرده است تا به تو بگويم سلام آن حضرت را به او برساني. سلام مرا هم به او برسان و بگو که پيامبر فرموده بود او در زمان خويش باقرالعلوم لقب مي‏گيرد.

آنگاه حضرت اميرالمومنين عليه‏السلام دوباره امام حسن را مخاطب قرار داد و فرمود: فرزندم! تو پس از من ولي امر و صاحب خون من خواهي بود. اگر خواستي از قاتل من درگذري خود مي‏داني. و اگر تصميم گرفتي او را به سزاي عملش برساني، در برابر ضربتي که او به من زده است، فقط يک ضربت به او بزن و مراقب باش که در اين قصاص، از حدود الهي خارج نشوي.

همه مي‏دانستند اميرالمومنين کسي نيست که بخواهد انتقام بگيرد. مي‏دانستند اگر او زنده بماند، چه بسا از ضارب خويش بگذرد. اما اين را هم مي‏دانستند که به اجراي حکم الهي نيز حرمت مي‏گذارد.

و لکم في القصاص حيوه يا اولي الالباب [1] .
اي خردمندان بدانيد که در دل قصاص، حيات و
زندگي نهفته است.

و آن بزرگوار در تفسير اين آيه فرموده بود:
القتل يقل القتل [2] .
کشتني که از بسياري کشتن‏ها مي‏کاهد، همان حکم قصاص است.

از اين رو از جانشين خويش خواست تا اگر تصميم گرفت قاتل او را به سزاي عملش برساند به عنوان اجراي حکم خداوند اين کار را انجام دهد، نه به عنوان انتقام‏جويي و فرونشاندن آتش خشم و غضب.

پس از اين سفارش، به فرزند برومندش فرمود: اينک پسرم! کاغذ و قلمي بياور و در حضور جمع حاضر آنچه را که مي‏گويم، بنويس.
امام حسن به دستور پدر قلم و کاغذ آورد و آماده شد تا وصيت اميرالمومنين را بنويسد تا در تاريخ ماندگار شود و براي آيندگان درس عبرت گردد.

============
[1] سوره‏ي بقره، آيه 179.
[2] تفسير نورالثقلين ج 1 ص 158.




شاهد توحيد و رسالت

امام حسن عليه‏السلام چنين نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم
هذا ما اوصي به علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام
اوصي انه يشهد ان لا اله الا الله، وحده لاشريک
له، و ان محمدا عبده و رسوله
به نام خداوند بخشنده مهربان

اين نوشتار، همان است که علي بن ابي‏طالب به آن وصيت مي‏کند.
وصيت نخست او آن است که شهادت مي‏دهد جز خداي يگانه معبودي نيست.
همان خداوندي که يکتاست و هيچ همتايي ندارد. و نيز شهادت مي‏دهد که محمد بنده‏ي خدا و فرستاده‏ي اوست.
شهادت به يگانگي خداوند و رسالت پيامبر اکرم از همان کودکي با
گوشت و خون و همه‏ي وجود او آميخته بود. از همان دوراني که پيامبر به غار حراء مي‏رفت و با خداي خويش خلوت مي‏کرد، همراز خلوت پيامبر بود. نور وحي را مي‏ديد و رايحه‏ي نبوت را مي‏بوييد. [1] .

مي‏گويند وقتي حضرت رسول اکرم به پيامبري مبعوث شد و او را به اسلام دعوت ک رد، به آن حضرت عرض نمود مي‏روم تا از پدرم اجازه بگيرم، اما نرفته بازگشت و گفت مگر خداوند در خلقت من از پدرم اجازه گرفت تا من براي ايمان به او از پدرم اجازه بگيرم. اين داستان با همه‏ي زيباييش دروغ است. او پيش از اينها و بيش از اينها پيامبر را مي‏شناخت. وقتي در غار حرا جبرئيل بر پيامبر نازل شد و نبوت او را رسما اعلام کرد، تنها شاهد اين ماجرا او بود که خود فرمود:

پس از نزول جبرئيل بر پيامبر و دستور به خواند نخستين آيات قرآن، صداي ناله‏اي شنيدم و از پيامبر پرسيدم يا رسول‏الله اين ناله از کيست؟ آن حضرت فرمود: علي جان، اين ناله‏ي شيطان است. او از اينکه پيروان من او را بپرستند نااميد شد و از شدت غم و اندوه ناليد. آنگاه پيامبر به من فرمود: آري علي جان، هرآنچ هرا که من مي‏شنوم تو هم مي‏شنوي و هر آنچه را که من مي‏بينم تو هم مي‏بيني. جز اين که تو پيامبر نيستي. اما تو وصي و جانشين من هستي. تو در مسير صلاح ره مي‏پيمايي. [2] .

به خاطر آن ايمان پاک و نوراني او به خداوند است که زيباترين
خطبه‏ها و ژرف‏ترين سخنان توحيدي از اوست. هيچ کس جز استادش پيامبر، آنگونه که او خدا را ستوده و ثنا گفته و عبادت کرده است، نتوانسته است درباره‏ي خدا و عظمت و قدرت و اوصاف او سخن بگويد و پيشاني بندگي به درگاه کبريائيش بسايد. وقتي به يگانگي خدا شهادت مي‏دهد با تمام وجود اين را مي‏گويد.

خداوند درشهادت به يگانگي خود، او را گواه مي‏آورد، آنجا که مي‏فرمايد:
شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم قائما بالقسط [3] .
خداوند و فرشتگان شهادت مي‏دهند که جز او معبويد نيست و نيز دانشمنداني که به خاطر برپايي عدل و دادگري به پا خواسته‏اند همين را گواهي مي‏دهند.

و خداوند در تصديق رسالت پيامبرش به او دستور مي‏دهد که علاوه بر خدا، علي را به عنوان شاهد رسالت معرفي کند:
و يقول الذين کفرو لست مرسلا.
قل کفي بالله شهيدا بيني و بينکم و من عنده علم الکتاب [4] .
کافران مي‏گويند تو رسول خدا نيستي. به آنان بگو شاهد و گواه ميان من و شما در درستي ادعاي من خدا است و آن کس که علم کتاب نزد اوست.

آري چنين کسي اينک هنگام مرگ باز هم به يگانگي خدا و رسالت محمد صلي الله عليه و آله و سلم شهادت مي‏دهد.

============
[1] اري نور الوحي و اشم ريح النبوه. (نهج‏البلاغه نسخه صبحي صالح خطبه‏ي 192 بخش آخر).
[2] و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحي عليه- صلي الله عليه و آله- فقلت: يا رسول الله ما هذه الرنه؟ فقال: هذا الشيطان قد ايس من عبادته. انک تسمع ما اسمع، و تري ما اري، الا انک لست بنبي، و لکنک لوزير و انک لعلي خير. (همان مدرک).
[3] سوره‏ي آل عمران، آيه‏ي 18. (تفسير عياشي ج 1 ص 189. ذيل آيه شريفه).
[4] سوره‏ي رعد، آيه‏ي 43. (تفسير قمي جلد 1 ص 368. ذيل آيه شريفه).



بشارت به ظهور مهدي

ارسله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لوکره المشرکون- صلي الله عليه و آله- [1]  خداوند او را با هدايت- قرآن- و دين حق فرستاده است.
او را فرستاده است تا آن دين را بر تمامي دينها پيروز گرداند، هرچند مشرکان از فيروزي و فراگيري اسلام ناخشنود باشند.
خداوند بر محمد و خاندان او درود بي‏پايان مي‏فرستد.
يکي از مهمترين ويژگيهاي دين اسلام، به عنوان آخرين دين خدا، آن است که خداوند آن دين را بر تمامي اديان پيروز مي‏کند. اسلام در سرتاسر جهان با سربلندي و سرافرازي بر همه‏ي دينها چيره مي‏گردد و حضرت علي عليه‏السلام در هنگام شهادت به خوبي مي‏داند که اين آيه‏ي شريفه هنوز تحقق نيافته است. مي‏خواهد با بيان اين آيه آينده‏ي
روشن اسلام را ترسيم کند. مي‏خواهد در دلها اميد را زنده گرداند. مي‏خواهد در کالبد بي‏جان شيعيانش روح تلاش و حرکت بدمد. مي‏خواهد به ظهور فرزندش حضرت مهدي عليه‏السلام بشارتي دوباره دهد. پيشتر هم در اين باره در موارد گوناگون سخنان ارزشمندي را فرموده بود، از جمله در تفسير همين آيه از او نقل شده است که فرمود:
صاحب اين امر پنهان خواهد شد به خاطر آن که عذر او در اين پنهاني کاملا روشن گشته است. چرا که فتنه در دلها فراگير مي‏شود تا آنجا که نزديکترين افراد به او- عموي آن حضرت- دشمن‏ترين وي مي‏شود. و اين نهان زيستي ادامه مي‏يابد تا آن که خداوند هنگام ظهور، او را با لشگرياني که ديده نمي‏شوند ياري مي‏کند و دين پيامبرش را به دست توانمند او بر تمامي دينها پيروز مي‏گرداند، هرچند که کافران از اين پيروزي ناخرسند باشند. [2] .

============
[1] سوره توبه آيه 33.
[2] و غاب صاحب هذاالامر بايضاح العدذر له في ذالک، لاشتمال الفتنه علي القلوب، حتي يکون اقرب الناس اليه اشدهم عداوه له، و عند ذالک يويده الله بجنود لم تروها، و يظهر دين نبيه صلي الله عليه و آله و سلم علي يديه علي الدين کله و لوکره المشرکون. (تفسير نور الثقلين ج 2 ص 212).



عبادت خالصانه

ثم ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين لاشريک له و بذلک امرت و انا من المسلمين
پس از اينها که گفتم، باز تاکيد مي‏کنم که همه‏ي نماز و عبادت من، سرتاسر زندگيم، حتي مردنم، سراسر براي خداست. همان خدايي که شريکي ندارد و امر شده‏ام تا يکتاپرست باشم. من مسلمان هستم.

اين سخن دستوري است که خداوند نخست به پيامبر خويش نازل فرموده و از آن حضرت خواسته است تا آنچنان باشد که در اين آيه‏ي شريفه آمده است. [1] .

او در دامان پيامبر پرورش يافته است و همان سخن را مي‏گويد، چون مي‏داند:
فمن کان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرک
بعباده ربه احدا [2] .

هر کس که اميد لقاي پروردگارش را دارد، بايد که عمل شايسته بجاي آورد و هيچ کس را در پرستش خداوند شريک نگرداند.

منظور و مقصود اصلي در هر دو آيه‏ي شريفه، خلوص درعبادت خداوند است و نيز اعلام دستور صريح، مبني بر اينکه بندگان خدا، در تمام دوران زندگي، تمامي کارها را فقط به خاطر خدا انجام دهند و جز او را در نظر نياورند. پيشتر در سخني ديگر مي‏فرمود:
خوشا به حال کسي که عبادت و دعايش خالص براي خدا باشد.
و دلش مشغول آنچه ديده‏اش مي‏بيند، نگردد،
ياد خدا را با آنچه که گوشش مي‏شنود، فراموش نکند،
سينه‏اش به آنچه که به ديگران- از مال دنيا- مي‏دهند مخزون نشود [3]  و نيز همان بزرگوار فرموده است:
خداوندا، تو را به خاطر ترس از آتش يا طمع به بهشت، عبادت نمي‏کنم بلکه ازآن رو که تو را شايسته‏ي عبادت يافته‏ام، عبادتت مي‏کنم [4] .

از پيامبر خدا هم نقل کرده است که فرمود:
اگر کسي چهل بامداد خدا را خالص عبادت کند، چشمه‏سارهاي حکمت از قلبش به سوي زبانش جاري مي‏شود [5] .

البته ناگفته نماند که اخلاص در عبادت و عمل، از دشوارترين اعمال ديني است، چنانچه باز از حضرت علي عليه‏السلام نقل است که
فرمود:
دنيا يکسره جهل و ناداني است، مگر جايگاههاي دانش.
دانش حجتي است عليه آدمي، مگر آن که به آن عمل شود.
عمل نيز بيشتر آلوده به ريا مي‏شود مگر عملي که مخلصانه براي خدا باشد.
و اخلاص سخت در معرض خطر است تا آن که بنده به پايان کار خويش چشم بدوزد. [6] .

============
[1] قل ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين لا شريک له بذلک امرت و انا اول المسلمين (سوره‏ي انعام، آيه‏ي 163 -162).
گفتني است که حضرت علي عليه‏السلام به جاي «انا اول المسلمين» فرموده است: «انا من المسلمين»، زيرا که اول مسلمان حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است. که در عوالم پيش از اين عالم بر تمام موجودات سبقت گرفت و بر يگانگي خداوند شهادت داد.
[2] سوره کهف آيه 110.
[3] عن ابي‏الحسن الرضا عليه‏السلام، ان اميرالمومنين صلوات الله عليه کان يقول: طوبي لمن اخلص لله العباده و الدعا و لم يشغل قلبه بما تري عليناه، و لم ينس ذکر الله بما تسمع اذناه، و لم يحزن صدره بما اعطي غيره. (بحارالانوار ج 67 ص 229).
[4] قال اميرالمومنين عليه‏السلام: ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا في جنتک، ولکن وجدتک اهلا للعباده فعبدتک. (بحارالانوار ج 67 ص 234 کتاب الايمان و الکفر، باب الاخلاص و معني قربه تعالي).
[5] عن الرضا، عن آبائه عليهم‏السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: ما اخلص عبد لله عزوجل اربعين صباحا الا جرت ينابيع الحکمه من قلبه علي لسانه. (بحارالانوار ج 67 ص 243).
[6] عن الرضا، عن آبائه عليهم‏السلام قال: قال اميرالمومنين عليه‏السلام: الدنيا کلها جهل الا مواضع العلم، و العلم کله حجه الا ما عمل به، و العمل کله رياء الا ما کان مخلصا، و الاخلاص علي خطر حتي ينظر العبد بما يختم له. (بحارالانوار ج 67 ص 242).


 

متقي باشيد

آنگاه آن حضرت دو فرزند گرامي خويش را مخاطب ساخته، به آنان فرمود:
اوصيکما بتقوي الله
نور چشمانم شما را به ترس از خدا سفارش مي‏کنم.

سفارش به تقوا پيش از همه و بيش از همه توسط خداوند صورت گرفته است. خداوند خطاب به مسلمانان مي‏فرمايد:
و لقد وصينا الذين اوتوا الکتاب من قبلکم و اياکم ان اتقوا الله
شما و پيشينيان شما را- که کتاب آسماني به آنها داده‏ام- به تقوا سفارش مي‏کنم.

در ميان فرمانهايي که خداوند در قرآن به مردم و مسلمانان و مومنان داده است بيشترين فرمان امر به تقواست. [1] .

آثاري را هم که خداوند براي تقوا بر شمرده است، شگفت‏انگيز است. از آن جمله‏اند:
اگر مردم تقوا پيشه کنند درهاي برکات آسمان و زمين بر آنان گشوده مي‏گردد. [2] .
هر کس تقوا داشته باشد خداوند بينشي به او مي‏دهد که تفاوت ميان حق و باطل را به آساني مي‏يابد. [3] .
هر کس تقوا پيشه کند اگر گرفتار شد، خداوند برايش گريزگاهي قرار مي‏دهد.[4] .
هر کس تقوا داشته باشد خداوند کارش را آسان قرار مي‏دهد. [5] .
دستور خداوند است که تقوا پيشه کنيد که خدا به شما علم و دانش عطا مي‏کند. [6] .
و نيز فرمان خداست که توشه‏ي تقوا برگيريد که براي جهان آخرت بهترين توشه تقواست. [7] .

عصاره و خلاصه‏ي زندگي پيامبر و به پيروي از آن حضرت، تمام زندگي او نيز قرين و همراه تقواست. تعابير زيبايي که او درباره تقوا دارد فراوان و شنيدني است که چند مورد را به اشاره مي‏آوريم:
تقوي همانند شتر رام و راه‏شناسي است که اگر اهل تقوا زمام امر خويش را به او سپرند به سلامت آنان را به بهشت برين وارد مي‏کند. [8] .
تقوا دژ استواري است که هر کس به آن درآيد در امان مي‏ماند. [9] .

تقوا ريسماني است که دستگيره آن بسيار استوار و مطمئن است.
تقوا پناهگاهي است که در بلندايي امن قرار دارد. [10] .
تقوا داروي بيماري دل و بينايي کوري درون و شفاي مرض تن و صلاح فساد سينه و پاکيزگي ناپاکي جان... شماست. [11] .
به وسيله‏ي تقوا آدمي از هر هلاکتي نجات مي‏يابد. [12] .

============
[1] حدود 78 مرتبه در قرآن امر به تقوا شده است.
[2] سوره‏ي اعراف، آيه‏ي 96. و لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض.
[3] سوره‏ي انفال، آيه‏ي 29. يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لکم فرقانا.
[4] سوره طلاق، آيه‏ي 2. و من يتق الله يجعل له مخرجا.
[5] سوره‏ي طلاق، آيه‏ي 4. و من يتق الله يجعل له من امره يسرا.
[6] سوره‏ي بقره، آيه‏ي 282. و اتقوا الله و يعلمکم الله.
[7] سوره‏ي بقره، آيه‏ي 197. و تزودوا فان خير الزاد التقوي.
[8] الا و ان التقوي مطايا ذلل حمل عليها اهلها و اعطو ازمتها، فاوردتهم الجنه. (نهج‏البلاغه کلام، 16).
[9] اعلموا عبادالله! ان التقوي دار حصن عزيز. (نهج‏البلاغه نسخه‏ي صبحي صالح خطبه‏ي 156).
[10] فاعتصموا بتقوي الله، فان لها حبلا وثيقا عروته، و معقلا منيعا ذروته (نهج‏البلاغه نسخه‏ي صبحي صالح خطبه 190).
[11] فان تقوي الله دواء داء قلوبکم، و بصر عمي افئدتکم، و شفاء مرض اجساکم، و صلاح فساد صدورکم، و طهور دنس انفسکم... (نهج‏البلاغه نسخه‏ي صبحي صالح خطبه‏ي 198).
[12] ... و نجاه من کل هلکه. (نهج‏البلاغه نسخه‏ي صبحي صالح خطبه 230).

 


دل به دنيا مسپاريد

يکي از جلوه‏هاي بسيار بارز تقوا، دل نسپردن به اين دنياي فاني و فريبنده است. از اين رو در ادامه سفارش به تقوا مي‏فرمايد:
و ان لا تبغيا الدنياو ان بغتکما و لا تاسفا علي شي‏ء منها زوي عنکما.
به شما سفارش مي‏کنم که دنيا را طلب نکنيد هر چند که دنيا به دنبال شما بيايد. و بر چيزي از اين دنياي گذرا، که از شما کناره جسته است، افسوس مخوريد.

به همان فراواني و کثرتي که آن بزرگوار درباره‏ي تقوا سخن گفته است، درباره دل نبستن به دنيا بيانات بسيار روشنگر و هشدار دهنده‏اي دارد:
به بزرگي و فخر ظاهري اين دنيا رغبتي نداشته باشيد و به وسيله زينت و نعمت آن فريفته نشويد و از سختي‏ها زيانهايش بي‏تابي نکنيد، چرا که عزت و فخر اين دنيا تمام‏شدني است و زينت و نعمت
آن نابود گشتني است و سختي و زيانش پايان‏پذير است. هر مدت و دوراني در اين دنيا سرآمدي دارد و هر زنده‏اي، مردني... [1] .

هان اي مردم! به هوش باشيد که دنيا خانه‏اي است که بايد از آن گذشت و آخرت است که خانه ماندن است. پس، از اين دنياي گذرا براي آنجا که محل قرار و آرامش است توشه برگيريد. نزد خداوندي که اسرار شما را مي‏داند پرده‏دري نکنيد. دل ازدنيا برکنيد پيش از آنکه چسم شما از آن خارج شود. شما را در دنيا مي‏آزمايند در حالي که شما را براي آخرت آفريده‏اند.
آنگاه که کسي مي‏ميرد، مردم مي‏گويند:- مال و ثروت از خود- چه به جا نهاد، و فرشتگان گويند:- از اعمال نيک و صالح- چه پيش فرستاد. پدر آمرزيده‏ها! قسمتي از اموال خويش را پيش فرستيد که به سود شما خواهد بود، و همه را در اين دنيا نگذاريد که گريبانگيرتان مي‏شود. [2] .

آن حضرت در بياني کاملا گويا در تفسير زهد- که همان دل بريدن از دنياست- با بهره‏گيري از آيه شريفه قرآن، سخني زيبا فرموده است که در حقيقت توضيح و تبيين ديگري است بر همان جمله نخست که در وصيت خويش آورده است.

