آخرين ديدار
نادر فضلي
مقدمه
شيوهي بزرگان و خردمندان چنان است که در اواخر عمر، بهترين تجربهها و دانستههاي دوران زندگي خود را به عنوان «موعظت» و «وصيت» بر زبان و قلم جاري ميسازند تا درس زندگي براي آيندگان باشد و به راستي که بسياري از آن يادگارهاي گرانبها، راهگشا و زندگي سازند، درس آموز و عبرت انگيزند. بهرهوري از تجربهها و دانش ديگران هنر بزرگي است، از اينرو «داناترين انسانها کساني هستند که از دانستههاي ديگران بهترين بهرهها را برند.»
حضرت اميرالمومنين عليهالسلام- هرچند که سرتاسر زندگياش درسآموز است- در برهههاي خاصي، توصيههاي گرانقدري به فرزندان و ياران خويش داشته است و آنان را نسبت ببه انجام آنها سفارش فرموده است. تمامي آن توصيهها به راستي ما را هوشيار ميکند، بيدار ميسازد و به خود ميآورد و حتي شرمندهشان ميکند که چرا در انجام آن تعاليم حياتبخش و زندگيساز و آخرتپرداز، کوتاهي و سستي ميورزيم.
پيداست ضمن آنکه تمامي توصيهها و موعظههاي آن حضرت ارزشمند است، وصيتي را که در بستر شهادت بيان فرموده است از اهميت بسيار ويژهاي برخوردار است و با وجود آنکه عناوين و مضامين آن در برگيرنده اساسيترين دستورهاي ديني است، متن کامل آن در ميان
شيعيان شهرت و رواج چنداني ندارد.
در اين نوشته توفيق آن را يافتهايم که ضمن نقل متن کامل وصيتنامه، آن را به اختصار شرح دهيم. دامنه اين شرح تا آنجاست که ما را فقط با اهميت مباحث آشنا ميسازد.
لازم است يادآوري شود اين وصيتنامه در سه کتاب ذيل آمده است:
فروع کافي جلد هفتم صفحهي 51 تا 52. (نوشتهي مرحوم کليني متوفي به سال 328 يا 329 ه. ق)
من لايحضره الفقيه جلد چهارم صفحهي 189 تا 191. (نوشتهي مرحوم صدوق متوفي به سال 381 ه. ق)
نهجالبلاغه بخشنامهها، وصيت چهل و هفتم. (گردآوري شده توسط مرحوم سيدرضي متوفي به سال 404 ه. ق)
البته متني که در کافي و من لايحضره الفقيه آمده کاملتر از متن نهجالبلاغه است. و قسمت آخر وصيتنامه در نهجالبلاغه در دو کتاب مذکور وجود ندارد. همچنين مقدمه وصيتنامه هم که در من لايحضره الفقيه ذکر شده، در کافي و نهجالبلاغه نيست و متن اصلي در دو کتاب کافي و من لايحضره الفقيه تقريبا يکسان است.در ضمن در کافي يک وصيتنامه مالي- خانوادگي نيز پيش از وصيتنامه مذکور نقل شده است.
اميدواريم که اين آشنايي شروعي باشد براي کوشش در اجراي آن تعاليم ارزشمند.
از خداوند ميخواهيم ما را از پيروان و دوستداران حضرتاميرالمومنين علي عليهالسلام قرار دهد و آتش ولايت و محبت آن حضرت و فرزندان گرامياش، ائمه هدي- عليهمالسلام- را در دل ما و فرزندان ما شعلهور فرمايد: آمين.
سهشنبه هفدهم رمضان المبارک 1419 ه. ق
برابر با پانزدهم دي ماه 1377 ه. ش
نادر فضلي
هرگز از مرگ نميهراسيد
همه از مرگ ميگريزند، اما او به استقبال مرگ ميشتافت. همه از مرگ ميترسند، اما او هرگز از مرگ هراسي به دل راه نميداد. بارها و بارها از معرکههاي مرگبار، بيخيال و سبکبار، جان سالم بدربرده بود. مردم برايش بسيار آسان مينمود. در صحنههاي هولناک، مرگ را به بازي ميگرفت:
نخستين بار، آن شب که قرار بود کافران قريش پيامبر را در خواب به قتل برسانند، وقتي در بستر مرگ به جاي پيامبر خوابيد، جوان بيست و سه سالهاي بيش نبود که مردانه به چهره مرگ لبخند زد و خود را به آغوش خطر انداخت و مرگ از شرم شجاعت، او، سرافکنده از پيشش گريخت.