تمامي معناي زهد در اين دو کلمه قرآن فراهم آمده است که مي‏فرمايد:
لکيلا تاسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم. [3] .
تا اينکه بر آنچه از دست مي‏دهيد دريغ مخوريد و به آنچه که به دست مي‏آوريد شادمان نگرديد.
آري آن کس که بر گذشته افسوس نخورد و بر آينده دل نبست و از آن شادمان نگشت هر دو سوي پارسايي را پاس داشته است. [4] .

============
[1] فلا تنافسوا في عز الدنيا و فخرها، و لا تعجبوا بزينتها و نعيمها، و لاتجزعوا من ضرائها و بوسها، فان عزها و فخرها الي انقطاع، و ان زينتها و نعيمها الي زوال، و ضراءها و بوسها الي نفاد، و کل مده الي انتها، و کل حي الي فناء. (نهج‏البلاغه نسخه‏ي صبحي صالح خطبه 96).
[2] ايها الناس! انما الدنيا دار مجاز و الاخره دار قرار. فخذوا من ممرکم لمقرکم، و لا تهتکوا استارکم عند من يعلم اسرارکم. و اخرجوا من الدنيا قلوبکم من قبل ان تخرج منها ابدانکم. ففيها اختبرتم، و لغيرها خلقتم.
ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکه: ما قدم؟
لله آباوکم! فقدموا بعضا، يکن لکم، و لا تخلفوا کلا، فيکون عليکم! (نهج‏البلاغه نسخه‏ي فيض‏الاسلام خطبه 194).
[3] سوره‏ي حديد، آيه‏ي 23.
[4] الزهد کله بين کلمتين من القرآن: قال الله سبحانه: لکيلا تاسوا علي مافاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم، و من لم ياس علي الماضي، و لم يفرح بالاتي، فقد اخذ الزهد بطرفيه. (نهج‏البلاغه نسخه‏ي صبحي صالح حکمت 439).




هميشه حق بگوييد

و قولا بالحق
هميشه سخن به حق بگوييد.

خداوند حق است و هر آنچه که غير اوست همه باطل:
ذلک بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه هو الباطل [1] .

اينچنين است که حق همان خداوند است و هر آنچه غير او مي‏خوانند همان باطل است.

خلقت آسمانها و زمين و همه‏ي هستي جز به حق نيست:
و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق [2] .
ما آسمانها و زمين- و هر آنچه ميان آنهاست- را جز به حق نيافريديم.

دين اسلام حق است:
هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق [3] .
خداوند پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد. قرآن حق است:

قل يا ايها الناس قد جاءکم الحق من ربکم [4] .
بگو: هان اي مردم به راستي که حق از سوي خدا برايتان آمد.

بعثت پيامبر به حق است:
انا ارسلناک بالحق بشيرا و نذيرا [5] .
مرگ [6]  و بعث و حشر [7]  همه حق است.
خداوند خود به حق سخن مي‏گويد:
و الله يقول الحق و يهدي السبيل [8] .

خداوند حق را مي‏گويد و به راه راست هدايت مي‏کند. و حق‏پوشي را زشت مي‏شمارد:
و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون [9] .

حق را با باطل مپوشانيد و آن را کتمان نکنيد در حالي که خوب مي‏دانيد حق کدام است.

و او که به خدا و قرآن و پيامبر و تمامي حقايق ايمان دارد چرا پيرو حق نباشد؟
حق‏جويي و حق‏پويي و حق‏گويي شعار هميشه زندگيش بود و حتي به ظاهر آسيب فراوان از آن همه حق‏جويي بر او وارد شد اما هيچگاه دست از اين راه درست برنداشت. از همين روست که دو فرزند گرامي و دو نور چشم عزيزش را به پيروي همين راه و روش فرامي‏خواند.
پيش از اين هم در وصيت ديگري که براي فرزند برومندش امام حسن عليه‏السلام تنظيم کرده بود، به او چنين سفارش فرموده بود:

به خاطر حق هر کجا که باشد دل به درياي سختيها بسپار. [10] .

و در يک وصيت عمومي خطاب به اصحاب خويش مي‏فرمايد:
سخن به حق و راستي بگوييد تا به اين ويژگي شناخته شويد و به حق عمل کنيد تا از اهل حق محسوب گرديد. [11] .
و در وصيت ديگري به جناب کميل مي‏فرمايد:
اي کميل! سخن حق را در همه حال وامگذار. [12] .

============
[1] سوره‏ي حج، آيه‏ي 62.
[2] سوره‏ي حجر، آيه‏ي 85.
[3] سوره‏ي توبه، آيه‏ي 33.
[4] سوره‏ي يونس، آيه‏ي 108.
[5] سوره‏ي فاطر، آيه‏ي 24.
[6] سوره‏ي ق، آيه‏ي 19.
[7] سوره‏ي ق، آيه‏ي 42.
[8] سوره‏ي احزاب، آيه‏ي 4.
[9] سوره‏ي بقره، آيه‏ي 42.
[10] و خض الغمرات للحق حيث کان. (نهج‏البلاغه وصيت 35).
[11] قولوا الحق تعرفوا به، و اعملوا الحق تکونوا من اهله. (بحارالانوار ج 75 ص 9).
[12] يا کميل! قل الحق علي کل حال. (بحارالانوار ج 74 ص 269).


 

از خدا پاداش بخواهيد

و اعملا للاجر
پاداش خود را از خدا بخواهيد.
پيامبران، در برابر ارشاد و هدايت مردم، هيچ مزد و پاداشي از آنان نمي‏خواستند و اجر خويش را فقط از خدا طلب مي‏کردند. همه آنان مي‏گفتند:
ما اسئلکم عليه من اجر ان اجري الا علي رب العالمين [1] .

من پاداشي در برابر هدايت شما نمي‏خواهم، پاداش من بر عهده خداست.
صالحان و نيکوکاران هم در برابر نيکويي‏هاي خويش از خلق خدا پاداش نمي‏خواهند . چشم داشت آنان فقط به خداوند است و خداوند به بهترين نحو پاداش آنان را مي‏دهد:
بلي من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه [2] .

آري چنين است که اگر کسي سر تسليم در برابر خداوند فرود آورد و نيکوکار باشد البته پاداش او نزد
خدايش محفوظ است.
پاداش آنان همان است که قرآن مي‏فرمايد:
و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لنبوئنهم من الجنه غرفا تجري من تحتها الانهار خالدين فيها نعم اجر العاملين [3] .
آنان که ايمان آوردند و کارهاي نيک انجام دادند، ايشان را حتما در کاخهاي بهشتي جاي مي‏دهيم که از زير آنها نهرها جاري است. جاودانه در آن مي‏مانند. چه پاداش شايسته‏اي نصيب اين نيکوکاران مي‏گردد!

بي‏جهت نيست که خداوند از اين پاداش به عنوان پاداشي بس بزرگ ياد مي‏کند:
وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات لهم مغفره و اجر عظيم [4] .

خداوند به مومناني که عمل شايسته انجام مي‏دهند، وعده داده است که آمرزش و پاداشي بس بزرگ که در انتظار آنان است.
آري، اميرالمومنين فرزندان گرامي‏اش را سفارش مي‏کند که هرچه مي‏کنند، جز از خدا پاداش نخواهند و فقط چشم به لطف و عنايت او داشته باشند. همانگونه که جدشان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خود وي در تمام دوران عمرشان چنان بودند.

============
[1] سوره‏ي شعراء، آيه‏ي 109.
[2] سوره‏ي بقره، آيه‏ي 112.
[3] سوره‏ي عنکبوت، آيه‏ي 58.
[4] سوره‏ي مائده، آيه‏ي 9.




دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد

و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا
پيوسته دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد.

در گفتاري ژرف و نغز، آن امام بزرگوار فرموده است:
آگاه باشيد که ستم سه گونه است: ستمي که هرگز بخشوده نمي‏شود، ستمي که پيگيري مي‏شود و ستمي که رها گشته و آمرزيده مي‏گردد. [1] .

و اما آن ستمي که هرگز بخشايشي در آن نيست، شرک ورزيدن به خداوند است چرا که خود فرموده است: خداوند هيچگاه شرک به خود را نمي‏آمرزد.

و اما ستمي که آمرزيده مي‏گردد همان است که بنده به خود روا مي‏دارد که آن انجام گناهان خرد و ناچيز است.
و اما آن ستمي که رها نمي‏شود و پي گرفته مي‏گردد، ستم بندگان به يکديگر است که سزاي ظالم در آخرت
با قصاص وي همراه خواهد بود. اما قصاص در آنجا بسي هولناک است. نه آنکه به زخم خنجر يا ضربه تازيانه باشد. قصاصي است که اينها همه در برابر آن بسي ناچيز است. [2] .

قرآن کريم از زبان لقمان حکيم مي‏فرمايد:
و اذ قال لقمان لابنه و هو يعظه، يا بني لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظيم [3] .

لقمان به فرزندش گفت: فرزندم هرگز به خداوند شرک مياور چرا که شرک به او ستمي بس بزرگ است.

بزرگترين ستم، افتراي دروغ بستن به ساحت قدس خداوند است و بزرگترين افترا، شريک قائل شدن به اوست. از همين روست که قرآن در چندين آيه و چندين مناسبت مي‏فرمايد:
و من اظلم ممن افتري علي الله کذبا
کيست ستمکارتر از کسي که به خداوند افتراي دروغ مي‏بندد؟
و الکافرون هم الظالمون [4] .
کافران همان ستمکارانند.

در داستان اقوام پيشين که بر اثر شرک و کفر و تبهکاري عذاب خداوند بر آنان نازل گشته است تمامي آنان با وصف ظالم نام برده شده‏اند.
چنانچه در سوره‏ي مبارکه هود پس از ذکر داستان قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعيب و نيز ماجراي فرعون و عذابي که بر آنان نازل
شد، آمده است:
و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القري و هي ظالمه ان اخذه اليم شديد [5] .

و اين چنين است عذاب خداوندي، آنگاه که بر سرزميني که اهل آن ستمکارانند، فرود آيد. به راستي که عذاب او بسيار دردناک است.
بنابراين بزرگترين ظلم، شرک به خداوند است و بزرگترين مظلوم، خداوند! و سفارش آن حضرت مبني بر دشمن ستمکار بودن و ياور ستمديده گشتن، دو معنا دارد:

1- معناي ظاهري آن عبارت است از دشمني با کساني که نسبت به ضعيفان و زير دستان ستم روا مي‏دارند و ياوري ستمديدگاني که پناهي ندارند.
2- معنايي عميق و ژرف که همان پيکار با شرک و بي‏ديني و کوشش در راه برپا داشتن کلمه‏ي مقدسه‏ي توحيد است.

============
[1] الا و ان الظلم ثلاثه: فظلم لايغفر، و ظلم لايترک، و ظلم مغفور لايطلب.
[2] فاما الظلم الذي لايغفر فالشرک بالله. قال الله تعالي: ان الله لايغفر ان يشرک به. و اما الظلم الذي يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات و اما الظلم الذي لايترک فظلم العباد بعضهم بعضا القصاص هناک شديد. ليس هو جرحا بالمدي و لا ضربا بالسياط. ولکنه ما يستصغر ذلک معه. (نهج‏البلاغه نسخه‏ي صبحي صالح خطبه‏ي 176).
[3] سوره‏ي لقمان، آيه‏ي 13.
[4] سوره‏ي بقره، آيه‏ي 254.
[5] سوره‏ي هود، آيه‏ي 102.


 

منظم باشيد

اوصيکما و جميع اهلي و ولدي و من بلغه کتابي بتقوي الله و نظم امرکم
شما دو فرزندم- حسن و حسين- و همه خاندان و فرزندانم، و هر کس را که اين وصيت من بدو رسد، به تقواي از خدا و سامان بخشيدن به کارها سفارش مي‏کنم.

آفرينش، بر اساس نظمي الهي بنا نهاده شده است. تمام قوانين ساري و جاري در خلقت حکايت از نظمي دارد که خداوند در پديده‏هاي هستي قرار داده است. چنانچه در قرآن کريم از زبان حضرت موسي در معرفي پروردگار مي‏خوانيم:
ربنا الذي اعطي کل شي‏ء خلقه ثم هدي
پروردگار ما همان کسي است که همه چيز را خلعت خلقت پوشانيد و آنگاه هدايت فرمود.

و نيز مي‏خوانيم:

الذي خلق فسوي و الذي قدر فهدي
خداوندي که- مخلوقات را- آفريد و استوار گردانيد. همان کس که اندازه گرفت و هدايت فرمود.

تابش آفتاب و فروغ مهتاب و پرتو ستارگان و بارش باران و تلاطم امواج و رويش گياهان، جلوه‏هايي از نظم حاکم در آفرينش خداوندگار قادر متعال است.

همانگونه خلقت خداوند بر پايه نظمي شگفت‏انگيز و بهت‏آور استوار است، دين خدا هم بر مبناي نظمي الهي پابرجاست. نخستين و مهمترين جلوه نظم دين در عبادات رخ نموده است:
نماز که پايه دين معرفي شده است، در اوقاتي معين و با نظم و ترتيبي مشخص انجام مي‏گيرد.
روزه در زماني معلوم و در اوقاتي خاص از شبانه‏روز، مقرر گشته است.
حج در زماني خاص و با ترتيبي کاملا دقيق و مرتب انجام مي‏پذيرد.
اندازه و ميزان زکات و خمس در اموالي معين، واجب شده است.

حتي استحبابات ديني، خواب و بيداري، استراحت و تغذيه و... همگي نظم و حساب و کتاب ويژه خود را داراست. و خلاصه آنکه تمامي اعمال و رفتارهاي فردي و اجتماعي بر اساس نظم و ترتيبي خاص، مقرر گشته است.

يکي از پايه‏هاي اصلي دين، امامت و ولايت است و امامت، عامل اصلي نظم دين و نظام مسلمين است. چنانچه حضرت صديقه طاهره
در خطبه معروفي که در مسجد نبوي ايراد فرمودند، به اين امر بسيار مهم اينگونه تصريح و تاکيد کردند:
و جعل الله... امامتنا نظاما للامه [1] .
خداوند امامت ما را نظامي براي امت قرار داده.

و در سلام به ائمه مي‏گوييم:
السلام عليکم يا من هم زمام الدين و نظام المسلمين [2] .
درود بر شما اي بزرگاني که زمام و سررشته دين و نظام و سامان مسلمين شما هستيد.
و خطاب به حضرت صاحب‏الزمان هم عرض مي‏کنيم:
انت نظام الدين و عز الموحدين [3] .
دين به وجود نازنين تو سامان مي‏گيرد و يکتاپرستان با قيام تو عزت مي‏يابند.

بي‏ترديد سامان بخشيدن به امور فردي و اجتماعي، موجبات پيشرفته و پيروزي و سربلندي جامعه مي‏باشد، اما فراتر از اين نکته، آن است که بدانيم پيروي از امامان شيعه عامل اصلي نظام جامعه مسلمانان است و سامان جهان و عزت مسلمانان نهايتا در حضور حضرت صاحب‏الزمان جلوه‏گر مي‏شود.

و نهايتا آنکه آن حضرت خود درباره قرآن فرموده است:
الا ان فيه... نظم ما بينکم. [4] .
آگاه باشيد که- رمز- نظم ميان شما در قرآن است.

============
[1] بحارالانوار ج 6 ص 111.
[2] بحارالانوار ج 98 ص 260.
[3] بحارالانوار ج 99 ص 99.
[4] نهج‏البلاغه نسخه‏ي صبحي صالح خطبه‏ي 158.


 

مسلمانان! مسلماني را قدر بدانيد

و لا تموتن الا و انتم مسلمون
به شما سفارش مي‏کنم که جز در حال مسلماني از دنيا نرويد.

خداوند نعمتهاي بيشماري به ما ارزاني فرموده است. آنقدر بيشمار که خود مي‏گويد:
و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها [1] .
اگر بخواهيد که نعمتهاي خداوند را بشماريد، هرگز نمي‏توانيد.

اما خداوند بر هيچ يک از آن همه نعمت، بر آدميان منت ننهاده است. فقط بر يک نعمت خداوند به صراحت منت مي‏گذارد. آنجا که مي‏فرمايد:
يمنون عليک ان اسلموا قل لاتمنوا علي اسلامکم. بل الله يمن عليکم ان هداکم للايمان [2] .
اين اعراب- بر تو منت مي‏گذارند که مسلمان شده‏اند. به آنها بگو مسلماني خويش را بر من منت نگذاريد

بلکه خداوند است که بر شما منت نهاده است که شما را به وادي ايمان هدايت کرده است.
و نيز مي‏فرمايد:
لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم [3] .
خداوند بر مومناني منت نهاد که از ميان خودشان رسولي برانگيخت.

مسلماني نعمت بسيار بزرگي است که خداوند بر ما لطف و عنايت کرده و آن را به ما ارزاني فرموده است و درباره اين مسلماني به ما فرموده است:
هو اجتبيکم و ما جعل عليکم في الدين من حرج مله ابيکم ابراهيم هو سماکم المسلمين من قبل و في هذا [4] .
خداوند شما را برگزيده است و در دين اسلام برايتان تنگي و سختي قرار نداده است
دين اسلام همان دين پدر شما ابراهيم است که پيشتر و نيز در اين زمان، آن حضرت شما را مسلمان ناميده است.

نعمت مسلماني آنچنان مهم و ارزشمند است که مورد وصيت ابراهيم و يعقوب به فرزندانشان قرار گرفته است:
و وصي بها ابراهيم بنيه و يعقوب يا بني ان الله اصطفي لکم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون [5] .
ابراهيم و نيز يعقوب، فرزندان خويش را به دين اسلام سفارش کردند و گفتند: فرزندانم، خداوند اين دين را براي شما برگزيده است پس مبادا که جز بر مسلماني
بميريد.

و در راستاي همان سفارش ماندني است که قرآن دستور دوباره‏اي به مسلمانان مي‏دهد که:
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون. [6] .
اي مومنان آنچنان که شايسته خداست حريم خدا را پاس بداريد و جز به مسلماني نميريد.

و از همين روست که آن حضرت در روزگار حيات خويش دلسوزانه و نگران چنين مي‏فرمود:
ايها الناس دينکم دينکم!
تمسکوا به و لا يزيلنکم و لا يردنکم احد عنه
لان السيئه فيه خير من الحسنه في غيره
لان السيئه فيه تغفر و الحسنه في غيره لاتقبل [7] .
مردم دينتان را دريابيد
سخت به آن چنگ زنيد و مراقب باشيد که مبادا کسي شما را از آن بلغزاند و برگرداند چرا که اگر ديندار باشيد و احيانا خطاکار، بهتر است از اينکه بي‏دين باشيد و احيانا خوش کردار.
اگر در دينداري خطايي از شما سرزند اميد آمرزش و بخشايش مي‏رود، اما اگر بي‏دين باشيد و نيکي کنيد آن کار نيک از شما پذيرفته نمي‏شود.

============
[1] ابراهيم/ 34.
[2] حجرات/ 17.
[3] آل‏عمران/ 164.
[4] حج/ 78.
[5] بقره/ 132.
[6] آل‏عمران/ 102.
[7] معاني‏الاخبار/ 185.


 

همه به ريسمان خدا چنگ زنيد

و اعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا و اذکروا نعمه الله عليکم اذ کنتم اعداء فالف بين قلوبکم [1] .
به ريسمان خدا سخت چنگ بزنيد و پراکنده نگرديد.
و نعمت خدا بر شما را به ياد آريد، آن هنگام که دشمن يکديگر بوديد و خداوند دلهاي شما را به يکديگر مهربان ساخت.

حضرت اميرالمومنين در بياني شيوا، تصويري روشن از وضعيت اعراب دوران جاهليت ارائه مي‏دهد:
« خداوند محمد را- که درود خداوند بر او و خاندانش باد- برانگيخت، در حالي که ترساننده تمام عالم بود و امين وحي خداوند، و شما اي گروه عرب بدترين آيين را داشتيد و در بدترين سرزمينها زندگي مي‏کرديد در م
يان صخره‏هاي سخت و مارهاي خطرناک زندگي مي‏کرديد، آب کدري مي‏نوشيديد و غذاي نامطبوع مي‏خورديد. خون يکديگر مي‏ريختيد و پيوند خويشاوندي گسسته مي‏کرديد. بتها در ميان شما برپا بود و گناهان، شما را سخت در بند کشيده بود.» [2] .

به برکت تلاشهاي طاقت‏فرساي پيامبر رحمت [3] ، همان اعراب خونريز و خشن دوران جاهليت به مرتبه‏اي رسيدند که خداوند چنين اعلام فرمود:
انما المومنون اخوه فاصلحوا بين اخويکم [4] .
مومناني با يکديگر برادرند، پس ميان برادران صلح و آشتي برقرار سازيد.