چند روز پس از همان ماجرا، براي پيوستن به پيامبر، همراه با مادرش فاطمه دختر اسد، و فاطمه دختر پيامبر، و فاطمه دختر زبير، به سوي مدينه حرکت کرد. در راه چند نفر از کافران مسلح راه را بر او بستند و او يک تنه، مثل شير به مصاف آن شتافت و باز هم مرگ با ديدن آن همه دلاوري، خود را کنار کشيد.
در نبرد بدر، چنان با شهامت به پيکار با زورمندان قريش برخاست که همه را به حيرت انداخت و بسياري از کافران را به خاک افکند، و اين بار نيز مرگ دانست که دل او از دل شير هم دليرتر است و کسي نيست که از مرگ کوچکترين ترسي به خود راه دهد. مرگ از آن همه شجاعت به حيرت افتاد.
وقتي ميخواست ازدواج کند، چون چيزي نداشت، پيامبر به او فرمود: زره خود را به فروش و بهاي آن را کابين همسرت قرار ده، چون تو نيازي به زره نداري، زره براي آن است که آدمي را از خطر حفظ کند، تو خود را به کام مرگ ميافکني و مرگ از تو ميگريزد.
در جنگ احد، که مسلمانان غره شدند و پيروزي را از دست دادند و غافلگير گشتند و گريختند، او بود که همراه با معدودي از جوانمردان، پايمردي کرد و با آن که هفتاد خزم کاري برداشته بود، چنان دل به درياي سياه دشمن زد و خود را به امواج خطر سپرد که مرگ سر به زير انداخت.
در کارزار خندق، در مصاف با عمرو بن عبدود، پهلوان نامدار و بيرقيب عرب، در جنگ تن به تن و نابرابر، با آن کوه صلابت و شجاعت، هرچند ضربت شمشير حريف، کلاهخودش را شکافت و پيشانيش را به شدت زخمي کرد، اما چنان مرگ را به بازي گرفت که مرگ خود را باخت.
در ماجراي فتح قلعههاي خيبر، وقتي با مرحب، جنگاور غولآساي يهودي، که پيشتر طعم تلخ شکست و هزيمت را به مسلمانان چشانده بود، مواجه شد، بيهيچ ترس و واهمه از هيبت مرحب، بر او يورش برد و او را به خاک افکند و باز هم به روي مرگ خنديد.
در پيکار دشوار و خونين حنين، که خطر از هر سو مسلمانان را در برگرفت و بسياري را هم به فرار واداشت، او بود که با گروهي کم شمار اما دلير، پايداري کرد و دشمن را عقب راند و پيروزي را به ارمغان آورد و اين بار نيز، مثل هميشه به استقبال مرگ شتافت و مرگ از او گريخت.
در انتظار شهادت
علي عليهالسلام آنچنان با مرگ خو گرفته و با آن آشنا و مانوس گشته بود که ميفرمود:
و الله لابن ابيطالب انس بالموت من الطفل بثدي امه [1] .
به خدا سوگند که انس و دوستي پسر ابوطالب با مرگ از انس کودک شيرخوار به سينه مادر، بيشتر است.
البته خوب ميدانست که سرانجام مرگ به سراغ او هم خواهد آمد، اما اين را هم ميدانست، تا زماني که اجل فرانرسيده باشد، ترس از مرگ بيهوده است.
غلامش قنبر، که سخت به مولا و سرورش علاقه داشت، در دوران خلافتش که دشمنان در پي آن بودند تا آسيبي به او برسانند، شمشير به دست، سايه به سايه او حرکت ميکرد تا از او پاسداري کند. يک شب او را ديد و پرسيد: قنبر! اين وقت شب اينجا چه ميکني؟ قنبر عرض کرد: مولاي من! ميداني که دشمنان در انديشه آن هستند تا گزندي به شما برسانند و من از آن ميترسم که مبادا سوء قصدي به شما بشود.
حضرتش لبخندي زد و فرمود: قنبر! آيا مرا از اهل آسمان حراست ميکني يا از اهل زمين؟ قنبر عرض کرد: البته از اهل زمين بر شما ميترسم. و او فرمود: تا زماني که خداي خالق آسمانها اجازه نفرمايد، اهل زمين درباره من هيچ کاري نميتوانند انجام دهند. بازگرد و خاطر آسوده دار. قنبر هم چون اين سخن را شنيد، بازگشت و او را تنها گذاشت [2] .