از همين رو، وقتي پيامبر به مدينه آمد برنامه مواخاه را اجرا فرمود و دستور داد مسلمانان دو به دو با يکديگر عقد برادري ببندند. و اين پيوند برادري ميان مسلمانان چنان استوار شد که انصار با وجود آن که خود نادار و نيازمند بودند، برادران مهاجر را بر خود مقدم مي‏داشتند. [5]  و پيامبر مي‏کوشيد اين الفت و انس و برادري ميان مسلمانان دچار خدشه و خطر نگردد. از اين‏رو دستورهاي فراواني در تعاليم آن حضرت و امامان پس از آن بزرگوار در اين باره وجود دارد که دو مورد از آن سفارشها را نقل مي‏کنيم:

امام صادق از قول پيامبر خدا فرمود:
بزرگترين بهره‏ي مسلمان پس از بهره‏ي مسلماني، برادري است که از وجود او در پيمودن راه خدا
بهره‏مند شود. [6] .
حضرت اميرالمومنين فرمود:
در راه خدا و به خاطر او برادراني براي خود برگزين و شخص صالح و شايسته را به خاطر شايستگي‏اش دوست بدار. [7] .
در ضمن گفتني است که در کتاب شريف بحارالانوار در ابواب حقوق مومنين نسبت به يکديگر عناوين مختلفي آمده که برخي از آنها را ذکر مي‏کنيم:
- برادران نسبت به يکديگر حقوقي دارند که بايد آن را رعايت کنند و نيز رعايت آن حقوق را به يکديگر يادآوري نمايند.
- پيوند برادري را بايد حفظ کرد و حتي دوستيهايي را که پدران با يکديگر داشته‏اند، بايد پاس داشت.
- برادري به خاطر خدا فضل بسيار دارد و مومنان با يکديگر برادرند و اين برادري علت و سبب خاصي دارد.
- دوست داشتن مومنان فضل بسيار دارد و همچنين نگاه کردن به ايشان.
- چه چيزي باعث مي‏شود که برخي از مومنان به برخي ديگر دل مي‏دهند. و نيز بيان انواع برادران.
- حاجت مومنين را بايد برآوريم و در اين راه بايد بکوشيم. برادران مومن را بايد گرامي بداريم و دل آنها را شادمان سازيم. بايد ايشان را اکرام کنيم و به آنها لطف و محبت نموده ناراحتيها و گرفتاريها را از ايشان برطرف نمائيم و نسبت به انجام امور آنها اهتمام ورزيم.
ديدار برادران و ملاقات ايشان و نيز تشکيل جلسات براي احياي امر ائمه از سفارشهاي ديگري است که در اين باب پيرامون آن گفتگو شده است. [8] .

============
[1] سوره‏ي آل‏عمران، آيه‏ي 102، دنباله‏ي آيه‏ي شريفه چنين است: فاصبحتم بنعمته اخوانا و کننتم علي شفا حفره من النار فانقذکم منها. کذلک يبين الله آياته لعلکم تهتدون. گفتني است که در روايات آمده است که منظور از «حبل الله». يعني قرآن و يعني حضرت علي عليه‏السلام و امامان شيعه عليهم‏السلام.
[2] ان الله بعث محمدا صلي الله عليه و آله و سلم نذيرا للعالمين و امينا علي التنزيل، و انتم معشر العرب علي شر دين و في شر دار، منيخون بين حجاره خشن و حيات صم. تشربون الکدر و تاکلون الجشب و تسفکون دماءکم و تقطعون ارحامکم. الاصنام فيکم منصوبه و الاثام بکم معصوبه. (نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 26).
[3] و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين. (انبياء/ 107).
[4] حجرات/ 10.
[5] و الذين تبووا الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون في صدورهم حاجه مما اوتوا و يوثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصه. (سوره‏ي شرح، آيه‏ي 90).
[6] ما استفاد امرو مسلم فائده بعد فائده الاسلام مثل اخ يستفيده في الله. (بحارالانوار، ج 71، ص 275).
[7] و آخ الاخوان في الله و احب الصالح لصلاحه. (بحارالانوار، ج 76، ص 275).
[8] (بحارالانوار، ج 71، ص 221 تا 420).


 

صلح و آشتي ميان خود برقرار سازيد

فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول:
«صلاح ذات البين افضل من عامه الصلاه و الصيام»
و ان المبيره الحالقه للدين، فساد ذات البين [1] .
و لا قوه الا بالله العلي العظيم.

من از پيامبر خدا شنيدم که مي‏فرمود:
برقرار ساختن آشتي ميان دو نفر از تمامي نمازها و روزه‏هاي- مستحبي- برتر است.
و آن چيزي که دين را نابود مي‏کند و آثار و فوايد دين‏داري را از ميان مي‏برد، همان رواج قهر و کينه‏توزي ميان شماست- و اين آفتي است عظيم که باي از آن به خدا پناه برد، همان خدايي که- هيچ نيرو و تواني نيست جز آنچه که از اوست.

پيشتر داشتيم يکي از نعمتهايي که خداوند به وسيله‏ي پيامبر اسلام
نصيب مردم فرمود، نعمت برادري ميان مسلمانان است. [2] .
اين برادري آنقدر مهم است که پيامبر، پاداش پايدار ساختن اين پيوند را از همه نمازها و روزه‏هاي مستحبي بالاتر شمرده است. يهوديان و منافقان که دشمنان سرسخت اسلام و مسلمانان بودند از رواج دوستي و مهر، ميا مسلمانان رنج مي‏بردند و پيوسته در پي آن بودند که آتش کينه‏هاي روزگار جاهليت را ميان مسلمانان برافروزند و شعله‏ور سازند.

براي اين منظور، لشکريان را برمي‏انگيختند و با بهره‏وري از حربه‏هايي چون رواج بغض و حسد، خشم و غضب، غيبت و تهمت، سوءظن و تجسس، نمامي و دروغ، مي‏کوشيدند رابطه برادري ميان مسلمانان را تيره سازند. و از آن سو، آيين مقدس اسلام براي مقابله با اين هجوم گسترده دشمن درون و بيرون، مسلمانان را رفق و مدارا، گذشت و جوانمردي، احسان و حسن خلق، دعوت مي‏کرد

علاوه بر اين، با دستورهاي صريح و روشن در اهميت اصلاح ميان مردم، اگر موردي از قهر و دشمني پيش مي‏آمد تا با تشويق مردم به اصلاح ميان خود، آن را بطرف مي‏ساخت. در آيات شريفه‏اي از قرآن مجيد به اين مهم پرداخته شده است از جمله:
لاخير في کثير من نجويهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بين الناس و من يفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نوتيه اجرا عظيما [3] .
بسياري از سخنان در گوشي و نجواهاي مردم بي‏فايده است مگر آنکه در اين نجواها امر به صدقه يا کار خوبي شود يا اصلاح ميان مردمان باشد، و
هرکس چنين کند و در پي خشنودي خدا باشد، البته به زودي پاداشي عظيم به او مي‏دهيم.

و نيز دستور خداوند است که:
فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينکم [4] .
از خدا پروا و پرهيز کنيد و ميان خويش صلح و صفا برقرار سازيد.

از پيامبر خدا نقل است که فرمود: برترين صدقه‏ها، صدقه زبان است. عرض شد: يا رسول‏الله! صدقه زبان چيست؟ آن حضرت فرمود: صدقه زبان آن است که ميانجيگري کني تا اسيري آزاد گردد،يا از خونريزي جلوگيري کني يا امر خيري را به سوي برادر خويش سوق دهي و يا ناپسند و ناخوشايندي را برطرف سازي. [5] .

يکي از شيعيان نقل مي‏کند که من با يکي از خويشاوندانم بر سر ميراث مشاجره داشتيم. مفضل بن عمر- از اصحاب و ياران ويژه امام صادق- بر ما گذشت و نزاع ما را شنيد. ايستاد و مدتي به گفتگوي تند ما گوش داد و پس از آنکه موضوع مشاجره را دانست ما را به منزل خويش دعوت کرد و نزاع ميان ما را با چهارصد درهم برطرف ساخت و ما را با يکديگر آشتي داد. سپس به ما گفت: اين پول از آن من نيست، بلکه مولايم حضرت صادق مبلغي پول به من سپرده است تا اگر ميان شيعيان آن جناب به خاطر اينگونه امور نزاعي پيش آمد، ميان آنان صلح و آشتي برقرار کنم. اين پول از آن سپرده‏ي حضرت صادق است. [6] .

البته مي‏بينيم و مي‏دانيم با وجود اين همه سفارش به اصلاح ذات‏البين، تفرقه و تشتت، و جنگ و جدال، در ميان مسلمان و نيز خلق
جهان، بسيار فراگير است. هرچند وظيفه ما آن است که بر اساس تعاليم دين، به اصلاح ميان مردم قيام کنيم و از هر تلاش و کوشش فرونگذاريم، اما خوب است بدانيم که اصلاح کلي در جامعه مسلمانان و بلکه در سراسر گيتي به دست با کفايت موعود امم، حضرت بقيه‏الله الاعظم، صورت خواهد گرفت.

چنانچه امام صادق در ضمن معرفي حضرت موسي الکاظم، به عنوان امام پس از خود مي‏فرمايد:
خداوند از فرزندان او کسي را قرار مي‏دهد که فريادرسي اين اميت به اوست و فريادرسي هم هموست. علم و نور و فهم و حکمتهاي امت اسلام، همه در او جمع است.
او بهترين مولود و نيکوترين فرزند امت است.
خداوند به وسيله‏ي او خون مسلمانان را حفظ مي‏کند.
ميان مردم صلح و آشتي برقرار مي‏سازد.
پراکندگيها را برطرف مي‏کند،
نابسامانيها را سامان مي‏بخشد،
برهنگان را مي‏پوشاند،
گرسنگان را سير مي‏کند،
به گل وجود او باران مي‏فرستد،
و بندگان را به فرمانبرداري وامي‏دارد. [7] .

============
[1] در کتاب من لايحضره الفقيه آمده است: و ان البغضه حالقه الدين و فساد ذات البين. يعني: کينه‏توزي موجب نابودي دين و نيز گسسته شدن پيوند خويشاوندي و فساد ميان مردمان مي‏شود.
[2] فاصبحتم بنعمته اخوانا (آل‏عمران/ 103).
[3] نساء/ 115.
[4] انفال/ 1.
[5] افضل الصدقه صدقه اللسان. قيل يا رسول الله و ما صدقه اللسان؟ قال: الشفاعه تفک بها الاسير، و تحقن بها الدم، و تجر بها المعروف الي اخيک، و تدفع بها الکريهه. (بحارالانوار ج 73 ص 44).
[6] بحارالانوار ج 73 ص 45 باب الاصلاح بين الناس.
[7] يخرج الله تعالي منه غوث هذه الامه و غياثها، و علمها و نورها، و فهمها و حکمها، خير مولود و خير ناشي‏ء، يحقن الله به الدماء، و يصلح به ذات البين، و يلم به الشعث، و يشعب به الصدع، و يکسو به العاري، و يشبع به الجائع، و يومن به الخائف، و ينزل به القطر، و ياتمر له العباد. (بحارالانوار ج 48 ص 12).

 


پيوند خويشاوندي را استوار سازيد

انظروا ذوي ارحامکم، فصلوهم يهون الله عليکم الحساب.
خويشاوندانتان را دريابيد و پيوند خويش با آنان استوار گردانيد تا خداوند روز قيامت حسابرسي را بر شما سبک و آسان گيرد.

و در راستاي همان استوار ساختن پيوند برادري و نيز دوري از قهر و تفرقه، نخست پيوند با خويشاوندان مورد تاکيد قرار گرفته است. خداوند درباره‏ي «صله‏ي رحم» يعني پيوستن به خويشاوندان، چنين مي‏فرمايد:
«انما يتذکر اولوالالباب الذين يوفون بعهد الله و لاينقضون الميثاق»
«و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب» [1] .
خداوند فقط به خردمندان تذکر مي‏دهد و هشيارشان
مي‏سازد، همان کساني که به عهد الهي وفادار مي‏مانند و پيمان خويش با خدا را نمي‏شکنند.

آنان که به آنچه خداوند فرمان داده است که بپيوندند، مي‏پيوندند و از پروردگارشان مي‏ترسند و از بدي حساب در روز قيامت هراس دارند.
و پس از بيان ويژگيهاي ديگري از اين گروه خردمندان، ادامه مي‏دهد:
و الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعو ما امر الله به ان يوصل و يفسدون في الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار» [2] .
و کساني که پس از پيمان بستن با خداوند، پيمان مي‏شکنند و پيوند خويش با خويشاوند مي‏گسلند و در زمين فساد و تباهي مي‏کنند، لعنت و نفرين خدا بر آنان باد و جايگاهي دردناک بهره و نصيبشان!

حضرت اميرالمومنين در يکي از سخنان خود، به يکي از ثمرات صله‏ي رحم اشاره فرموده است، به همان مطلبي که از رسول خدا شنيده است. امام صادق از پدران خويش، از حضرت علي عليه‏السلام نقل مي‏کند که آن جناب از قول پيامبر فرمود:
صله‏ي رحم حسابرسي روز قيامت را آسان مي‏کند و از مرگ دلخراش پيشگيري مي‏نمايد. [3] .

مضمون فوق اينگونه هم نقل شده است: عن ابي‏جعفر عليه‏السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله بر الوالدين و صله الرحم يهونان الحساب. ثم تلا هذه الايه:«و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون و الحساب» (تفسير عياشي ج 2 ص 223).

سفارش به صله‏ي رحم آنقدر فراوان است و روايات نقل شده در اين زمينه چنان زياد، که در اين مختصر جز به برخي از آن بيانات
راهگشا نمي‏توان اشاره کرد:

پيامبر درباره‏ي تاثير صله‏ي رحم بر فراواني و تاخير اجل فرمود:
هر کس که شادمان و مسرور مي‏شود از اينکه روزي‏اش فراوان شود و اجلش دير فرارسد پس بايد که صله‏ي رحم کند. [4] .

امام باقر عليه‏السلام نيز درباره‏ي تاثيرات صله‏ي رحم فرمود:
صله‏ي ارحام اعمال ديني آدمي را پاکيره مي‏سازد و دارايي را فزوني مي‏بخشد و بلا را برطرف مي‏سازد و حساب روز قيامت را آسان مي‏کند و مرگ را به تاخير مي‏اندازد. [5] .

صله رحم داراي مراتبي است. پيامبر در اين باره فرمود:
صله‏ي رحم کن، هر چند به شربتي از آب، برترين چيزي که مي‏توان به وسله‏ي آن صله‏ي رحم کرد بازداشتن ديگران از آزار اوست. در دنيا صله‏ي رحم کنيد، هر چند به يک سلام. [6] .

آثار صله‏ي رحم چنان است که همه را دربرمي‏گيرد. چنانچه حضرت علي از پيامبر نقل مي‏کند که فرمود:

صله‏ي رحم سرزمينها را آباد مي‏کند و عمرها را طولاني مي‏سازد، هر چند که اهل آن سرزمين خوبان نباشند. [7] .

همچنين از پيامبر نقل است که فرمود:
ان القوم ليکونون فجره و لايکونون برره. فيصلون ارحامهم فتنمي اموالهم و تطول اعمارهم.)
شرط صله‏ي رحم عمل متقابل نيست. يعني ما وظيفه داريم صله‏ي رحم کنيم، هرچند متقابلا اين امر صورت نگيرد. دستور صريح در اي مورد اين است که اميرالمومنين فرمود:

به خويشاوندان بپيونديد، هر چند آنها از شما بگسلند. [8] .
به همان شدت و اهميت که درباره صله‏ي رحم سخن گفته‏اند، درباره قطع رحم نهي اکيد فرموده، آثار سوئي براي آن برشمرده‏اند. از جمله آنکه:
قاطع رحم به بهشت درنمي‏آيد. [9] .
قطع رحم موجب سرعت مرگ و کوتاهي عمر مي‏شود. [10] .
قطع رحم داراييها را به باد مي‏دهد. [11] .
سرزمينها را ويران مي‏سازد. [12] .
نسل آدمي را منقطع مي‏کند. [13] .

سخن آخر و آخر سخن آنکه، پيامبر خدا فرمود:
يکي از صفات خداوند رحمان است، صفت بسيار ويژه‏اي که برگرفته از رحمت واسعه خداست و رحم نيز کلمه‏اي است که رحمن از آن مشتق شده است. از اين روست که هرکس به رحم خويش بپيوندند خدا به او مي‏پيوندد و رحمتش شامل حال او مي‏گردد و هر کس که قطع رحم کند از رحمت خدا دور مي‏ماند. [14] .

به اين ترتيب معلوم مي‏گردد که مهر و محبتي که ميان خويشاوندان است بهره‏اي و جلوه‏اي است از رحمت و لطف خداوند.
اينک سخن در آن است که آن کدام رحمي است که هر کس به آن بپيوندد به خدا پيوسته است و هر کس از آن دست بردارد، از خدا بريده است ؟

بي‏ترديد حقي که پيامبر به گردن مومنين دارد از حقوق هر خويشاوندي بالاتر است. از اين رو حق رحم پيامبر از حق ديگر ارحام نيز بالاتر است. يعني رحم رسول‏الله شايسته‏تر است از پيوستن به خويشاوندان و گناه قطع رحم از آن حضرت، بسيار بزرگتر از قطع رحم معمولي.
و جالب آنکه علاوه بر عترت رسول اکرم که بي‏ترديد رحم آن حضرت هستند شيعيان اميرالمومنين جزء خويشاوندان پيامبر محسوب مي‏شوند و پيوستن به شيعيان مومن همان صله رحم محمد و آل محمد است. [15] .

============
[1] رعد/ 21.
[2] رعد/ 25.
[3] عن ابي‏عبدالله، عن آبائه، عن علي- عليهم‏السلام- قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: صله الرحم تهون الحساب و تقي ميته السوء. (بحارالانوار ج 71 ص 94).
[4] من سره ان يبسط له في رزقه، و ينسا له في اجله فليصل رحمه، (بحارالانوار ج 71 ص 9).
[5] قال ابوجعفر عليه‏السلام، صله الارحام تزکي الاعمال و تنمي الاعمال، و تدفع البلوي، و تيسر الحساب و تنسي‏ء في الرزق. (کافي ج 2 ص 150).
[6] قال رسول الله صلي الله عليه و آله: صل رحمک و لو بشربه من ماء و افضل ما يوصل به الرحم کف الاذي عنها. و قال صلي الله عليه و آله: صلوا ارحامکم في الدنيا و لو بسلام. (بحارالانوار ج 71 ص 103 و 104).
[7] عن علي عليه‏السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: صله الرحم تعمر الديار و تزيد في الاعمار، و ان کان اهلها غير اخيار. (بحارالانوار ج 71 ص 94).
[8] صلوا ارحامکم و ان قطعوکم. و قال ابوذر: اوصاني رسول الله صلي الله عليه و آله ان اصل رحمي و ان ادبرت. (بحارالانوار ج 72 ص 91 و 92).
[9] بحارالانوار ج 71 ص 91.
[10] بحارالانوار ج 71 ص 94 و 138.
[11] بحارالانوار ج 71 ص 138.
[12] بحارالانوار ج 71 ص 134.
[13] بحارالانوار ج 71 ص 134.
[14] تفسير امام حسن عسکري/ 34.
[15] برگرفته از حديث مفصلي از حضرت علي عليه‏السلام. (تفسير امام حسن عسکري عليه‏السلام/ 36 -34).
و نيز بحارالانوار ص 115 حديث 75 همراه با بيان مرحوم مجلسي. البته اين مضمون در روايات ديگري هم آمده است. به همان ج 71 باب صله رحم مراجعه شود. احاديث(97، 93 ،53 ،40 ،39 ،37 ،25 ،8 ،3).

 


يتيمان را دريابيد

الله الله في الايتام فلا تغبوا افواهم، و لا تضيعوا بحضرتکم فقد سمعت رسول الله- صلي الله عليه و آله و سلم- يقول: من عال يتيما حتي يستغني اوجب الله عزوجل له بذلک الجنه کما اوجب الله لاکل مال اليتيم النار.
درباره‏ي يتيمان از خدا بترسيد.
مبادا که گرسنه بمانند و در جمع و جامعه‏ي شما تباه شوند
من از پيامبر خدا شنيدم که مي‏فرمود:
اگر کسي يتيمي را، تا آنجا که بي‏نياز شود، سرپرستي کند خداوند به پاداش اين کار، بهشت را بر او واجب مي‏کند.
چنانچه اگر کسي مال يتيم را بخورد، خداوند- سوختن در- آتش را بر او واجب مي‏فرمايد.

خداوند در بيان نعمتهاي خويش به پيامبر مي‏فرمايد:
الم يجدک يتيما فاوي [1] .
مگر نبود که تو يتيم بودي و خداوند تو را در پناه خويش گرفت ؟
سپس به آن حضرت دستور مي‏دهد:
فاما اليتيم فلا تقهر [2] .
- حال که چنين است- پس هرگز حق يتيم را تباه مساز و او را مرنجان.

خداوند در پيمانهايي که از بني‏اسرائيل گرفت از آنان خواست جز خداي يکتا را نپرستند، نسبت به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مسکينان، نيکي کنند. [3] .

يکي از ويژگيهاي نيکوکاران به بيان قرآن آن است که به خاطر دوستي خدا، به خويشاوندان و يتيمان و مسکينان و در راه‏ماندگان و خواهندگان و آزادسازي بردگان کمک مالي مي‏کنند. (ص) [4] .

و از سوي ديگر يکي از ويژگيهاي کساني را که دين را دروغ مي‏شمارند، آن مي‏داند که يتيم را از خود مي‏رانند. [5] .

و نيز يکي از عوامل فقر و پريشاني انسانها را آن مي‏داند که آنان چون يتيمان را اکرام نمي‏کردند به فقر و فاقه و تنگدستي گرفتار آمدند. [6] .
به علاوه، درباره‏ي تجاوز به دارايي يتيم هشداري بس شديد مي‏دهد و مي‏فرمايد:
ان الذين ياکلون اموال اليتامي ظلما انما ياکلون في
بطونهم نارا [7] .

و دستور مي‏دهد کسي جز به خير و نيکي و اصلاح امور، به مال يتيم تا زمان بلوغ وي نزديک نشود [8] .
در بيانات رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و معصومين عليهم‏السلام نيز سفارشهاي بسيار اکيد نسبت به يتيمان شده است.
چنانچه پيامبر خدا فرمود:
وقتي يتيمي بگريد عرش خدا مي‏لرزد و خداوند در آن حال مي‏فرمايد: چه کسي موجب گريه‏ي اين بنده‏ي من که در کودکي پدر و مادر از دست داده شده است ؟

به عزت و جلال خويش سوگند مي‏خورم که هر کس او را آرام کند بهشت را بر او واجب مي‏کنم. [9] .
و حضرت علي عليه‏السلام فرمود:

هر مرد و زن مومني که دستي از دلسوزي و مهر و شفقت بر سر يتيمي بکشد، خداوند به عدد هر تار موي آن يتيم، حسنه‏اي براي او مي‏نويسد. [10] .

و امام صادق عليه‏السلام فرمود:
در کتاب حضرت علي عليه‏السلام آمده است:
کسي که مال يتيم را بخورد، پيامد شوم اين کار گريبان فرزندانش را مي‏گيرد و در آخرت هم گريبانگير خودش مي‏شود. [11] .

============
[1] سوره‏ي ضحي، آيه‏ي 6.
[2] سوره‏ي ضحي، آيه‏ي 9.
[3] و اذ اخذنا ميثاق بني‏اسرائيل لاتعبدون الا الله و بالوالدين احسانا و ذي‏القربي و اليتامي و المساکين... (سوره‏ي بقره، آيه‏ي 83).
[4] ... و لکن البر... و آتي المال علي حبه ذوي‏القربي و اليتامي المساکين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب... (سوره‏ي بقره، آيه‏ي 177).
[5] ارايت الذي يکذب بالدين فذلک الذي يدع اليتيم. (سوره‏ي ماعون، آيه‏ي 1 و 2).
[6] و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربي اهانن کلا بل لاتکرمون اليتيم. (سوره‏ي فجر، آيه‏ي 6 تا 17).
[7] سوره‏ي نساء، آيه‏ي 10.
[8] فلا تقربوا مال اليتيم الا بالتي هي احسن حتي يبلغ اشده. (سوره‏ي انعام، آيه‏ي 152 و سوره‏ي اسري، آيه‏ي 34).
[9] قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم: ان اليتيم اذا بکي اهتز له العرش، فيقول الرب تبارک و تعالي: من هذا الذي ابکي عبدي الذي سلبته ابويه في صغره ؟ فو عزتي و جلالي لايسکنه احد الا اوجب له الجنه. (بحارالانوار، ج 72، ص 5).
[10] قال اميرالمومنين عليه‏السلام: ما من مومن و لا مومنه يضع يده علي راس يتيم ترحم له الا کتب الله له بکل شعره مريده عليها حسنه. (بحارالانوار، ج 72، ص 4).
[11] روي عن الصادق عليه‏السلام قال: في کتاب علي عليه‏السلام: ان اکل مال اليتيم سيدرکه و بال ذلک في عقبه، و يلحقه و بال ذلک في الاخره. (بحارالانوار، ج 72، ص 13).




از عمل به قرآن غافل نمانيد
 

الله الله في القرآن!
فلا يسبقکم الي العمل به احد غيرکم.
حرمت قرآن را پاس بداريد.

مراقب باشيد، مبادا که کسي در عمل به آن بر شما سبقت بگيرده.

پيشتر، قرآن به پيامبر اين پيش‏بيني را کرده و فرموده بود:
و قال الرسول يا رب ان قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا [1] .
روز قيامت- يا در همين دنيا- پيامبر به خداوند عرض مي‏کند: پروردگارا! اين قوم من قرآن را مهجور ساختند- آن را به کناري نهادند و به آن عمل نکردند.

اين شکايت پيامبر در حالي است که آن حضرت سفارش بسيار در خواندن، تعليم، تعلم، و عمل به دستورهاي قرآن، کرده است و قرآن را پناهگاهي استوار در سختهاي روزگار شمرده است:

شما در زمان- و مکاني- سست به سر مي‏بريد. اينک بر پشت شتر زمانه سواريد و او به سرعت شما را به سوي مرگ مي‏برد. مي‏بينيد که چگونه شب و روز و خورشيد و ماه مي‏آيند و مي روند و هر نوي را کهنه و فرسوده مي‏سازند و هر دوري را نزديک مي‏کنند و هر وعده‏اي را حاضر مي‏نمايند. پس براي پيمودن راهي دراز خود را مهيا کنيد و توشه برگيريد.

مقداد برخاست و پرسيد: يا رسول‏الله منظور از جايگاه سست چيست ؟
حضرت فرمود: همين دنياست. خانه‏اي که در آن سخت مبتلا مي‏شويد و سپس از آن کوچ مي‏کنيد. حال که چنين است، آنگاه که فتنه‏ها مانند پاره‏هاي شب سياه شما را فروگرفت به قرآن پناه ببريد.

قرآن شفاعت مي‏کند و شفاعتش را مي‏پذيرند، قرآن از آنان که به آن بي‏اعتنايي مي‏کنند، سعايت مي‏کنند و سعايت و شکايت قرآن را تصديق مي‏کنند. هر کس قرآن را پيش روي خويش قرار دهد، قرآن او را به بهشت وارد مي‏کند و هر کس قرآن را پشت سر اندازد، قرآن او را به دوزخ مي‏افکند... [2] .

حضرت علي هم که شاگرد نخست مکتب قرآن بود، سخناني در آسا و گهربار در عظمت قرآن، گفته است، چنانچه در يکي از آن گفتارهاي فراوان مي‏فرمايد:
قرآن را بياموزيد، زيرا که نيکوترين گفتار است،
ژرفاي آيات آن را خوب بفهميد، چون که بهار و طراوت دلهاست.
به نور قرآن شفا بجوييد، چرا که شفابخش سينه‏هاست،
آن را به نيکويي بخوانيد، زيرا که سودمندترين قصه‏هاست،
- و آگاه باشيد- دانشمندي که به آنچه غير از دانش اوست عمل کند، همانند جاهل سرگشته‏اي است که از بيماري جهل بهبودي نيابد. بلکه حجت خدا- به خاطر علمش- بر او بزرگتر، و حسرت و پشيماني‏اش لازمتر، و نزد خداوند سرزنش بر او بيشتر است. [3] .

اما با همه‏ي اين توصيه‏ها، حضرت اميرالمومنين چنين پيشگويي مي‏کنند:
پس از من روزگاري را در مي‏يابيد که در آن زمان چيزي نهان‏تر از حق و آشکارتر از باطل نيست، روزگاري که بيشترين دروغ و ناروا به خدا و رسول بسته مي‏شود. نزد مردم آن دوران کالايي بي‏ارزش‏تر از کتاب خدا نيست، البته آن هنگام که آيات آن به حق تلاوت و معنا شود. و در عين حال کالايي رايج‏تر و پربهاتر از قرآن نيست، البته آن‏گاه که معاني آن از موضع و منظور اصلي تحريف شود... [4] .

============
[1] فرقان/ 30. در تفسير بيضاوي ذيل آيه آمده است که اين شکايت پيامبر در دنيا يا در آخرت است.
[2] قال رسول الله صلي الله عليه و آله: يا ايها الناس انکم في زمان هدنه، و انتم علي ظهر السفر و السير بکم سريع. فقد رايتم الليل و النهار و الشمس و القمر يبليان کل جديد و يقربان کل بعيد، و ياتيان بکل موعود. فاعدوا الجهاز لبعد المفاز.
فقام المقداد فقال: يا رسول الله! ما دار الهدنه؟ قال: دار بلاء و انقطاع. فاذا التبست عليکم الفتن کقطع الليل المظلم، فعليکم بالقرآن. فانه شافع مشفع و ماحل مصدق. من جعله امامه قاده الي الجنه و من جعله خلفه ساقه الي النار. (تفسير عياشي 13:1).
[3] و تعلموا القرآن فانه احسن الحديث، و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب، و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور، و احسنوا تلاوته فانه انفع القصص. و ان العالم العامل بغير علمه کالجاهل الحائر الذي لايستفيق من جهله، بل الحجه عليه اعظم، و الحسره له الزم و هو عند الله الوم. (نهج‏البلاغه صبحي صالح، خطبه 110).
[4] انه سياتي عليکم من بعدي زمان ليس في ذلک الزمان شي‏ء اخفي من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اکثر من الکذب علي الله تعالي و رسوله صلي الله عليه و آله، و ليس عند اهل ذلک الزمان سلعه ابور من الکتاب اذا تلي حق تلاوته و لا سلعه انفق بيعا و اغلي ثمنا من الکتاب اذا حرف من مواضعه... (کافي 387:8).




حق همسايگي را پاس بداريد


الله الله في جيرانکم!
فان النبي صلي الله عليه و آله و سلم اوصي بهم.
و مازال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم يوصي بهم حتي ظننا انه سيورثهم .
شما را درباره همسايگانتان سفارش مي‏کنم. زيرا پيامبر درباره‏ي ايشان سفارش فرموده است.
و آنقدر آن جناب درباره آنها سفارش مي‏فرمود که ما پنداشتيم همسايه را از همسايه ارث خواهد داد.
يکي از حقوق بسيار مهم که اسلام براي مسلمانان معين فرموده است، حق همسايگي است.

امام صادق عليه‏السلام از پدران بزرگوار خويش نقل مي‏کند که آنان از حضرت علي عليه‏السلام نقل کرده‏اند که آن حضرت فرمود:
مردم از پيامبر پرسيدند: اي پيامبر خدا، آيا در مال مسلمان غير از
زکات حق واجب ديگري هم هست که بايد آن را بپردازد ؟

آن حضرت پاسخ داد: آري! رسيدگي به خويشاوندان به هنگامي که از انسان روي بگردانند- و تنگدست باشند- و نيز رسيدگي به همسايه مسلمان، حقي است که خداوند در دارائي مسلمان قرار داده است.
سپس حضرت رسول اکرم فرمود: کسي که با شکم سير سر بر بالين گذارد در حالي که همسايه مسلمانش گرسنه است، به راستي به من ايمان نياورده است.

و آنگاه فرمود: جبرئيل آنچنان پيوسته به من درباره همسايه سفارش مي‏کرد که من پنداشتم همسايه‏ها از يکديگر ارث مي‏برند. [1] .
درباره خوش‏رفتاري با همسايگان و پاس داشتن حقوق ايشان تاکيد بسيار شده است و تعابيري زيبا در اين باره آمده است، مانند سخن اما صادق که فرمود:
شما را سفارش مي‏کنم که با همسايگان خويش خوش‏رفتاري کنيد زيرا که خداوند به اين مهم دستور داده است. [2] .

و نيز آن حضرت فرمود:
خوش‏رفتاري با همسايگان رزق و روزي را مي‏افزايد [3] .
و از سويي ديگر درباره‏ي آزار رساندن به همسايگان و تباه ساختن حقوق آنان، تعابير تند و تيز در روايات وارد شده است، چنانچه پيامبر خدا فرمود:
هر کسي که همسايه‏اش را بيازارد، خدا بوي بهشت را بر او حرام مي‏کند. و جايگاه چنين کسي قعر آتش است که چه جايگا بدي است. و هر کس که حق همسايه را تباه سازد، از ما نيست.

و جبرئيل آنچنان پيوسته درباره‏ي همسايه سفارش مي‏کرد که من پنداشتم همسايه از همسايه ارث مي‏برد. [4] .
يک بار پيامبر، حضرت علي و نيز سلمان و اباذر و مقداد را ماموريت داد تا به مسجد درآيند و در جمع مسلمانان سه بار با صداي بلند اين فرمان رسول خدا را به گوش همگان برسانند: کسي که همسايه‏اش از بلا و آزار او در امان نيست، ايمان ندارد.

و نيز فرمان داد که ندا در دهند:
حد و مرز همسايگي چهل خانه است، از هر سو (از پيش و پس و راست و چپ خانه). [5] .

============
[1] عن الصادق، عن آبائه، عن علي صلوات الله عليهم قال: قيل للنبي صلي الله عليه و آله و سلم: يا نبي‏الله! افي المال حق سوي الزکاه ؟ قال: نعم! بر الرحم اذا ادبرت و صله الجار المسلم. فما آمن بي من بات شبعانا و جاره المسلم جائع. ثم قال صلي الله عليه و آله و سلم: مازال جبرئيل يوصيني بالجار حتي ظننت انه سيورثه. (بحارالانوار ج 71 ص 151، کتاب العشره باب حق الجار).
[2] عن ابي‏عبدالله عليه‏السلام قال: عليکم بحسن الجوار فان الله عز و جل امر بذلک. (بحارالانوار ج 71 ص 150).
[3] قال ابوعبدالله عليه‏السلام: حسن الجوار يزيد في الرزق. (بحار ج 71 ص 153).
[4] في مناهي النبي صلي الله عليه و آله و سلم: من اذي جاره حرم الله عليه ريح الجنه، و ماواه جهنم و بئس المصير و من ضيع حق جاره فليس منا، و ما زال جبرئيل يوصيني بالجار حتي ظننت انه سيورثه. (بحار ج 71 ص 150).
[5] ... فامر رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم عليا و سلمان و اباذر و مقدادا، فامرهم ان ينادوا في المسجد باعلي اصواتهم انه لا ايمان لمن لم يامن جاره بوائقه- فنادوا ثلاثا- ثم امر فنودي ان کل اربعين دارا من بين يديه، و من خلفه، و عن يمينه و عن شماله يکون ساکنها جارا له. (بحارالانوار 71 ص 152).




حج را بپاييد تا پايدار بمانيد

الله الله في بيت ربکم فلا يخلو منکم ما بقيتم، فانه ان ترک لم تناظروا و ادني ما يرجع به من امه ان يغفر له ما سلف.
شما را درباره‏ي خانه‏ي خدا- کعبه- سفارش مي‏کنم. تا زنده هستيد مگذاريد که آنجا خالي بماند، زيرا که اگر حج خانه‏ي خدا ترک شود به شما مهلت نمي‏دهند و عذاب بر شما نازل مي‏شود.

کسي که قصد خانه خدا را کند، کمترين چيزي که نصيبش مي‏شود اين است که تمامي گناهان پيشين او را مي‏آمرزند.
خداوند درباره‏ي خانه‏ي خويش چنين مي‏فرمايد:

جعل الله الکعبه البيت الحرام قياما للناس [1] .
خداوند کعبه را که خانه‏ي محترم اوست، موجب پايداري مردم قرار داده است.

و علي بن ابراهيم قمي در تفسير خويش نقل مي‏کند که:
تا زماني که کعبه پابرجا و پايدار است و مردم به حج خانه خدا مي‏روند، هلاک نمي‏شوند، اما همين که کعبه ويران گردد و مردم حج نگزارند، نابود مي‏شوند. [2] .

عبدالرحمان بن ابي‏عبدالله مي‏گويد:
به امام باقر عرض کردم: گروهي از قصه‏گويان و افسانه‏پردازان که مردم را با سخنان خويش سرگرم مي‏سازند، مي‏گويند که اگر کسي يک بار حج گزارد و ديگر بار به جاي حج، پول آن را صدقه دهد و به خويشاوندانش رسيدگي کند، برايش بهتر از حج دوباره است. امام عليه‏السلام فرمود: دروغ مي‏گويند و ياوه مي‏سرايند. اگر مردم چنين کنند، خانه‏ي خدا خالي مي‏ماند و حج تعطيل مي‏شود در حالي که خداوند اين خانه را موجب پايداري مردم قرار داده است. [3] .

اين واقعيت بس مهم که در آيه‏ي شريفه به اشاره از آن سخن رفته است در بيانات پيامبر و ائمه فراوان تکرار شده است چنانچه پيامبر مي‏فرمايد:
زماني که امت من قصد زيارت اين خانه را ترک کند، بي‏درنگ دچار عذاب مي‏شود [4] .

و امام باقر مي‏فرمايد: در وصيت اميرالمومنين آمده است که: حج خانه‏ي خدا را ترک نکنيد که اگر چنين کنيد هلاک مي‏شويد. [5] .
حج خانه‏ي خدا آنقدر مهم است که امام صادق فرمود:
اگر مردم حج را واگذارند و تعطيلش کنند بر امام واجب است که مردم را چه بخواهند و چه نخواهند، به حج وادارد، زيرا که اين خانه
فقط به همين منظور برپا شده است. [6] .

و بالاخره آن که امام صادق فرمود: بر شما باد که در اين خانه حج گزاريد و آن را پايدار بداريد چرا که در اين پايداري و برپايي حج، دفع سختيهاي دنيا و هراس روز قيامت نهفته است. [7] .

در بخش بعدي وصيت اميرالمومنين اين نکته آمده است که يکي از ثمرات حج آمرزش گناهان است. امام باقر از حضرت رسول اکرم نقل مي‏کند که فرمود:
براي کسي که حج مي‏گزارد يا عمره به جاي مي‏آورد، يکي از اين سه حالت وجود دارد:
يا آنکه به او مي‏گويند: تمام گناهان پيشين تو و هر آنچه گناه در تو باقي بوده، خداوند همه را بخشيد.
يا آن که به او مي‏گويند: گناهان پيشين تو بخشيده شد، اينک عمل نيک را آغاز کن.
يا به او مي‏گويند: تو در ميان خاندان و اموال خويش حفظ شدي (شان و شرافت يافتي) و اين زيباترين بهره حج است. [8] .
در روايت ديگري بهره نخست افضل شمرده شده است [9] .

و البته روشن است که موقعيت ظاهري بهره حج زيباتر است اما آمرزش گناهان پيشين و پسين برتر و بالاتر.

============

[1] سوره‏ي مائده، آيه‏ي 97.
[2] مادامت الکعبه قائمه و يحج الناس اليها، لم يهلکوا، فاذا هدمت و ترکوا الحج هلکوا. (تفسير قمي 194:1).
[3] عن عبدالرحمن بن ابي‏عبدالله: قلت لابي جعفر عليه‏السلام:
ان اناسا من هولاء القصاص يقولون اذا حج رجل حجه ثم تصدق و وصل کان خيرا له فقال عليه‏السلام: کذبوا، لو فعل هذا الناس لعطل هذا البيت. ان الله عز و جل جعل هذا البيت قياما للناس. (بحارالانوار ج 96 ص 18).
[4] عن رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم انه قال: اذا ترکت امتي هذا البيت ان تومه لم تناظر. (بحار ج 96 ص 22).
[5] عن الصادق، عن ابيه عليهماالسلام انه قال: کان في وصيه اميرالمومنين عليه‏السلام: لاتترکوا حج بيت ربکم، فتهلکوا. (بحارالانوار ج 96 ص 19).
[6] عن ابي عبدالله عليه‏السلام قال: لو عطل الناس الحج لوجب علي الامام ان يجبرهم علي الحج ان شاووا و ان ابوا لان هذا البيت انما وضع للحج، (بحارالانوار ج 96 ص 18).
[7] عن ابي‏بصير قال: سمعت ابا عبدالله عليه‏السلام يقول: عليکم بحج هذا البيت، فادمنوه، فان في ادمانکم الحج دفع مکاره الدنيا عنکم و اهوال يوم القيامه. (بحارالانوار ج 96 ص 14).
[8] عن الصادق عن ابيه عليهماالسلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: للحاج المعتمر احدي ثلاث خصال: اما ان يقال له: قد غفر لک ما مضي و ما بقي، و اما ان يقال له: قد غفر کل ما مضي فاستانف العمل، و اما ان يقال له: قد حفظت في اهلک و ولدک، و هي احسنهن. (بحارالانوار ج 96 ص 6).
[9] (همان مدرک ص 17 روايت 13).