ناگفته نماند که او خوب ميدانست که به مرگ طبيعي نخواهد مرد. ميدانست که کشته خواهد شد. اين را از پيامبر خدا شنيده بود.
در آخرين جمعه ماه شعبان، پيامبر براي مردم خطبه خواند و در آن بيانات، پيرامون اهيمت ماه مبارک رمضان سخنان بسيار ارزشمندي ايراد فرمود. راوي اين روايت که خود اوست، فرمود:
در پايان سخنان آن حضرت پرسيدم: يا رسول الله! برترين اعمال در اين ماه کدام است؟
آن حضرت فرمود: يا اباالحسن! بهترين اعمال در اين ماه خودداري از کارهايي است که خداوند ما را از انجام آنها بازداشته است.
پيامبر اين را فرمود و گريست. حاضران و من در شگفت شديم و پرسيديم: يا رسول الله، براي چه گريه ميکنيد؟ و او فرمود: براي آن گريه ميکنم که ميدانم در ماه مبارک رمضان خون تو را ميريزند. گويا ميبينم در حاليکه در محراب نماز به عبادت ايستادهاي، شقيترين افراد که از قابيل- قاتل هابيل- و از آن تيره بختي که شتر ثمود را کشت نيز شقيتر است، تو را ميکشد. او همزاد و همگون همان کسي است که شتر صالح را کشت. آن نابکار نگونبخت، ضربتي بر پيشاني تو وار ميسازد که محاسن تو را از خون پيشانيت رنگين ميکند.
وقتي پيامبر اين خبر را داد، او فقط از يک چيز نگران بود. لذا پرسيد: يا رسول الله! در آن هنگام که کشته ميشوم آيا دين من سلامت است؟ و وقتي پيامبر به او مژده داد که آري، چنان خواهد بود، نفسي به راحتي و رضايت کشيد و خداي را سپاس گفت که تا آخرين لحظه زندگي، بر دين حنيف جدش ابراهيم خواهد بود. [3] .
============
[1] نهجالبلاغه، خطبه پنجم.
[2] عن ابي عبدالله عليهالسلام قال: کان لعلي عليهالسلام غلام اسمه قنبر و کان يحب عليا حبا شديدا. فاذا خرج علي عليهالسلام خرج علي اثره بالسيف. فرآه ذات ليله، فقال: يا قنبر ما لک؟ قال: جئت لامشي خلفک، فان الناس کما تراهم يا اميرالمومنين، فخفت عليک. قال: ويحک امن اهل السماء تحرسني ام من اهل الارض؟ قال: بل من اهل الارض. قال: ان اهل الارض لايستطيعون لي شيئا الا باذن الله عزوجل من السماء. فارجع، فرجع. (توحيد/ 339).
[3] قال اميرالمومنين: فقمت و قلت: يا رسول الله! ما افضل الاعمال في هذا الشهر؟
فقال: يا ابالحسن! افضل الاعمال في هذا الشهر الورع عن محارم الله عزوجل. ثم بکي. فقلت: يا رسول الله ما يبکيک؟ فقال: يا علي ابکي لما يستحل منک في هذا الشهر، کاني بک و انت تصلي لربک و قد انبعث اشقي الاولين، شقيق عاقر ناقه ثمود، فضربک ضربه علي قرنک فخضب منها لحيتک.
قال اميرالمومنين: فقلت يا رسولالله! و ذلک في سلامه من ديني؟ فقال- عليهالسلام و سلم-: في سلامه من ديک. (امالي صدوق / 85).
در انديشهي سعادت
درست همان طور که پيامبر پيشگويي فرموده بود، در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجري، هنگام نماز و به دست تبهکارترين انسانها، با شمشيري که تيغهي آن را به سمي کشنده آب داده بودند، ضربتي کاري به پيشانيش فرود آمد و محاسن مبارکش را از خون پيشاني رنگين ساخت. اثر آن ضربت بيشتر از آن رو کاري بود که درست به همان جا که پيشتر عمرو بن عبدود در جنگ خندق ضربتي زده و هنوز اثر آن در پيشانيش بود، فرود آمد.
بالاخره مرگ آمد، اما اين بار نيز خجلتزده شد. چون وقتي ضربت شمشير به پيشانيش خورد، رضايتمندانه فرمود:
فزت و رب الکعبه [1] .