 


نماز ستون دين شماست، آن را به پا داريد

الله الله في الصلاه!
فانها خير العمل و انها عمود دينکم.
بترسيد از خدا درباره‏ي نماز. نماز بهترين کارهاست و ستون دين شماست.
هدف از خلقت جن و انس عبادت است:
ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون [1] .
و نماز زيباترين جلوه‏گاه عبادت خداست. خداوند در آيات بسياري از قرآن به صورتهاي مختلف به خواندن نماز دستور داده است و بزرگترين و مهم‏ترين ويژگي پيامبران و مومنان را اقامه نماز ناميده است:
آنگاه که ابراهيم، هاجر و اسماعيل را به امر خداوند به مکه مي‏اورد، عرض مي‏کند:
ربنا اني اسکنت من ذريتي بواد غير ذي‏زرع عند بيتک المحرم ربنا ليقيموا الصلاه [2] .

اي پروردگار ما! من يکي از فرزندانم را در سرزميني بي‏آب و علف، نزد خانه محترم تو ساکن کردم. خدايا! چنين کردم تا آيندگان نماز را بپا دارند.
و نيز درباره خود و فرزندانش دعا مي‏کند که:
رب اجعلني مقيم الصلاه و من ذريتي [3] .
پروردگارا! من و فرزندانم را برپادارندگان نماز قرار ده.
خداوند به حضرت موسي فرمان مي‏دهد:
انني انا الله لا اله الا انا فاعبدني و اقم الصلاه لذکري [4] .
اين منم، الله! معبوي جز من نيست. مرا عبادت کن و به ياد من نماز بگزار.

از زبان حضرت عيسي مي‏فرمايد:
و جعلني مبارکا اين ما کنت و اوصاني بالصلاه و الزکاه ما دمت حيا [5] .
خداوند مرا هر کجا که باشم پر خير و برکت قرار داد و مرا سفارش فرمود تا زماني که زنده‏ام نماز بخوانم و زکات بدهم.
در وصاياي حضرت لقمان به فرزندش آمده است:
يا بني اقم الصلاه و امر بالمعروف و انه عن المنکر [6] .
فرزندم! نماز را به پاي دارد و امر به معروف کن و نهي از منکر نما.
درباره‏ي بندگان برگزيده خود هم مي‏فرمايد:
رجال لاتلهيهم تجاره و لا بيع عن ذکر الله و اقام الصلاه و
ايتاء الزکاه [7] .
بزرگ‏مرداني که داد و ستد ايشان را از ياد خدا و اقامه نماز و دادن زکات بازنمي‏دارد.

و بالاخره آنکه خطاب به پيامبر مي‏فرمايد:
قل لعبادي الذين امنوا يقيموا الصلاه و ينفقوا مما رزقناهم سرا و علانيه [8] .
اي پيامبر! به بندگان مومن من بگو نماز را به پاي دارند و از آنچه روزي‏شان کرده‏ام- آشکار و نهان- انفاق نمايند.
بيشترين مباحث و حجيم‏ترين کتابها در موضوعات ديني به بحث نماز اختصاص يافته است و روايات بسيار زيادي در اهميت نماز و ديگر امور مربوطه به اين امر شريف و مهم، وارد شده است که برخي روايات را به مناسبت اين مبحث، مي‏آوريم:

پيامبر فرمود:
مراقب نمازها باشيد. چون روز قيامت فرارسد خداوند بنده را حاضر مي‏فرمايد و نخستين چيزي که از او مي‏پرسد نماز است. اگر آن را کامل به جا آورده باشد- که هيچ- و در غير اين صورت او را به آتش مي‏افکند.

مبادا نمازتان را تباه کنيد. زيرا هر کس نمازش را تباه سازد خداوند او را با قارون و فرعون و هامان- که خدا لعنت و خوارشان کند- محشور مي‏کند.

و اين حق خداست که چنين کسي را همراه با منافقان به دوزخ درآورد. واي به حال کسي که مراقب نمازش نيست. [9] .
و نيز فرمود:
فاصله ميان کفر و ايمان جز ترک نماز نيست [10] .

و اميرالمومنين عليه‏السلام به يارانش چنين سفارش فرمود:
با نماز پيمان متقابل ببنديد و مراقب انجام آن باشيد. و فراوان نماز بگزاريد و به وسيله‏ي نماز به خدا تقرب جوييد. نماز در اوقات معين بر مومنان واجب است. آيا نشنيده‏ايد که وقتي از دوزخيان مي‏پرسند: چه چيزي باعث شد که شما را به آتش بيفکنند ؟ ئو آنها پاسخ مي‏دهند: ما نمازگزار نبوديم. نماز مانند برگي که از درخت فرومي‏ريزد، باعث ريزش گناهان مي‏گردد و بند گناه از گردن بنده مي‏گسلد. نماز همان است که پيامبر آن را به گرمابه‏اي تشبيه کرده است که بر در خانه‏ي آدمي است و او در شبانه‏روز پنج نوبت خود را در آن حمام مي‏شويد. و به اين ترتيب ديگر چرک و آلودگي بر تن او نمي‏ماند. [11] .
نماز هم آلودگي را از روح انسان مي‏زدايد.

============
[1] ذاريات/ 56.
[2] ابراهيم/ 37.
[3] ابراهيم/ 40.
[4] طه/ 14.
[5] مريم/ 31.
[6] لقمان/ 17.
[7] نور/ 37.
[8] ابراهيم/ 31.
[9] حافظوا علي الصلوات. فان الله تبارک و تعالي اذا کان يوم القيامه ياتي بالعبد فاول شي‏ء يساله عنه، الصلاه ، فان جاء بها تامه، و الا زخ في النار. و قال: لاتضيعوا صلاتکم، فان من ضيع صلاته حشره الله مع قارون و فرعون و هامان- لعنهم الله و اخزاهم- و کان حقا علي الله ان يدخله النار مع المنافقين. فالويل لمن لم يحافظ صلاته. (بحارالانوار ج 79 ص 202).
[10] ما بين الکفر و الايمان الا ترک الصلاه. (بحارالانوار ج 79 ص 217).
[11] تعاهدوا امر الصلاه و حافظوا عليها. و استکثروا منها، و تقربوا بها، فانها کانت علي المومنين کتابا موقوتا. الا تسمعون الي جواب اهل النار حين سئلوا: « ما سلککم في سقر قالوا لم نک من المصلين» (مدثر/ 42) و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربقه. و شبهها رسول‏الله صلي الله عليه و آله بالحمه تکون علي باب الرجل، فهو يغسل منها في اليوم و الليله خمس مرات. فما عسي ان يبقي عليه من الدرن. (بحارالانوار ج 79 ص 25).


 

با زکات، خشم خدا را فروبنشانيد

الله الله في الزکاه!
فانها تطفي‏ء غضب ربکم.
از خدا درباره‏ي زکات بترسيد. زکات خشم خدايتان را فرومي‏نشاند.
نکته‏ي نخست آنکه نماز و زکات پيوسته قرين و همراه عنوان مي‏شوند. چنانچه از 30 آيه شريفه که در آنها از «زکات» نام برده شده است [1] .13 آيه همراه با نماز آمده است.ا

از حضرت امام رضا عليه‏السلام نقل است که فرمود:
خداوند به سه چيز فرمان داده است که همراه با سه چيز ديگر است:
خداوند به نماز و زکات- هر دو- فرمان داده است.
پس هر کس نماز بگزارد اما زکات ندهد، نمازش را هم نمي‏پذيرند... [2] .

نکته‏ي ديگر آنکه حکم نماز و زکات با هم، پيش از تمام احکام
ديگر، از همان آغاز اسلام عنوان شده و واجب گشته بود.
نکته‏ي سوم آنکه در معناي زکات مي‏خوانيم:

زکات از «رشد و نمو» برگرفته شده است. چون اخراج زکات از مال، موجب مي‏شود تا برکت و زيادت در دارايي پديد آيد و براي نفس آدمي نيز کرم و بخشش را نتيجه مي‏دهد. يا آنکه برگرفته از «زکاء» است، به معناي طهارت و پاکي. چون زکات موجب مي‏شود تا دارايي انسان از ناپاکي و پليدي پاک شود و نفس آدمي هم از لوث بخل و فرومايگي طاهر گردد. [3] .

آيه‏ي شريفه اشاره به اين نکته دارد:
خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکيهم بها [4] .
از اموال آنان صدقه- زکات- بستان- به اين وسيله- طاهر و پاکيزه‏شان مي‏سازي- و يا رشد و نموشان مي‏دهي.
هر دو معنا در بياني کوتاه و رسا از حضرت طاهره عليهاالسلام، آمده است:
خداوند زکات را موجب پاکي جانها و رشد و نمو روزي قرار داده است. [5] .
تعابير ديگري هم در آثار زکات آمده است که برخي از آنها را نقل مي‏کنيم:
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
... زکات اموال خود را بپردازيد که جانهايتان پاک مي‏شود. [6] .
حضرت علي عليه‏السلام فرمود:

دارايي خود را به وسيله‏ي دادن زکات حفظ و نگهداري کنيد. [7] .
و نيز فرمود:
هنگامي که مردم زکات ندهند برکت از تمامي زراعتها و ميوه‏ها و معدنها گرفته مي‏شود. [8] .
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

امت من تا زماني که با يکديگر دوستي کنند و امانتدار هم باشند و زکات بدهند ، پيوسته در خير و خوشي پايدار مي‏مانند. اما اگر چنين نکنند به قحطي و سختي دچار مي‏شوند. [9] .

سخن آخر آنکه زکات فقط منحصر به دارايي نمي‏شود. به روايتي از امام صادق عليه‏السلام در اين باره توجه کنيد:
زکات چشم، ديدن عبرت‏بين و چشم فروهشتن از شهوات است.

زکات گوش، شنيدن و گوش سپردن به دانش و حکمت و قرآن و فوايد دين از حکمت و موعظت و نصيحت است. و نيز دوري جستن از هر آنچه که شنيدن آن برخلاف اموري است که برشمرديم مانند دروغ و غيبت و نظاير آن.

زکات زبان، نصيحت مسلمانان، بيدار ساختن غافلان، کثرت تسبيح و ذکر خداوند است.

زکات دست بخشش و دهش و سخاوت است و نيز به
کار انداختن آن در نوشتن علوم ديني و بهره‏هايي که مسلمانان در اطاعت خدا از آن بهره‏مند شوند و همچنين دور داشتن دست از شرور و زشتکاريها.

زکات پا پيمودن راه است در زيارت صالحيهن، که از حقوق خداوند است.
و نيز رفتن به مجالس ذکر و ياد خدا و اقدام براي اصلاح ميان مردم و صله‏ي رحم و جهاد در راه خدا و خلاصه‏ي پيمودن هر راهي که صلاح دل و سلامت دين تو در آن است. [10] .

============
[1] البته در دو مورد زکات به معناي ديگري به کار رفته است. کهف/ 81، مريم/ 26.
[2] ان الله عز و جل امر بثلاثه مقرون بها ثلاثه اخري: امر بالصلاه و الزکاه. فمن صلي و لم يزک لم تقبل منه صلاته... (بحارالانوار ج 93 ص 12).
[3] و الزکاه من «زکا الزرع» اذا نما. فان اخراجها يستجلب برکه في المال، و يثمر للنفس فضيله الکرم او من «الزکاء» بمعني الطهاره، فانها تطهر المال من الخبث و النفس من البخل. (تفسير بيضاوي ج 1 ص 97).
[4] توبه/ 103. «تطهرهم» من الذنوب او حب المال المودي بهم الي مثله... «و تزکيهم بها» و تنمي بها حسناتهم و ترفعهم الي منازل المخلصين. (تفسير بيضاوي ج 2 ص 206).
[5] فجعل الله... الزکاه تزکيه للنفس و نماء في الرزق. (احتجاج طبرسي ج 1 ص 99).
[6] و ادوا زکاه اموالکم طيبه بما انفسکم. (بحارالانوار ج 93 ص 13).
[7] حصنوا اموالکم بالزکاه. (بحارالانوار ج 93 ص 13).
[8] اذا منعوا الزکاه، منعت الارض برکتها من الزرع و الثمار و المعادن کلها. (بحارالانوار ج 93 ص 15).
[9] لا تزال امتي بخير ما تحابوا و ادوا الامانه و اتوا الزکاه. فاذا لم يفعلوا ذلک ابتلوا بالقحط و السنين. (بحارالانوار ج 93 ص 14).
[10] بحارالانوار ج 93 ص 7. باب وجوب الزکاه و فضلها و عقاب ترکها.


 


ماه رمضان را گرامي بداريد

الله الله في شهر رمضان فان صيامه جنه من النار
ماه رمضان را دريابيد و قدر بدانيد چرا که روزه‏ي اين ماه سپري است در برابر آتش.
خداوند درباره‏ي ماه رمضان مي‏فرمايد:
شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان
فمن شهد منکم الشهر فليصمه [1] .
ماه رمضان، همان ماهي است که قرآن در آن نازل شده است. همان قرآني که هدايت است براي مردم و روشنگريهاي هدايت و جدايي ميان حق و باطل مي‏باشد. پس هر يک از شما که اين ماه را درک نمود بايد که در آن ماه روزه بگيرد.

و در آيه‏ي بعدي مي‏فرمايد:
و اذا سالک عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذا د
عان فليستجيبوا لي و ليومنوا بي لعلهم يرشدون [2] .
اي پيامبر هنگامي که بندگان من درباره‏ي من از تو مي‏پرسند، به آنان بگو من به ايشان بسيار نزديکم و دعوت دعوت‏کننده را آنگاه که مرا مي‏خواند اجابت مي‏کنم. پس بايد که مردمان استجابت دعاي خويش را از من بخواهند و به من ايمان بياورند، باشد که رشد يابند.

و درباره‏ي روزه هم مي‏فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم لعلکم تتقون [3] .
اي مومنان روزه بر شما واجب گشته است، چنانچه بر پيشينيان شما واجب شده بود، شايد که تقوي پيشه کنيد.

و نيز مي‏فرمايد:
انا انزلناه في ليله القدر و ما ادريک ما ليله القدر ليله القدر خير من الف شهر [4] .
ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم و تو چه مي‏داني شب قدر چه شب گرانقدري است . شب قدر از هزار ماه برتر و بهتر است.
با توجه به اين آيات شريفه روشن مي‏شود که ماه رمضان:
ماه نزول قرآن است.
ماه روزه است.
ماه دعا است.

آخرين ديدار
ماه تقواست که نتيجه‏ي روزه است

شب قدر در اين ماه است

در سخن زيبايي از پيامبر اکرم نقل است که فرمود:
ماه رمضان ماه خداي عزوجل است.
ماه رمضان ماهي است که خداوند نيکيها را دو برابر مي‏شمارد.
ماه رمضان ماهي است که خداوند در آن ماه بديها را محو و نابود مي‏کند.
ماه رمضان ماه برکت است، ماه انابه و بازگشت به سوي خداست.
ماه توبه از گناهان است، ماه آمرزش خطاهاست.
ماه آزادي از آتش دوزخ است، ماه رستگاري با رسيدن به بهشت است.

مراقب باشيد که در اين ماه از تمامي حرامها بپرهيزيد. در اين ماه قرآن زياد بخوانيد. حاجتهاي خويش را از خدا در اين ماه بخواهيد. پيوسته به ياد و ذکر خدا مشغول باشيد. مبادا که ماه رمضان نزد شما مانند ماههاي ديگر باشد، زيرا که اين ماه نزد خداوند قربت و فضيلتي بر ديگر ماهها دارد. مبادا روزه‏ي ماه رمضان مانند روزي باشد که در آن روز، روزه نيستيد. [5] .

در بياني هم از حضرت اميرالمومنين عليه‏السلام از اين ماه به ماه صبر تعبير شده است. [6] .

امام زين‏العابدين اين ماه را ماه صيام، ماه اسلام، ماه پاکيزگي، ماه پاک شدن از گناهان و ماه قيام مي‏نامند. [7] .
پيامبر اکرم در آخرين جمعه‏ي ماه شعبان خطبه‏اي در اهميت ماه رمضان خواند و به نکاتي بس مهم که به انجام آنها در اين ماه سفارش اکيد شده است، اشاره فرمود. از آن جمله فرمود:
در اين ماه بر فقيران و بينوايان تصدق کنيد. پيران و سالخوردگان را بزرگ شماريد، به خردسالان رحمت آوريد، به خويشاوندان بپيونديد و زبان خود را از سخن ناروا و چشم و گوش خود را از حرام بازداريد و به يتيمان مهرباني کنيد تا با يتيمان شما هم مهرباني کنند. [8] .

============
[1] سوره‏ي بقره، آيه‏ي 185.
[2] سوره‏ي بقره، آيه‏ي 186.
[3] سوره‏ي بقره، آيه‏ي 182.
[4] سوره‏ي قدر، آيه‏ي 1 تا 3.
[5] عن ابي‏عبدالله عليه‏السلام قال: قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم: شهر رمضان شهر الله عزوجل، و هو شهر يضاعف الله فيه الحسنات، و يمحو فيه السيئات، و هو شهر البرکه، و هو شهر الانابه، و هو شهر التوبه، و هو شهر المغفره و هو شهر العتق من النار، و فوز بالجنه.
الا فاجتنبوا فيه کل حرام، و اکثروا فيه من تلاوه القران، و سلوا فيه حوائجکم، و اشتغلوا فيه بذکر ربکم و لايکونن شهر رمضان عندکم کغيره من الشهور، فان له عند اله حرمه و فضلا علي سائر الشهور، و لا تکونن شهر رمضان يوم صومکم کيوم فطرکم. (بحارالانوار، ج 93، ص 340).
[6] بحارالانوار، ج 93، ص 341. در قرآن مي‏خوانيم: و استعينوا بالصبر و الصلاه- سوره‏ي بقره، آيه‏ي 45- صبر در اين آيه يعني روزه.
[7] شهر رمضان، شهر الصيام، شهر الاسلام و شهر الطهور و شهر التمحيص و شهر القيام (دعاي چهل و چهارم از صحيفه‏ي سجاديه).
[8] ... و تصدقوا علي فقرائکم و مساکنکم و وقروا کبارکم، و ارحموا صغارکم، و صلو ارحامکم، و احفظوا السنتکم و غضوا عما لايحل اليه ابصارکم، و عما لايحل الاستماع اليه اسماعکم و تحننوا علي ايتام الناس يتحنن علي ايتامکم. (امالي صدوق، ص 85).

 



بينوايان را دريابيد

الله الله في الفقراء و المساکين!
فشارکوهم في معائشکم.
شما را درباره نيازمندان و درماندگان سفارش مي‏کنم.
ايشان را هم در زندگي و آسايش خويش شريک گردانيد.

يکي از مهمترين تعاليم فردي و اجتماعي در اسلام- و بلکه همه اديان- رسيدگي به بينوايان و بيچارگان است. در متون ديني و بخصوص در قرآن کريم از يک سو توصيه و تشويق فراوان درباره‏ي رسيدگي به مساکين صورت گرفته است و از سوي ديگر با بياناتي تند و تهديدآميز درباره‏ي کساني که به اين موضوع بي‏توجه و بي‏تفاوت هستند، سخن به ميان آمده است. قرآن کريم ويژگي مهم مومن را انفاق دانسته است و عدم رسيدگي به فقيران را نشانه کفر و بي‏ايماني تلقي کرده است. به آيات شريفه‏اي در اين باره توجه مي‏کنيم:

خداوند در وصف تقواپيشگان مي‏فرمايد:
الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلاه و مما رزقناهم ينفقون [1] .
آنها کساني هستند که به غيب ايمان مي‏آورند، نماز را به پاي مي‏دارند و از روزي‏هايي که به آنها وعده داده‏ايم، انفاق مي‏کنند.

از همين رو صريحا به مومنان دستور مي‏دهد که:

يا ايها الذين آمنوا انفقوا مما رزقناکم من قبل ان ياتي يوم لابيع فيه و لا خله و لا شفاعه [2] .
اي کساني که ايمان آورده‏ايد، پيش از آنکه روزي فرارسد که در آن روز داد و ستد و دوستي و ميانجيگري، کارساز نيست، از آن چه به شما روزي داده‏ايم، انفاق کنيد.