به خداي کعبه سوگند که رستگار شدم
و اينک اوست که در بستر مرگ آرميده است. خاک مرگ به روي کوفه پاشيدهاند. از آسمان غم ميبارد. شهر يکپارچه نگران و ناراحت است. وقتي اين صدا در شهر پيچيد که: «قتل اميرالمومنين» دست و پاي مردم سست شد، همان مردمي که بارها امير و امامشان از بيوفايي و پيمانشکني و سست عهدي آنان شکايت ميکرد، همان مردمي که دربارهشان ميفرمود:
«اي گروهي که جسمتان اينجا حضور دارد اما عقل و خرد شما پنهان گشته است. اي گروهي که فرمانروايانتان گرفتار شمايند. من که امير و فرماندهي شما هستم خدا را اطاعت ميکنم، در حالي که شما از من فرمان نميبريد و معاويه که فرمانرواي اهل شام است، خدا را نافرماني ميکند اما مردم شام از او فرمان ميبرند. به خدا سوگند که دوست دارم معاويه، دربارهي شما مردم بيوفا و نافرمان، با من معامله کند. از من سکهي نقره بستاند و به من دينار طلا بدهد. ده نفر از شما را بگيرد و يک نفر از شاميان را بدهد. [2] .
در همين حال به ياد آورد که در جنگ احد وقتي گروهي از مسلمانان شهيد شدند، بر او سنگين آمد که چرا سعادت شهادت نصيب او نگشته است، پيامبر به او فرمود تو نيز شهيد خواهي شد اما به من بگو در هنگام شهادت صبر و شکيبايي تو چگونه خوهد بود؟ و او به پيامبر عرض کرده بود: يا رسول الله! صبر هنگام نزول بلاست اين که شما فرمودي، براي من بشارت است و جاي شکر و سپاس دارد. [3] اکنون مژدهي پيامبر به وقوع پيوست و او هم خدا را سپاس گفت.
شب پيش از ضربت خوردن، وقتي خوابي سبک او را در ربود، پيامبر را در خواب ديد و از آن مردم به آن حضرت شکايت کرد و عرض نمود: اي رسول خدا! چه نافرمانيها و دشمنيها که از امت تو ديدم! پيامبر به او فرمود: نفرينشان کن. و او هم گفت: خداوند به جاي آنها بهترينها را نصيب من کند و به جاي من بدترين را بر آنان چيره گرداند. [4] .
آري، همان مردم اينک سخت اندوهگين و افسردهاند. ميدانند که روزهاي سياهي پيش رو خواهند داشت. همه ميدانستند ديگر هيچ اميدي به زنده ماندن او نيست. آن حضرت خود بهتر از هرکس اين را ميدانست. پيشگوييهاي پيامبر را دربارهي شهادتش و خوابي را که شب پيش ديده بود، به خوبي به خاطر داشت. او آخرين ساعات زندگيش را سپري ميکرد. ميخواست وصيت کند.
روز قبل عدهاي از مردم به عيادتش آمده، از او خواسته بودند تا اگر سفارشي دارد به آنان بفرمايد. آن حضرت هم مطالبي را فرموده بود. [5] اما اين بار ميخواست وصيتنامهي رسمياش را تنظيم کند.
============
[1] بحارالانوار جلد 42 صفحهي 239.
[2] ايها القوم! الشاهده ابدانهم، الغائبه عنهم عقولهم، المختلفه اهواوهم، المبتلي بهم امراوهم. صاحبکم يطيع الله و انتم تعصوته و صاحب اهل الشام يعصي الله و هم يطيعونه. لوددت و الله ان معاويه صارفني بکم صرف الدينار بالدرهم، فاخذ مني عشره منکم و اعطاني رجلا منهم. (نهجالبلاغه، خطبهي 96).
[3] فقلت يا رسول الله او ليس قد قلت لي يوم احد- حيث استشهد من استشهد من المسلمين و حيزت عني الشهاده، فشق ذالک علي- فقلت لي: ابشر فان الشهاده من ورائک؟ فقال لي: ان ذالک لکذالک، فکيف صبرک اذا؟ فقلت: يا رسول الله ليس هذا من مواطن الصبر و لکن من مواطن البشري و الشکر. (نهجالبلاغه نسخه صبحي صالح کلام 156).