و البته تاکيد مي‏فرمايد که:
لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون [3] .
هرگز نيکوکار نخواهيد بود تا آنکه از آنچه خود دوست مي‏داريد، انفاق کنيد.
تشويق و ترغيب به دادن صدقه، اداي حقوق واجب شرعي مانند خمس و زکات، اموري مانند وقف و نذر و قرض‏الحسنه همگي در راستاي اين امر مهم و مقدس قرار دارند.
و چنانچه گفتيم درباره آنان که نسبت به انفاق و رسيدگي به تهيدستان و بيچارگان کوتاهي مي‏کنند با حدت و شدت بسيار،
برخورد شده است:

خداوند درباره‏ي گروهي از دوزخيان خطاب به ماموران دوزخ مي‏فرمايد:
خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه ثم في سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه انه کان لا يومن بالله العظيم و لايحض علي طعام المسکين [4] .
او را برگيريد و به بندش کشيد و آنگاه به آتش درافکنيد. و آنگاه با زنجيري که هفتاد ذراع طول آن است، بر بنديدش چرا که او به خداوند بزرگ ايمان نياورده است و براي اطعام بيچارگان برانگيخته نشده و اقدام نکرده است.

و آنگاه که اهل بهشت از مجرمان مي‏پرسند که چرا شما به دوزخ افکنده‏اند؟ دوزخيان مجرم يکي از عوامل جهنمي شدن خود را آن مي‏دانند که:
و لم نک نطعم المسکين [5] .
ما به مسکين و بينوا غذا نمي‏داديم.

و بالاخره آنکه درباره‏ي کافران مي‏فرمايد:
ارايت الذي يکذب بالدين فذلک الذي يدع اليتيم و لايحض علي طعام المسکين [6] .
- اي پيامبر- آيا ديدي آن کس را که دين را دروغ مي‏انگاشت؟ او همان است که يتيم را با تندي از خود دور مي‏کرد و بر اطعام مسکين اقدام نمي‏کرد.
در بيانات پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و نيز ائمه معصومين عليهم‏السلام توصيه بسيار ا
کيدا و فراوان نسبت به اين امر شده است و علاوه بر توصيه، در عمل هم آن بزرگواران در رسيدگي به فقيران و بيچارگان نظير و مانندي نداشتند و داستانهاي شگفت‏انگيزياز اهتمام آنان در اين امر نقل شده و آيات شريفه‏اي هم در مورد انفاق اهل بيت پيامبر نازل گشته است. [7] .

اينک به نقل سخناني از آن بزرگواران در اهميت و آثار دادن صدقه مي‏پردازيم:

پيامبر خدا فرمود:
بيماران خود را به وسيله‏ي صدقه دادن، درمان کنيد. [8] .
روزي را به وسيله‏ي صدقه دادن فرود آوريد. [9] .
صدقه پنهاني خشم خداوند را فرومي‏نشاند. [10] .
صدقه از مرگ ناهنجار جلوگيري مي‏کند. [11] .
و حضرت علي عليه‏السلام فرمود:
هرگاه تنگدست شديد، به وسيله‏ي صدقه دادن با خدا تجارت کنيد. [12] .

اين ماجرا نيز شنيدني است:
يک بار جناب ابوذر کنار کعبه به پا خاست و خود را با صداي بلند معرفي کرد. مردم پيرامون او جمع شدند، چون او يکي از بهترين اصحاب پيامبر بود. ابوذر مردم را موعظه کرد و گفت: هرگاه يکي از شما بخواهد راهي سفر شود، به اندازه‏ي کافي توشه برمي‏دارد.
مردم هشيار باشيد سفر روز قيامت در پيش است، آيا نمي‏خواهيد توشه راه برداريد؟

مردي از ميان جمعيت برخاست وگفت: ما را ارشاد کن. چه توشه‏اي برگيريم؟
ابوذر در پاسخ آن مرد گفت:
روز قيامت گرسنگي و تشنگي بسيار شديد است. در شدت گرما روزه بگير تا توشه‏ي آن روز باشد. دشواريها و سختي‏هاي آن روز فراوان است، حج خانه خدا را به جاي آور که ذخيره آن سختي‏ها باشد. تنهايي و تاريکي درون قبر بسي وحشت‏آور است. دو رکعت نماز در دل تاريک شب مونس تنهايي درون قبر است. چه بسا سخن نيکي که مي‏گويي، يا زبان از گفتن سخن شري بازمي‏داري، يا صدقه‏اي که به درمانده‏اي مي‏دهي، اي که در روز قيامت بسي درمانده و بيچاره‏اي، شايد که در آن سختي تو را نجات دهد. ثروت دنيا را دو قسمت کن. نيمي از آن را براي خانواده خويش خرج کن و نيم ديگر را براي توشه آخرت پيش فرست. جز اين دو قسمت، مال و ثروت سودي ندارد و بلکه زيان مي‏رساند، آن را رها کن. سخن گفتن را هم دو قسمت کن، سخني براي به دست آوردن روزي حلال و سخني براي آباداني آخرت. سخن سوم را رها کن که نه تنها سودي ندارد، بلکه زيان مي‏رساند.

ابوذر پس از بيان اين سخنان، افزود: دل مشغولي روزي که ان را هنوز درک نکرده‏ايم، مرا کشت! (يعني غم روزي، آدمي را از پاي مي‏اندازد) [13] .

============
[1] بقره/ 3.
[2] بقره/ 254.
[3] آل‏عمران/ 92.
[4] حاقه/ 30 تا 34.
[5] مدثر/ 44.
[6] ماعون/ 3 -1.
[7] مانند: سوره انسان/ 8، مائده/ 55.
[8] داووا مرضاکم بالصدقه (بحارالانوار ج 93 ص 118).
[9] استنزلوا الرزق بالصدقه (بحارالانوار ج 93 ص 120) هر دو روايت از حضرت علي هم نقل شده است. (بحارالانوار 120:93).
[10] صدقه السر تطفي غضب الرب. (بحارالانوار ج 93 ص 130).
[11] الصدقه تمنع ميته السوء. (بحارالانوار ج 93 ص 131).
[12] اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقه. (بحارالانوار ج 93 ص 134).
[13] بحارالانوار ج 93 بحارالانوار ج 93 ص 118، باب فضل الصدقه و انواعها و آدابها.




با مال و جان و زبان، در راه خدا جهاد کنيد

الله الله في الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم!
فانما يجاهد رجلان: امام ه دي، او مطيع له، مقتد بهداه.
شما را درباره جهاد با مال و جان و زبان، سفارش مي‏کنم.

فقط دو گروهند که- به راستي- جهاد مي‏کنند: امامي که هدايتگر است و کسي که فرمان از امام مي‏برد و به هدايت او اقتدا مي‏کند.
جهاد از ريشه جهد است که اصل اين لغت يعني مشقت و سختي. به اين ترتيب هرگونه تلاش- که توام با سختي است- اگر موجب خشنودي خدا باشد، جهاد در راه اوست. در ذيل برخي امور را که از آنها با عنوان «جهاد» نام برده‏اند، ذکر مي‏کنيم:

پيامبر خدا فرمود:
صبر در طاعت خدا، جهاد است. [1] .
روزه در گرماي سخت، جهاد است. [2] .
مبارزه با نفس جهاد اکبر است. [3] .
حضرت علي عليه‏السلام فرمود:
گفتگو و مباحثه‏ي علمي جهاد است. [4] .
عمل به آنچه مي‏دانيم جهاد است.
همسرداري نيکو براي زن جهاد اوست. [5] .
امام صادق عليه‏السلام فرمود:
پوشاندن سر امامان جهاد است. [6] .
حج همان جهاد ضعيفان است. [7] .

و بالاخره امام باقر عليه‏السلام فرمود:
کدام جهاد بالاتر و برتر از پاکدامني و پاکيزه‏خوري است؟ [8] .

در بيان اهميت جهاد، نخست به ذکر چند آيه مي‏پردازيم:
يا ايها الذين آمنوا هل ادلکم علي تجاره تنجيکم من عذاب اليم
اي کساني که ايمان آورده‏ايد! آيا شما را به تجارتي دلالت کنم که شما را از عذابي دردناک نجات مي‏دهد؟

تومنون بالله و روسله و تجاهدون في سبيل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خير لکم ان کنتم تعلمون
- آن تجارت که شما از عذاب دوزخ مي‏رهاند همان است که- به خدا و رسول‏خدا ايمان مي‏آوريد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد مي‏کنيد.- بي‏ترديد- اگر
بدانيد، اين- ايمان و جهاد- براي شما بهترين است.

يغفر لکم ذنوبکم و يدخلکم جنات تجري من تحتها الانهار و مساکن طيبه في جنات عدن ذلک الفوز العظيم
- از ثمرات و نتايج ايمان و جهاد آن است که- خداوند گناهانتان را مي‏بخشايد و شما را به باغهايي که نهرها از زير آن جاري است و خانه‏هايي بس نيکو دارد، در بهشتي بين، وارد مي‏کند. اين- بهشتي شدن- رستگاري و سعادت عظيمي است.

و اخري تحبونها نصر من الله و فتح قريب و بشر المومنين. [9] .
- و ثمره‏ي ديگر جهاد که در اين دنياست- و شما آن را دوست مي‏داريد آن است که پيروزي و فتحي نزديک، از جانب خدا نصيب شما مي‏گردد. و به اين خاطر، اي پيامبر- مومنان را بشارت بده.

حضرت علي عليه‏السلام در اهميت جهاد مي‏فرمايد:
اما بعد- از حمد و ستايش خداوند- پس، به راستي که جهاد دري از درهاي بهشتي است که خداوند آن را براي اولياي برگزيده و ويژه خويش گشوده است. جهاد، لباس و پوشش تقوا، زره بازدارنده و سپر محکم خداوند است.- از اين رو- هر کس جهاد را به خاطري دوري از آن ترک کند خداوند جامه مذلت و رداي گرفتاري بر او مي‏پوشاند. و با اين خفت و
خواري، زبون و ذليل هم مي‏شود و پرده جهل و بي‏خردي بر دلش مي‏افتد. با تباه کردن امر جهاد، حق از او روي مي‏گرداند و نکبت و بيچارگي گريبانش را مي‏گيرد و از عدل و دادگري محروم مي‏ماند. [10] .

نکته‏ي مهمي که حضرت اميرالمومنين در وصيت خويش به آن اشاره مي‏فرمايد آن است که جهاد منحصر در دو گروه است، امام هدايت و فرمانبردار و مطيع او. يعني اگر فقط معناي لغوي جهاد مورد نظر باشد که همان سختي و مشقت است، مي‏تواند شامل حال کافران نيز باشد. آنها در مقابله و رويارويي با مسلمانان دچار سختي مي‏شوند، چنانچه مي‏فرمايد:

و لا تهنوا في ابتغاء القوم ان تکونوا تالمون فانهم يالمون کما تالمون و ترجون من الله ما لايرجون [11] .
در تعقيب و دستگيري کافراني که با شما مي‏جنگند سستي نکنيد. اگر شما در اين جنگ رنج و آسيب مي‏بينيد، آنها هم رنج فراوان مي‏بينند- اما- شما از لطف و رحمت خدا اميدي داريد که آنها ندارند.

و يا آنکه مي‏فرمايد:
الذين منوا يقاتلون في سبيل الله و الذين کفروا يقاتلون في سبيل الطاغوت [12] .
آنان که ايمان آورده‏اند در راه خدا مي‏جنگند و آنان که کافر شده‏اند در راه طاعوت مبارزه مي‏کنند.
مبارزه مومنان در راه خدا جهاد ناميده مي‏شود. اما تلاش و مقاتله کافران هر چند توام با سختي و ناراحتي است نه تنها هيچ ارزشي ندارد،
بلکه روز قيامت، و زر و گناه آن گريبان ايشان را مي‏گيرد:

قل هل ننبئکم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم في الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا اولئک الذين کفروا بآيات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامه وزنا [13] .
اي پيامبر! به مردم بگو آيا شما را درباره‏ي زيانکارترين افراد از نظر عمل، آگاه کنم؟ همان کساني که سعي و تلاش آنها در همين حيات دنيا گم و نابود شد و آنها مي‏پندارند که در حال انجام کار نيک هستند. ايشان کساني هستند که به آيات پروردگار و لقاي او کافر شدند، بنابراين اعمال آنان نابود گشت و روز قيامت براي تلاشهاي آنان ارزشي قائل نخواهيم شد.

به اين ترتيب روشن مي‏شود که تلاش و مجاهده و مقاتله، اگر زير نظر و به دستور امام معصوم نباشد فاقد ارزش است.
اين بحث را با نقل يک روايت به پايان مي‏بريم:

راوي اين روايت حضرت امام صادق است. آن جناب مي‏فرمايد: عباد بصري در راه مکه حضرت امام سجاد عليه‏السلام را ملاقات کرد، به آن حضرت عرض نمود: آيا جهاد و سختي آن را رها کرده‏اي و به حج و راحتي آن روي آورده‏اي؟ در حالي که خداوند مي‏فرمايد:«خداوند جان و مال مومنان را مي‏ستاند و در عوض به آنها بهشت مي‏دد. همان مومناني که در راه خدا مقاتله
مي‏کنند...» [14] .

امام عليه‏السلام از او خواست آيه بعد را بخواند. در آيه بعد آمده است:
«آن مومنان همان کساني هستند که توبه و عبادت مي‏کنند و غرق بندگي خدا مي‏شود و رکوع و سجود مي‏کنند. امر به معروف و نهي از منکر مي‏نمايند. حافظ حدود خدا هستند. به ايشان بشارت بده.»

امام زين العابدين فرمود: اگر پيرواني اين چنين يافتيم، البته جهاد با آنان از حج گزاردن برتر و بالاتر است. [15] .

============
[1] و الصبر علي الطاعه جهاد. (بحارالانوار 16:73).
[2] الصوم في الحر جهاد. (بحارالانوار 257:93).
[3] قيل يا رسول‏الله ما الجهاد الاکبر ؟ قال: جهاد النفس. (بحارالانوار 182:19).
[4] والعمل به (العلم) جهاد. (بحارالانوار 171:1).
[5] جهاد المراه حسن التبعل. (بحارالانوار 99:10).
[6] و کتمان سرنا جهاد في سبيل الله. (بحارالانوار 64:2).
[7] الحج جهاد الضعفاء و نحن الضعفاء. (بحارالانوار 12:96).
[8] و اي جهاد افضل من عفه بطن و فرج. (بحارالانوار 12:96).
[9] صف/ 13 -10.
[10] اما بعد، فان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتحه الله لخاصه اوليائه و هو لباس التقوي، و درع الله الحصينه، و جنته الوثيقه، فمن ترکه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء، و ديث بالصغار و القماءه، و ضرب علي قلبه بالاسهاب، اديل الحق منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف. (نهج‏البلاغه خطبه‏ي 27).
[11] نساء/ 104.
[12] نساء/ 76.
[13] کهف 103 و 104.
[14] توبه/ 111 و 112.
[15] وسائل‏الشيعه ج 16 ص 33 به نقل از کافي.


 


ياور فرزندان پيامبر باشيد

الله الله في ذريه نبيکم!
فلايظلمن بحضرتکم و بين ظهرانيم و انتم تقدرون علي الدفع عنهم.
درباره‏ي فرزندان پيامبرتان خدا را درنظر آريد.

مبادا در حضور يا در غياب شما به آنان ظلم شود در حالي که شما مي‏توانيد شما را از آنان دور سازيد.

پيامبر در برابر رنج فراوان و آزار زيادي که در هدايت مردم متحمل شد، پاداشي طلب نکرد و به دستور خداوند چنين ابلاغ فرمود:
قل ما اسئلکم عليه اجرا الا الموده في القربي [1] .
اي پيامبر به مردم بگو من از شما براي رسالت مزدي نمي‏خواهم، جز آنکه با خاندان من دوستي و مهرباني کنيد.
البته در جاي ديگري هم فرموده است:

قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم [2] .
پاداشي که از شما مي‏خواهم به سود خود شماست

يعني دوستي با خاندان پيامبر که اجر رسالت است باز به سود خود مسلمانان است . علت آن هم روشن است، زيرا اگر کسي با اهل بيت دوستي کند نجات مي‏يابد و رستگار مي‏شود [3] .

در همين راستاي دوستي با عترت رسول‏الله است که آن حضرت فرمود:
کسي که مرا بيشتر از خودش، و خانواده مرا بيش از خانواده خودش، و خاندان مرا بيشتر از خاندان خودش وهر چه را که به من منسوب است بيش از آنچه که به خودش منسوب است، دوست بدارد مومن حقيقي هموست [4] .

جالب است بدانيد اين روايت را سنيان نقل کرده‏اند اما فقط قسمت اول آن را آورده‏اند و جالب‏تر آنکه بخش اول روايت آنان در اين نقل که از مدارک شيعه آورده‏ايم نيامده است. روايت چنين است که عبدالله بن هشام که از اصحاب پيامبر است نقل مي‏کند: «در حضور پيامبر بوديم آن حضرت دست عمر را گرفته بود عمر گفت يا رسول‏الله به خدا سوگند شما از هر چيزي البته جز خودم نزد من محبوب‏تر هستيد. آن حضرت در پاسخ عمر فرمود: لايومن احدکم حتي اکون احب اليه من نفسه. اين روايت را دانشمند معروف اهل سنت عبدالرحمن سيوطي در کتاب تفسير الدر المنثور ذيل آيه 24 سوره توبه آورده است. در ضمن ترجمه آيه 24 سوره‏ي توبه اين است: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خويشاوندان شما، و نيز ثروتي که اندوخته‏ايد و تجارتي که از کساد آن مي‏ترسيد و خانه‏هايي که به آنها دل بسته‏ايد، نزد شما از خدا و رسول‏خدا و جهاد در راه خدا محبوب‏تر است پس منتظر باشيد تا خداوند عذابش را بر شما فرود آورد و اين چنين است که خداوند فاسقان را هدايت نمي‏کند.

اين دوستي شامل همه فرزندان پيامبر مي‏شود، چنانچه در روايتي از امام رضا آمده است:
نگاه کردن به ذريه فرزندان ما اهل بيت پيامبر عبادت است.
کسي از آن جناب پرسيد: اي پسر پيامبر خدا آيا نگاه کردن به امامان از شما خاندان، عبادت است يا نگاه کردن به تمامي فرزندان پيامبر؟ آن حضرت پاسخ داد: نگاه کردن به تمامي فرزندان پيامبر عبادت است، البته به شرط آن که آنان از راه روشن پيامبر منحرف و به گناهان آلوده نشده باشند. [5] .

هر چند در بخش پاياني روايت فوق شرط اين گرامي داشت فرزندان پيامبر ذکر شده است اما براي روشن‏تر شدن مطلب روايت ديگري را از امام رضا عليه‏السلام مي‏آوريم:

حسن بن موسي مي‏گويد: من در سفر خراسان همراه حضرت رضا بودم. يک بار در مجلسي که آن جناب حضور داشت، برادر امام رضا يعني زيد بن موسي- که متاسفانه فرد صالحي نبود- به گروهي از حاضران فخر مي‏فروخت و اصل و نسب خويش را به رخ آنان مي‏کشيد. امام رضا سرگرم گفتگو با گروه ديگري از حضار مجلس بود. وقتي سخنان برادرش را شنيد رو به او کرد و فرمود: اي زيد! آيا سخنان نابخردان بازار کوفه تو را فريفته است که مي‏گويند چون حضرت فاطمه زهرا پاکدامن بود خداوند فرزندان او را به آتش دوزخ حرام کرده است؟ تو پنداشته‏اي که چون از فرزندان فاطمه هستي به هر روي دوزخي نيستي؟ به خدا سوگند اين سخن درست است اما فقط درباره ان چهار بزرگواري است که از فاطمه به دنيا آمده‏اند- يعني حضرات حسن و حسين و زينب و ام‏کلثوم- تو مي‏پنداري که موسي بن جعفر که خداوند را اطاعت مي‏کرد و روزها روزه مي‏داشت و شبها به نماز برمي‏خاست، و تو که اهل گناه و معصيت هستي روز قيامت با هم در پيشگاه خداوند حاضر مي‏شويد و تو نزد خدا از او گرامي‏تر خواهي بود؟ هرگز چنين نيست جد بزرگوارم حضرت علي بن الحسين مي‏فرمود: نيکوکار از ما- خاندان- دو برابر پاداش مي‏برد و بدکار از ما چند برابر عذاب مي‏گردد.

حسن بن موسي ادامه مي‏دهد که: سپس امام رضا به من رو کرد و فرمود: شما اين آيه را چگونه مي‏خوانيد!
«قال يا نوح انه ليس من اهلک انه عمل غير صالح» [6] .

وقتي نوح از خداوند نجات پسرش را درخواست کرد و عرض نمود که پروردگارا به من وعده داده بودي اهل و خانواده مرا نجات
مي‏دهي، خداوند در پاسخ به نوح فرمود: او از اهل تو نيست. او فرزند ناشايستي است.

من به امام عرض کردم: برخي مي‏پندارند او فرزند نوح نبوده است. امام فرمود: هرگز چنين نيست. او به راستي پسر نوح بود، اما چون از فرمان خدا سرپيچي کرد و عصيان نمود خداوند نسبت فرزندي او را با پدري حضرت نوح منتفي شمرد. درباره ما خاندان پيامبر هم، چنين است. اگر کسي به ظاهر از ما خاندان باشد اما خدا را اطاعت نکند از ما نيست اما اگر تو اطاعت خدا را کني از ما اهل بيت محسوب مي‏شوي. [7] .

============
[1] سوره‏ي شوري، آيه‏ي 23.
[2] سوره‏ي سبا، آيه‏ي 47.
[3] حديث سفينه بسيار معروف است که پيامبر فرمود: مثل اهل بيتي کسفينه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها هلک.
[4] قال رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم: لايومن عبد حتي اکون احب اليه من نفسه، و اهلي احب اليه من اهله و عترتي احب اليه من عترته، و ذاتي احب اليه من ذاته. بحارالانوار ج 27/ ص 76 (و ذاتي: اي کل ما ينسب الي سوي ما ذکر).
[5] بحارالانوار، ج 93، ص 218.
[6] سوره‏ي هود، آيه‏ي 46.
[7] بحارالانوار، ج 93، ص 221، باب مدح الذريه الطيبه و ثواب صلتهم.

 


صحابه صالح پيامبر را بزرگ شماريد

الله الله في اصحاب نبيکم!
- الذين لم يحدثوا حدثا و لم يووا محدثا- فان رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم اوصي بهم.
و لعن المحدث منهم و من غيرهم، و المووي للمحدث.
شما را درباره اصحاب پيامبر سفارش مي‏کنم.

- البته آن گروه از اصحاب که بدعت در دين نگذاردند- نوآوري و دگرانديشي نکردند- و آن گروه که بدعت‏گذاران را پناه نداده، پشتيباني نکردند-
رسول‏خدا درباره صحابه- صالح- خويش سفارش کرد، و بدعت‏گذاران از اصحاب- و ديگر بدعت‏گذاران را- و نيز پشتيبانان و پناه‏دهندگان به
صحابه، مسلمانان نخستيني بودند که در شرايطي سخت و دشوار، به پيامبر ايمان آوردند و در راه اعتلاي توحيد و اسلام متحمل دشواريهاي فراوان گشتند، شکنجه شدند، آزار ديدند، هجرت کردند، از مال و جان خويش مايه گذاشتند، جنگيدند، کشتند، کشته شدند و خلاصه از هيچ تلاشي در دفاع از اسلام و گسترش آيين خدا دريغ نورزيدند. خداوند هم به پاس آن همه کوشش و فداکاري، ايشان را در قرآن، به خوبي ستود. چنانکه درباره‏ي مهاجران فرمود:

الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون [1] .
مهاجرين کساني هستند که از خانه و کاشانه خويش رانده شدند و دارايي‏شان به يغما رفت. لطف و خشنودي خدا را طلب مي‏کنند و خدا و رسولش را ياري مي‏نمايند. آنان به راستي- در ايمان و هجرت- راستگويند.

و درباره‏ي انصار فرمود:
و الذين تبووا الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لايجدون في صدورهم حاجه مما اوتوا و يوثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصه و من يوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون [2] .
و کساني که پيش از آمدن مهاجرين ساکن مدينه بودند و ايمان آورده بودند، آنان را دوست مي‏دارند و در درون، نسبت به غنايمي که پيامبر به مهاجرين فقير داده است، هيچ احساس نياز و ناراحتي نمي‏کنند، و با
آنکه خود نادار و نيازمندند، ايشان را بر خود مقدم مي‏دارند، و البته هرکس خويشتن را در فرومايگي حفظ کند، سعادتمند است.

و نيز در اوصاف ياران و همراهان حضرت رسول اکرم مي‏خوانيم:
محمد رسول‏الله و الذين معه اشداء علي الکفار رحماء بينهم تريهم رکعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم في وجوههم من اثر السجود محمد صلي الله عليه و آله و سلم رسول‏خدا ست. و کساني که با اويند نسبت به کافران بسي سخت‏گير و با يکديگر بسيار مهربانند. ايشان را مي‏بيني که بسيار رکوع و سجود مي‏کنند- نماز مي‏خوانند- در حالي که لطف و رضوان خدا را طلب مي‏کنند.

همين ويژگي را حضرت اميرالمومنين- البته با شرح بيشتر-  درباره‏ي اصحاب پيامبر، بيان مي‏دارد. [4] .

همچنان که ملاحظه شد، تمامي ستايشها و سفارشها درباره اصحابي است که ويژگيهاي آنان را برشمرديم، اما از سوي ديگر قرآن مي‏فرمايد:
احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون [5] .
مردم گمان مي‏کنند همين که گفتند ايمان آورديم، به حال خود رها مي‏شوند و به فتنه نمي‏افتند؟

آري فتنه‏اي عظيم پس از رحلت رسول‏خدا برخاست و گروهي از همان اصحاب- يا منافقيني که در لباس اصحاب بودند- لغزيدند،
چنانکه قرآن پيش‏بيني کرده بود:

و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابکم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضر الله شيئا [6] .
محمد رسولي است که پيش از او نيز رسولاني آمده و رفته بودند. آيا اگر بميرد و يا کشته شود شما به دوران جاهليت بازمي‏گرديد؟ و البته اگر کسي چنين کند هرگز به خدا زياني نمي‏زند.

پديده بسيار اسف‏انگيزي که در امت اسلام پس از رحلت پيامبر رخ داد از آن حکايت مي‏کند که پيا مبر، پيشتر پيش‏بيني وقوع آن حادثه‏ي تلخ را کرده بود، زيرا که در سفارش نسبت به صحابه و ياران خويش، گروهي از آنان را که پديده بدعت و نوآوري و دگرانديشي در دين را به وجود آوردند، نفرين مي‏کند و حتي کساني را که بدعت‏گذاران را پناه مي‏دهند و پشتيباني مي‏کنند مشمول اين لعن و نفرين مي‏سازد.

اين حقيقت تلخ و وحشتناک در روايتي که اسماعيل بخاري محدث بسيار معروف و مهم اهل سنت در مهم‏ترين کتاب حديث، نقل مي‏کند، آمده است:
ابن‏عباس مي‏گويد: پيامبر در جمع ما مسلمانان به خطبه ايستاد و فرمود: روز قيامت شما با پاي برهنه و بدن عريان محشور مي‏شويد. همانگونه که در ابتداي آفرينش خداوند ما را آفريده بود ما را به همان حال برمي‏گرداند.
اولين کسي که در روز قيامت پوشانده مي‏شود حضرت ابراهيم
است.

در آن روز مرداني را از امت من به صحراي محشر مي‏آورند و آنان را در صف دوزخيان قرار مي‏دهند. من با ناراحتي به پيشگاه ربوبي عرض مي‏کنم: پروردگارا! اين بيچارگان اصحاب منند.
- به آنان رحم کن-

خداوند در پي درخواست من مي‏فرمايد: تو نمي‏داني پس از تو چه بدعتها در دين نهادند. من نيز همان سخني را که بنده صالح خدا، حضرت عيسي در روز قيامت مي‏گويد، مي‏گويم:
کنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتني کنت انت الرقيب عليهم و انت علي کل شي‏ء شهيد ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزيز الحکيم [7] .

پروردگارا! من تا زماني که در ميان آنها بودم گواه ايشان بودم. آنگاه که مرا بردي تو خود رقيب و نگاهبانشان بودي.و تو بر همه چيز شاهد و گواهي. اگر عذابشان کني بندگان تواند و اگر آنها را بيامرزي به راستي که تو فرازمند و حکيمي.
آنگاه گفته مي‏شود: آنان بلافاصله پس از تو از دين برگشتند و مرتد شدند. [8] .

============
[1] حشر/ 8.
[2] حشر/ 9.
[3] فتح/ 29.
[4] بحارالانوار ج 22 ص 306 باب فضل المهاجرين و الانصار.
[5] عنکبوت/ 2.
[6] آل‏عمران/ 144.
[7] مائده/ 117 و 118. داستان حضرت عيسي و اينکه عده‏اي از مسيحيان او و مادرش را خدا انگاشتند.
[8] صحيح بخاري به شرح کرماني، کتاب الرقاق، حديث 6139، مضمون مذکور در جاهاي ديگري نيز از همين کتاب آمده است: کتاب الرقاق حديث 6189، حديث 6190 و حديث 6193،6192،6191، گفتني است که راويان اين احاديث افراد مختلف مي‏باشند.




زنان و زيردستان را دريابيد

الله الله في النساء و فيما ملکت ايمانکم.
فان آخر ما تکلم به نبيکم صلي الله عليه و آله و سلم ان قال: اوصيکم بالضعيفين: النساء و ما ملکت ايمانکم.
درباره‏ي زنان و زيردستان از خدا بترسيد.

زيرا آخرين مطلبي که پيامبر- هنگام مرگ- درباره‏اش سخن گفت اين بود که فرمود:شما را درباره‏ي دو گروه ناتوان سفارش مي‏کنم: زنان و زيردستان.

دانستن اهميت همسري و نعمت وجود زن، ما را در رعايت حال زنان و همسران آگاه‏تر مي‏سازد. ابتدا مناسبت است ماجراي آفرينش حضرت حوا را بدانيم:
خداوند وقتي حضرت حوا را از همان گل حضرت آدم عليه‏السلام آفريد، ادم به او نگريست و او را شبيه خود يافت. با او سخن گفت و پاسخ شنيد. در اين هنگام به خداوند عرض کرد: پروردگارا! اين آفريده‏ي زيبا
کيست که به همنشيني او انس مي‏گيرم؟ و خداوند به او فرمود: اين کنيز من حواست. سپس از آدم پرسيد: آيا دوست مي‏داري که او با تو باشد، مونس تو گردد و با تو هم‏سخن شود و پيرو امر تو باشد؟ آدم عرض کرد: آري پروردگارا! اگر چنين کني پيوسته شاکر و ستايشگر تو خواهم شد. [1] .

خداوند درباره آيت و نعمت همسري مي‏فرمايد:
و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا اليها و جعل بينکم موده و رحمه ان في ذلک لايات لقوم يتفکرون [2] .
از نشانه‏هاي قدرت خداوند آن است که براي شما همسراني از خودتان آفريد تا به اين وسيله آرامش و سکونت بيابيد و ميان شما پيوند دوستي و مهرباني برقرار ساخت. به راستي که در اين- تشکيل خانواده- نشانه‏هايي است براي آنان که مي‏انديشند.

به اين ترتيب معلوم مي‏شود که اساس تشکيل خانواده، رحمت و مودت است، از اين رو سفارش بسيار در رسيدگي به زنان، و اکرام ايشان، و محبت نسبت به آنان، شده است. رواياتي را در اين باره نقل مي‏کنيم:
پيامبر فرمود:
آگاه باشيد که بهترين شما کسي است که نيکوترين رفتار را با زنان خويش داشته باشد، و من بهترين شما هستم. [3] .

خانواده شما، مانند اسيراني در دست شما هستند. بهترين بندگان نزد خدا کساني هستند که زيباترين رفتار را با اسيران خود دارند. [4] .
جناب جبرئيل آنقدر درباره زن به من سفارش کرد که پنداشتم طلاق او به هيچ روي جايز نيست مگر آنکه مرتکب خطايي بسيار زشت و آشکار شود. [5] .

وقتي مردي به همسرش اظهار دوستي و محبت مي‏کند، اين ابراز محبت هرگز از دل آن زن بيرون نمي‏رود. [6] .
امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمود:

هراندازه، بنده دوستي به زنش را بيفزيايد، ايمانش نيز فزوني مي‏يابد. [7] .
دوست داشتن زنان از اخلاق پيامبران است. [8] .
کسي که نسبت به خانواده‏اش نيکي و احسان کند، خداوند عمرش را طولاني مي‏کند. [9] .
بيشتر اهل بهشت از مستضعفين، زنان هستند.
خداوند ضعف آنها را مي‏داند و به ايشان ترحم مي‏کند. [10] .
امام باقر عليه‏السلام فرمود:
اگر کسي زني را به همسري برمي‏گزيند بايد او را اکرام نمايد. [11] .

امام سجاد عليه‏السلام در رساله حقوق مي‏فرمايد:
و حق همسر آن است که بداني خداوند او را موجب
آرامش و انس تو قرار داده است. بايد بداني که اين، نعمتي است که خداوند به تو ارزاني داشته است. پس او را گرامي بدار و با وي با رفق و مدارا رفتار کن ، هرچند حق تو بر او واجب‏تر است، اما به گونه‏اي است که تو بايد به او رحمت آوري، زيرا که او اسير دست توست. بر توست که او را به خوبي اطعام کني و او را به نيکويي بپوشاني و آنگاه که ناداني کرد بر او ببخشايي.
و اما حق مملوک تو آن است که بداني او هم آفريده‏ي خداي توست. فرزند پدرت (حضرت آدم) و مادرت (حضرت حوا) است. خون و گوشت شما يکي است، جز اينکه تو مالک بدن او شده‏اي. نه آنکه تو خالق وجودش باشي و نه اينکه روزي او به دست تو باشد. بلکه خداوند تو را به وسيله او کفايت کرده، او را به تسخير تو درآورده است و به اين وسيله تو را امين او قرار داده و به تواش سپرده است تا خداوند نيکيهايي را که در حق او مي‏کني به عنوان توشه آخرت براي تو حفظ نمايد. پس همانطور که خداوند به تو احسان کرده است تو نيز به او احسان کن. اگر هم او را ناپسند مي‏شمردي، او را رها کن و ديگري را برگزين، اما آفريده‏ي خدا را- که هيچ نيرويي جز براي او نيست- عذاب مده. [12] .

در پايان اين مبحث ماجرايي عبرت‏آموز را نقل مي‏کنيم:
سعد بن معاذ يکي از اصحاب خوب پيامبر بود. وقتي خبر مرگ او به پيامبر رسيد، آن حضرت همراه ديگر اصحاب در مراسم تغسيل جنازه او شرکت فرمود و در طول غسل، بر در خانه ايستاد، پس از پايان مراسم با پاي برهنه و بدون ردا، در تشييع جنازه شرکت کرد.سپس خود به دست مبارک خويش او را به خاک سپرد. مادر سعد که اين همه لطف و کرامت از رسول‏خدا ديد، بي‏اختيار گفت: بهشت بر تو گوارا باد. پيامبر وقتي اين سخن را شنيد فرمود: آرام اي مادر سعد، درباره‏ي حسابرسي خدا با جزم و اطمينان سخن مگو. هم اينک فشار قبر سعد را آزرد. پس از پايان مراسم، پيامبر بازگشت. اطرافيان که شاهد شرکت فعال پيامبر در مراسم غسل و تشييع و تدفين سعد با آن همه لطف و عنايت بودند پرسيدند که چرا پيامبر بدون کفش و ردا در مراسم تشييع شرکت فرمود. آن حضرت گفت فرشتگان به همان صورت که من عمل کردم در مراسم حضور داشتند و عمل مي‏کردند. من به آنها تاسي مي‏کردم. اصحاب با تعجب پرسيدند: پس با اين همه مقام و مرتبه چطور فرموديد سعد دچار فشار قبر شد؟ آن جناب فرمود: اين مقدار عذاب براي سعد از آن رو بود که او با خانواده‏اش بدخلقي مي‏کرد! [13] .

============
[1] من لايحضره الفقيه ج 3 ص 379.
[2] روم/ 21.
[3] الاخيرکم خيرکم لنسائه، و انا خيرکم لنسائي. (وسائل الشيعه 122:14).
[4] عيال الرجل اسراوه، و احب العباد الي الله عزوجل احسنهم صنعا الي اسرائه. (وسائل الشيعه ج 14 ص 122).
[5] اوصاني جبرئيل بالمراه حتي ظننت انه لاينبغي طلاقها الا من فاحشه مبينه. (وسائل الشيعه ج 14 ص 121).
[6] قول الرجل للمراه اني احبک لايذهب من قلبها ابدا. (وسائل الشيعه ج 14 ص 10).
[7] ما اظن رجلا يزداد في الايمان خيرا الا ازداد حبا للنساء. (وسائل الشيعه ج 14 ص 9).
[8] من اخلاق الانبياء حب النساء. (وسائل الشيعه ج 14 ص 9).
[9] من حسن بره باهله زاد الله في عمره. (بحارالانوار ج 100 ص 225).
[10] اکثر اهل الجنه من المستضعفين، النساء. علم الله ضعفهن فرحمهن. (وسائل الشيعه ج 14 ص 119).
[11] من اتخذ امراه فليکرمها. (بحارالانوار ج 100 ص 224).
[12] بحارالانوار ج 71 ص 5 و 6.
[13] بحارالانوار ج 6 ص 220.


 

نماز را به پا داريد و از هيچ سرزنشي نهراسيد

الصلاه الصلاه الصلاه!
لاتخافوا في الله لومه لائم يکفيکم الله من آذاکم و من بغي عليکم.
نماز، نماز، نماز!
شما را باز هم درباره‏ي نماز سفارش مي‏کنم.

براي کسب خشنودي خدا- و به پاداشتن نماز- از سرزنش هيچ سرزنش‏کننده‏اي نهراسيد.
خداوند شما را در برابر آنان که به آزار شما پرداخته، عليه شما سرکشي مي‏کنند، کفايت و حمايت خواهد کرد.
نماز و عبادت خداوند- که بيشتر درباره آن سخن گفتيم- بهترين وسيله براي مقابله با سختيها و ناملايمات است و حتي تيري است در چشم دشمنان دستور خداوند است که:
استعينوا بالصبر و الصلاه [1] .

به وسيله نماز و روزه، از خداوند ياري بجوييد.

در ذيل اين آيه شريفه روايتي از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است که فرمود:

حضرت علي عليه‏السلام چنان بود که چون موضوعي او را ناراحت مي‏کرد به نماز مي‏ايستاد.
و سپس حضرت امام صادق عليه‏السلام اين آيه را خواند... [2] .
کافران و دشمنان مي‏کوشيدند تا مسلمانان را به خاطر نماز و دينداري سرزنش کنند، اما براي مقابله با سرزنش و استهزاي آنان خداوند به پيامبر دستور مي‏داد که نماز بخواند و حمد و تسبيح خدا را بجاي آورد:
انا کفيناک المستهزئين الذين يجعلون مع الله الها آخر فسوف يعلمون و لقد نعلم انک يضيق صدرک بما يقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدين و اعبد ربک حتي ياتيک اليقين [3] .
ما تو را در برابر مسخره‏کنندگان حمايت و کفايت مي‏کنيم. همانها که همراه با خدا، خداي ديگري قائلند. به زودي خواهند دانست و ما مي‏دانيم که سينه تو از آنچه آنها مي‏گويند تنگ مي‏شود. با حمد پروردگار او را تسبيح کن و از سجده‏کنندگان باش. و پروردگارت را تا هنگام مرگ عبادت کن.

در اين آيات شريفه به روشني، پيامبر ماموريت مي‏يابد تا براي مقابله با تمسخر کافران به عبادت بپردازد و نماز بخواند. در اين مورد هم از ابن‏عباس نقل است که گفت:

وقتي پيامبر از موضوعي محزون مي‏گشت به نماز مي‏ايستاد. [4] .

============
[1] بقره/ 45 و 153.
[2] کان علي عليه‏السلام اذا اهاله شي‏ء فزع، قام الي الصلاه. ثم تلا هذه الايه... (تفسير برهان 94:1).
[3] حجر/ 99 /95.
[4] و کان رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم اذا حزنه امر، فرغ الي الصلاه. (فرغ الي شي‏ء: قصده) (تفسير مجمع‏البيان ج 6 ص 534).


 

با مردم نيکو سخن بگوييد

و قولوا للناس حسنا کما امرکم الله عزوجل.
همانگونه که خداوند به مشا فرمان داده است، با مردم به نيکويي سخن بگوييد.