[4] ملکتني عيني و انا جالس. فسنح لي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فقلت: يا رسول الله ماذا لقيت من امتک من الاود و اللدد؟ فقال: ادع عليهم. فقلت: ابدلني الله بهم خيرا منهم، و ابدلهم بي شرا لهم مني. (نهجالبلاغه، نسخه صبحي صالح کلام 70).
[5] اين بيانات را مرحوم کليني در کتاب شريف کافي آورده است. کافي، جلد 1، ص 299 و 300 کتاب الحجه. در کلام 149 نهجالبلاغه نيز نقل شده است.
آخرين ديدار
همهي فرزندانش بنا به خواسته او، گرد بسترش نشسته بودند و با چشماني اشکبار به سيماي مردي چشم دوخته بودند که ميخواست در آخرين ديدار، آخرين حرفهاي خود را بگويد. بزرگان بنيهاشم و روساي شيعه را هم خواسته بود تا در آن مجلس حضور يابند.
براي آن که همهي مدعوين حاضر و شاهد باشند، بستر آن حضرت را در اتاق نسبتا بزرگي گسترده بودند. هرکس وارد اتاق ميشد از ديدن آن عزيز، بياختيار سيل اشک بر رخسارش جاري ميشد. آيا اين علي است؟ شير غران ميدانهاي جنگ؟ موج خروشان کارزارهاي سخت؟ کوه صلابت و قدرت؟ قهرمان يکهتاز بدر و احد؟ سردار سرافراز خندق و خيبر؟ اينک اوست که اين چنين رنجور و ناتوان در بستر افتاده است؟
پيشاني مبارکش را با دستمال زردي بسته بودند. رنگش چهره پارچه يکي بود، سم قوي و مهلکي را که به تيغهي شمشير خورانده بودند، پيدا بود که در سرتاسر خونش پراکنده گشته است و اثر کشندهي خود را کاملا به جا نهاده است. اطرافيان آرام ميگريستند. اما لبخند نمکين و کمرنگي بر لبان بيرنگ آن حضرت نقش بسته بود. ديگران را دلداري ميداد و ميفرمود: آرام باشيد. غم مخوريد. بيتابي مکنيد. اگر بدانيد به چه ميانديشم و چه ميبينم هرگز غمگين نخواهيد بود. اگر نميدانيد بدانيد که همهي دل مشغولي من اين است که هر چه زودتر به حبيب و سرورم پيامبر اکرم بپيوندم. دوست دارم هرچه زودتر به ديدار همسر مهربان و فداکارم، زهراي عزيز، بشتابم. آگاه باشيد اين پيامبر خداست که هم اينکه به روي من ميخندد و مرا پيش خود فراميخواند. عزيزانم ناراحت نباشيد، صبوري کنيد.
از پشت در، صداي گريهي آرام و سوزناک زنان و دختران، دل انسان را کباب ميکرد. به دستور آن حضرت، ايشان نبايد ضجه بزنند و بيتابي کنند. نبايد صدا به ناله و فرياد بلند کنند. حق داشتند فقط گريه کنند، اشک بريزند، عزاداري کنند. اما نبايد سيلي به صورت بزنند يا گونه به ناخن بخراشند يا موي از سر بکنند يا فرياد بزنند و بيقراري کنند. مردان حاضر در مجلس هم همين وظيفه را داشتند. البته زينب و ام کلثوم آموخته بودند که هرچند آتش غم، وجودشان را شعلهور سازد، چگونه آرام و بي سر و صدا اشک بريزند. آخر آنها زماني که کودکاني بيش نبودند در مصيبت مرگ مادر همين دستور را از پدر امر و توصيهي پدر، آرام اشک ميريختند.
اميرالمومنين عليهالسلام نگاهش را که بيفروغ بود اما هنوز تا عمق جان نفوذ ميکرد، در جمع حاضر به گردش درآورد و همه را از نظر گذراند و نگاهش به ديدگان پر اشک حسن، پسر بزرگش دوخته شد و آهي کشيد و فرمود:
پسرم حسن! جلوتر بيا، بيا که با ديدن چهرهي جذاب و گيراي تو، خاطرهي برادرم رسول خدا برايم زنده ميشود. شباهت تو به پيامبر بسيار شگفتانگيز است. جلو بيا، به نزد من.