آيه شريفه‏اي را که اين فرمان در آن آمده است ذکر مي‏کنيم:
و اذ اخذنا ميثاق بني‏اسرائيل لاتعبدون الا الله و بالوالدين احسانا و ذي‏القربي و اليتامي و المساکين و قولوا للناس حسنا و اقيموا الصلاه و اتوا الزکاه ثم توليتم الا قليلا و انتم معرضون [1] .
هنگامي که از بني‏اسرائيل پيمان گرفتيم که جز الله را نپرستيد، به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و درماندگان نيکي کنيد، با مردم به نيکويي سخن بگوييد، نماز به پا داريد و زکات بپردازيد- پس از اين پيمان- جز تعداد انگشت‏شماري از شما، پشت به پيمان ک رديد در حالي که از آن روي برتافتند.

امام باقر عليه‏السلام فرمود:
با مردم زيباتر و نيکوتر از آنچه که دوست داريد به شما بگويند، سخن بگوييد، زيرا خداوند از کسي که در سخنانش ديگران را مرتب نفرين مي‏کند و ناسزا مي‏گويد و طعنه بر مومنان مي‏زند و زشت کردار و زشت گفتار است و به اصرار از ديگران چيزي طلب مي‏کند، بدش مي‏آيد و از چنين کسي نفرت دارد. و در مقابل فرد با حيا و بردبار و پاکدامن و پاک‏انديش را دوست مي‏دارد. [2] .

و امام صادق عليه‏السلام هم فرمود:
با همه مردم چه مومن و چه مخالف، به نيکويي سخن بگوييد. اگر مخاطب شما مومن باشد از خوش‏گويي و خوش‏خويي شما چهره‏اش باز مي‏شود و. خوشحال مي‏گردد و اما اگر مخاطب شما از مخالفان شما باشد، با مداراي در سخن، او را به سوي ايمان جذب مي‏کنيد و اگر اين هم نشد، کمترين حاصل نيکو سخن گفتن با مخالفان آن است که به اين وسيله شر و بدي آنان را از خود و برادر مومن برطرف مي‏سازيد. [3] .

============
[1] بقره/ 83.
[2] قولوا للناس احسن ما تحبون ان يقال لکم. فان الله يبغض اللعان السباب الطعان علي المومنين، الفاحش المتفحش السائل الملحف، و يحب الحيي الحليم العفيف المتعفف. (تفسير برهان 121:1).
[3] «قولوا للناس حسنا» اي للناس کلهم، مومنهم و مخالفهم، اما المومنون فيبسط لهم وجهه، و اما المخاطفون فيلکمهم بالمداراه لاجتذابهم الي الايمان. فان ايسر من ذلک يکف شرورهم عن نفسه و عن اخوانه المومنين. (بحارالانوار ج 71 ص 341).




هرگز از امر به معروف و نهي از منکر غافل مباشيد

و لا تترکوا الامر بالمعروف و النهي عن المنکر فيولي الله امرکم شرارکم ثم تدعون فلايستجاب لکم عليهم.
امر به معروف و نهي از منکر را ترک نکنيد.
اگر چنين کرديد، خداوند امر- زندگي و جامعه- شما را به اشرار مي‏سپارد و در آن صورت هرچه عليه آن تبهکاران دعا کنيد، دعايتان مستجاب نمي‏شود.

امر به معروف و نهي از منکر در بسياري از آيات شريفه قرآن، با تاکيد و صراحت کامل از وظايف بسيار مهم گروهي از افراد جامعه شمرده شده است. به عنوان نمونه به اين آيه مبارکه توجه کنيم:
ولتکن منکم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون [1] .
بايد از ميان شما مسلمانان، گروهي ديگران را به خير

دعوت کنند و امر به معروف و نهي از منکر نمايند و البته آن گروه رستگار و نيکبخت هستند.

مردي به حضور حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و پرسيد: کدام عمل برترين و بهترين اعمال است؟ آن چناب پاسخ داد: ايمان به خداوند. مرد پرسيد: پس از آن کدام عمل بالاتر است؟ آن حضرت فرمود: پيوستن به خويشاوندان. دوباره پرسيد: پس از آن؟ و حضرت جواب داد: امر به معروف و نهي از منکر.

سپس آن مرد پرسيد: مبغوض‏ترين و بدترين کار نزد خدا کدام است؟ پيامبر پاسخ داد: شرک به خداوند. و پرسيد: پس از آن کدام کار بدترين است؟ حضرت فرمود: گسستن از خويشاوندان و بالاخره پرسيد: پس از آن چه؟ آن جناب جواب داد: امر به منکر و نهي از معروف! [2] .

حضرت اميرالمومنين در بيان اهميت اين مطلب فرمود:
تمام اعمال نيک و همچنين جهاد در راه خدا، نزد کاري چون امر به معروف و نهي از منکر همچون کمتر از قطره‏اي در برابر اقيانوس است؟ [3] .
غفلت از امر به معروف و نهي از منکر، پيامدهاي بسيار بدي دارد که به برخي از آنها اشاره مي‏کنيم.

پيامبر خدا فرمود:
چه حال و روزي خواهيد داشت آن زمان که زنان شما بدکاره شوند و جوانانتان فاسق گردند، و اين مصيبت زاييده آن است که امر به معروف نکرده‏ايد و نهي از منکر ننموده‏ايد.

مردم عرض کردند: يا رسول الله! آيا چنان مصيبتي دامنگير جامعه مي‏شود؟
حضرت فرمود: آري، و از آن بدتر هم مي‏شود. چه حالي خواهيد داشت آن زمان که به جايي مي‏رسيد که به بدي و زشتيها امر مي‏کنيد و از نيکيها بازمي‏داريد.

مردم با شگفتي بيشتري پرسيدند: به راستي چنان خواهد شد؟
و آن حضرت با تاسف فرمود: و بدتر از آن هم مي‏شود، و آن اين که کارتان به جايي مي‏رسد که ديگر ناپسنديها و زشتيها را خوب و پسنديده مي‏بينيد و خوبيها و پسنديده‏ها را زشت و نازيبا مي‏شماريد. [4] .

مهمترين و بدترين ثمره‏ي شوم ترک امر به معروف و نهي از منکر همان است که حضرت علي عليه‏السلام از قول پيامبر نقل فرموده است، آن حضرت فرمود:
تا زماني که امر به معروف و نهي از منکر و نيز تعاون در انجام نيکيها در ميان مردم رايج باشد، زندگي خوبي خواهند داشت، اما وقتي که اين امور را ترک نمايند برکتها از زندگي ايشان محو مي‏شود و گروههايي از تبهکاران آنها بر گروه ديگر از نيکوکاران تسلط مي‏يابند و در آن صورت نيکان جامعه نه در زمين و نه در آسمان يار و ياوري نخواهند داشت. [5] .

عقوبت همگاني در ترک امر به معروف و نهي از منکر در بياين روشن از حضرت علي عليه‏السلام آمده است:
هان اي مردم! خداوند عموم مردم را به خاطر گناه

عده‏اي ديگر عذاب نمي‏کند، البته تا آن زمان که آن گروه گناهکار در خفا و پنهاني گناه کنند و عموم مردم از گناهان آنان آگاه نشوند. اما اگر گناهکاران آشکارا مرتکب منکر شدند و مردم خونشان به جوش نيامد و به مقابله با آن گناه برنخاستند عقوبت خداوند گريبان هر دو گروه را فرامي‏گيرد. [6] .

امام باقر عليه‏السلام در همين‏باره فرمود:
خداوند به حضرت شعيب وحي فرمود که من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد، چهل هزار نفر از بدکاران و شصت هزار نفر از نيکوکاران.
جناب شعيب عرض کرد: خداوندا! بدکاران را شايسته است که عذاب مي‏کني، اما نيکوکاران را چرا.

خداوند به حضرت شعيب وحي فرمود که من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد، چهل هزار نفر از بدکاران و شصت هزار نفر از نيکوکاران.
جناب شعيب عرض کرد: خداوندا! بدکاران را شايسته است که عذاب مي‏کني، اما نيکوکاران را چرا؟

خداوند وحي کرد: عذاب نيکوکاران از آن روست که با گناهکاران سازش کردند و در مقابل گناه آنان نايستادند و از خشم و غضب من خشمگين و غضبناک نشدند. [7] .

با وجود اينهمه تاکيد بر امر به معروف و نهي از منکر، اين کار بس مهم به عهده همه کس واگذار نشده است و گروهي خاص مامور به انجام آن هستند. چنانچه نقل است که از امام صادق پرسيدند: آيا امر به معروف و نهي از منکر بر همه واجب است؟ امام عليه‏السلام فرمود: خير. پرسيدند: چرا بر هه واجب نيست؟ فرمود: اين امر مهم بر عهده‏ي کسي است که توانمند باشد و مردم از او اطاعت کنند و همچنين به موارد
معروف و منکر معرفت داشته باشد، آدم ناتواني که خودش هم راه يافته نيست و نمي‏داند آيا به باطل امر مي‏کند يا از حق نهي مي‏نمايد و يا برعکس، چگونه مي‏تواند عهده‏دار اين مهم باشد؟ دليل بر درستي اين سخن هم در کتاب آمده است که مي‏فرمايد:«بايد چنان‏باشد که گروهي از شما مردم را به خير و خوبي دعوت کنند، امر به معروف نمايند و نهي از منکر کنند.» اين آيه شريفه به گروه خاصي دستور مي‏دهد که عهده‏دار اين امر باشند. [8] .

آخرين مطلب در اين باب، آن است که امام صادق عليه‏السلام فرمود:
امر به معروف و نهي از منکر فقط درباره دو گروه بايد انجام گيرد: مومني که با اين کار به خود آيد و جاهلي که نمي‏دانسته و بداند. اما درباره کسي که سرکش است و بي‏خبر و شلاق و شمشير به دست دارد و گفتن سخن حق به او بي‏اثر، لزومي به امر به معروف و نهي از منکر نيست. [9] .

البته خداوند از زبان گروهي از بني‏اسرائيل که گروه ديگري را موعظه مي‏کردند، چنين مي‏فرمايد:
هنگامي که گروهي به آنان گفتند: چرا قومي را که خداوند هلاکشان مي‏سازد يا عذابش مي‏کند، موعظه مي‏کنيد؟ در پاسخ گفتند: براي آنکه ديگر براي آنان نزد خدا عذري نماند و شايد که پروا پيشه کنند. [10] .

============
[1] آل‏عمران/ 104. برخي آيات ديگر در اين باره عبارتند از: آل عمران/ 110، اعراف/ 157.
[2] ان رجلا جاء الي رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم فقال له: اخبرني بافضل الاعمال؟ فقال: الايمان بالله. قال: ثم ماذا؟ قال: صله الرحم. قال: ثم ماذا؟ قال: الامر بالمعروف و النهي عن المنکر. فقال الرجل: فاي الاعمال ابغض الي الله؟ قال« الشرک بالله. قال: ثم ماذا؟ قال: قطيعه الرحم. قال: ثم ماذا؟ قال: الامر بالمنکر و النهي عن المعروف. (بحارالانوار ج 97 ص 82).
[3] و ما اعمال البر کلها، و الجهاد في سبيل الله، عند الامر بالمعروف و النهي عن المنکر کنفثه في بحر لجي. (بحارالانوار ج 97 ص 89).
[4] کيف بکم اذا فسد نساوکم و فسق شبابکم، و لم تامروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنکر؟ فقيل له: و يکون ذلک يا رسول الله؟ قال: نعم، و شر من ذلک، کيف بکم اذا امرتم بالمنکر و نهيتم عن المعروف. قيل يا رسول الله! و يکون ذلک. قال: نعم و شر من ذلک کيف بکم اذا رايتم المعروف منکرا و المنکر معروفا. (بحارالانوار ج 97 ص 74).
[5] لايزال الناس بخير، ما امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر، و تعاونوا علي البر، فاذا لم يفعلوا ذلک نزعت عنهم البرکالت و سلط بعضهم علي بعض و لم يکن لهم ناصر في الارض و لا في السماء. (بحارالانوار ج 97 ص 94).
[6] ايها الناس! ان الله لايعذب العامه بذنب الخاصه اذا عملت الخاصه بالمنکر سرا من غير ان تعلم العامه، فاذا عملت الخاصه المنکر جهارا فلم يغير ذلک العامه استوجب الفريقان العقوبه من الله. (بحارالانوار ج 97 ص 75).
[7] اوحي الله تعالي شعيب النبي عليه‏السلام: اني معذب من قومک مائه الف، اربعين الفا من شرارهم و ستين الفا من خيارهم. فقال: يا رب هولاء الاشرار، فما بال الاخيار؟ فاوحي الله عزوجل اليه: داهنوا اهل المعاصي، فلم يغضبوا لغضبي. (بحارالانوار ج 97 ص 93).
[8] سئل عن الامر بالمعروف و النهي عن المنکرا واجب هو علي الامه جميعا؟ قال: لا، فقيل: و بم؟ قال: انما علي القوي المطاع، العالم بالمعروف عن المنکر، لا علي الضعفه الذين لايهتدون سبيلا، الي اي من اي يقول، الي الحق ام الي الباطل؟ و الدليل علي ذلک من کتاب الله قول الله عزوجل:«ولتکن منکم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنکر» فهذا خاص غير عام. (بحارالانوار ج 97 ص 93).
[9] انما يومر بالمعروف و ينهي عن المنکر مومن فيتعظ، او جاهل فيتعلم، فاما صاحب سوط و سيف فلا. (بحارالانوار ج 97 ص 75).
[10] و اذا قامت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکهم او معذبهم عذابا شديدا قالوا معذره الي ربکم و لعلهم يتقون. (اعراف/ 164).


 

با يکديگر مهربان باشيد و از جدايي بپرهيزيد

و عليکم يا بني بالتواصل و التباذل و التبار و اياکم و التقاطع و التدابر و التفرق.
«و تعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان و اتقوا الله فان الله شديد العقاب» [1] .

فرزندان دلبندم! دوباره به شما سفارش مي‏کنم: به يکديگر بپيونديد، نسبت به يکديگر بذل و بخشش کنيد، از نيکي کردن به يکديگر غافل نمايند.
و از اينکه از يکديگر ببريد و پشت به هم کنيد و پراکنده شويد، سخت برحذر باشيد.

در نيکي و تقوا با يکديگر همکاري کنيد و در گناه و دشمني دست به دست هم ندهيد. از خدا بترسيد که عقاب او بسي سخت است.
علاوه بر توصيه‏اي که آن حضرت پيشتر درباره‏ي اتفاق و يکدلي زندان و پيروي خويش داشت، مجددا آنها را به دوستي و مهرباني
سفارش مي‏کند و به خاطر آسيبهاي فراواني که جامعه، از اختلاف و چند دستگي و پراکندگي، متحمل مي‏شود، باز ايشان را از تفرقه و چند دستگي برحذر مي‏دارد.

در گزارشي که آن جناب از اثرات و ثمرات بعثت برمي‏شمرد يکي از نعمتهاي بعثت را آن مي‏داند که پيامبر به مسلمانان دستور داد که:
امرکم ان تعاطفوا و تباروا و تباشروا و تباذلوا و تراحموا و نهاکم عن التناهب و التظالم والتحاسد و التباغي. [2] .
فرمان پيامبر آن بود که نسبت به يکديگر عطوفت و مهر داشته باشيد. با هم مباشرت و دوستي کنيد. از بخشش مال براي يکديگر دريغ نورزيد و با هم مهربان باشيد.

و شما را از اينکه يکديگر را غارت کنيد و به يکديگر ستم روا داريد و نسبت به هم حسادت بورزيد و براي هم، سرکشي کنيد، نهي اکيد فرمود.

و حضرت علي عليه‏السلام يک بار در سفارش ارزشمندي که به ياران خويش داشت، به آنان فرمود:
«پشتيبان و ياور يکديگر باشيد، به هم مهر و عطوفت بورزيد، و با مال، به يکديگر بذل و بخشش کنيد.»
«و مانند منافقي مباشيد که کارهاي خوب را توصيف مي‏کند اما به آنها عمل نمي‏نمايد.» [3] .

و بالاخره آنکه فرموده است:
«آنان که به يکديگر مي‏پيوندند و از دارايي خويش به مومنان مي‏بخشند، نزد خداوند ماجور هستند و آنان
که از ديگران مي‏برند و به يکديگر پشت مي‏کنند، مرتکب گناه مي‏گردند.» [4] .

============
[1] سوره‏ي مائده آيه‏ي 2.
[2] بحارالانوار ج 33 ص 567.
[3] توازروا و تعاطفوا و تباذلوا، و لا تکونوا بمنزله المنافق الذي يصف ما لايفعل. (بحارالانوار ج 71 ص 224).
[4] فان المتواصلين المتباذلين، ماجورون، و ان المتقاطعين المتدابرين، موزون. (کافي 153:2).


 

انتقامجويي نکنيد

به نظر مي‏رسيد هر آنچه مهم بوده و مي‏خواسته بگويد، گفته است. اينک نگاههاي آن حضرت رنگ وداع به خود گرفته است. دوباره يک يک حاضران را از نظر گذرانيد و در همان حال فرمود:

حفظکم الله من اهل بيت و حفظ فيکم نبيکم.
خداوند شما اهل بيت پيامبر را حافظ و نگهدار باشد و سنتها و يادگارها و فرمانهاي آن عزيز را در ميان شما زنده و جاويد بدارد.

ديگر هنگام خداحافظي فرا رسيده است. دلي به اين دنيا نبسته بود تا بخواهد به سختي از آن دل بکند. آرام و شمرده، در حالي که چشم برهم مي‏نهاد، زمزمه کرد:
استودعکم الله و اقرا عليکم السلام و رحمه الله و برکاته.
شما را به خدا مي‏سپارم و سلام و درود خداحافظي بر شما مي‏فرستم. رحمت و برکات خدا بر شما باد.

اما ناگهان آنچنان که گويا نکته مهمي به خاطرش آمده باشد، حرکتي کرد، چشم گشود و با صدايي رسا و محکم فرمود:

يا بني عبدالمطلب لا الفينکم تخوضون دماء المسلمين خوضا. تقولون قتل اميرالمومنين، قتل اميرالمومنين. الا لايقتلن بي الا قاتلي!
اي خاندان عبدالمطلب! مبادا ببينم که در خون مسلمانان غوطه‏ور شده‏ايد به اين بهانه که بگوييد: اميرالمومنين را کشتند، اميرالمومنين را کشتند. هوشيار باشيد، با شما سخن مي‏گويم. به خاطر کشته شدن من جز قاتل من نبايد کشته شود.

همه مي‏دانستند قاتل او از گروه خوارج است و دشمني آنان با حضرت علي و ديگر مسلمانان، کاملا آشکار بود. بازمانده خوارج نيز مورد شناسايي بودند و چه بسا عده‏اي مي‏خواستند به بهانه آنکه قاتل اميرالمومنين همان خوارج هستند خون خوارج و يا حتي ديگران را به اين عنوان که از خوارج هستند، بريزند و خلاصه در جامعه فتنه برخيزد و خون ناحق ريخته شود. به هر حال پس از اين هشدار که با هيجان بيشتري ادا شد و ضعف را کاملا بر آن حضرت مستولي کرد، کوشيد سخن ديگري نيز بر زبان آورد، با زحمت و سختي بسيار فرمود:
انظروا اذ انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربه بضربه.
اگر من از اين ضربت مردم،- که مي‏ميرم- در برابر ضربتي که او به من زده است فقط يک ضربت به او بزنيد.

و به عنوان آخرين سفارش فرمود:

و لا يمثل بالرجل. فاني سمعت رسول‏الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: اياکم و المثله، و لو بالکلب العقور.
مبادا که قاتل مرا مثله کنيد. اعضاي بدنش را- چنانچه رسم عرب در دوران جاهليت بود- قطعه قطعه نکنيد. چون من از رسول‏خدا شنيدم که فرمود: از مثله کردن بپرهيزيد هر چند درباره سگ هار و آزار رساننده باشد.

 


آخرين کلام، کلام آخر

نخستين کلام مولا در آغاز وصيت خويش را به ياد داريد؟

بسم الله الرحمن الرحيم
انه يشهد ان لا اله الا الله. وحده لاشريک له

يادتان مي‏آيد که گفتيم او از همان آغاز کودکي به يگانگي خدا و پيامبري رسول اکرم اعتقاد داشت و يک لحظه هم به خدا شرک نورزيد؟ راستي يادتان مي‏آيد که گفتيم وقتي پيامبر به او فرمود تو در ماه رمضان در محراب عبادت به دست شقي‏ترين مردم شهيد مي‏شوي، آن حضرت از پيامبر چه پرسيد؟ مگر نگفتيم که پرسيد: يا رسول الله! در آن حال آيا دين من سلامن است و پيامبر هم پاسخ داد: آري؟

اينک مي‏گوييم: در پايان سخن هم،
لم يزل يقول: لا اله الا الله حتي قبض- صلوات الله عليه و رحمته.
پيوسته زير لب مي‏فرمود لا اله الا الله. تا اينکه جان به جان آفرين تسليم کرد. درود و رحمت خدا بر او باد.