حسن به دستور پدر جلو آمد و در مقابل بستر آن حضرت ايستاد. اميرالمومنين خواست به او کمک کنند تا بنشيند. دو سه بالش کوچک تکيهگاهش کردند تا توانست در بستر بنشيند. آنگاه دستور داد صندوقي را که درون گنجهاي قرار داشت بياورند. در حضور همه، خود، در صندوق را گشود. شمشير ذوالفقار، عمامه و رداي رسول اکرم، کتابچهاي سر به مهر، کتابي نسبتا قطور، قرآني که خود به دست مبارکش فراهم آورده و نوشته بود، و چند چيز ديگر که از پيامبر به عنوان ميراث امامت به ارث برده بود، همه را يک به يک تسليم حضرت حسن کرد. و حاضران به شهادت طلبيد و فرمود: شما همگي شاهد باشيد، امام و پيشواي پس از من، حسن، سبط اکبر پيامبر است. سپس به امام حسن فرمود: و تو پسرم، اينها را که امانت امامت است پس از خود به برادرت حسين خواهي سپرد. آنگاه اميرالمومنين سربرگردانيد و چشم به حسين دوخت. همهي آنهايي که آنجا بودند ديدند که وقتي چشم آن حضرت به حسين افتاد، چند بار سر تا پاي او را ورانداز کرد و اشک در چشمان بيفروغش حلقه زد و فرمود: حسين جان، جلوتر بيا. شبيهترين چهرهها به چهرهي پيامبر از آن حسن است و شبيهترين اندامها به اندام آن حضرت از آن تو. و شما دو نفر هر دو فرزندان رسول خدا و از اصحاب کساء هستيد. پسرم حسين تو هم فراموش مکن که امام پس از تو پسرت علي است.
علي که پسري دوازدهساله بود در کنار پدر ايستاده و در غم از دست دادن پدربزرگ اشک ميريخت. او هم مثل ديگران آرام گريه ميکرد. اما همين که حضرت علي از او خواست تا به کنار بسترش برود علي خود را در آغوش پدربزرگ انداخت و تاب از دست بداد و بغضش ترکيد و هاي هاي گريست. ديگران هم به صداي گريه علي زار زار گريستند و صداي گريه بلند شد. اميرالمومنين هم با همهي صبوري از گريهي معصومانهي علي اشکش جاري شد. پس از چند دقيقه، با اشارهي دست آن حضرت هم آرام شدند. سپس آن بزرگوار دست نوازش بر سر علي کشيد و فرمود: عزيز جانم فراموش مکن که امام پس از تو فرزندت محمد خواهد بود. پيامبر به من سفارش کرده است تا به تو بگويم سلام آن حضرت را به او برساني. سلام مرا هم به او برسان و بگو که پيامبر فرموده بود او در زمان خويش باقرالعلوم لقب ميگيرد.
آنگاه حضرت اميرالمومنين عليهالسلام دوباره امام حسن را مخاطب قرار داد و فرمود: فرزندم! تو پس از من ولي امر و صاحب خون من خواهي بود. اگر خواستي از قاتل من درگذري خود ميداني. و اگر تصميم گرفتي او را به سزاي عملش برساني، در برابر ضربتي که او به من زده است، فقط يک ضربت به او بزن و مراقب باش که در اين قصاص، از حدود الهي خارج نشوي.
همه ميدانستند اميرالمومنين کسي نيست که بخواهد انتقام بگيرد. ميدانستند اگر او زنده بماند، چه بسا از ضارب خويش بگذرد. اما اين را هم ميدانستند که به اجراي حکم الهي نيز حرمت ميگذارد.
و لکم في القصاص حيوه يا اولي الالباب [1] .
اي خردمندان بدانيد که در دل قصاص، حيات و زندگي نهفته است.
و آن بزرگوار در تفسير اين آيه فرموده بود:
القتل يقل القتل [2] .
کشتني که از بسياري کشتنها ميکاهد، همان حکم قصاص است.
از اين رو از جانشين خويش خواست تا اگر تصميم گرفت قاتل او را به سزاي عملش برساند به عنوان اجراي حکم خداوند اين کار را انجام دهد، نه به عنوان انتقامجويي و فرونشاندن آتش خشم و غضب.
پس از اين سفارش، به فرزند برومندش فرمود: اينک پسرم! کاغذ و قلمي بياور و در حضور جمع حاضر آنچه را که ميگويم، بنويس.
امام حسن به دستور پدر قلم و کاغذ آورد و آماده شد تا وصيت اميرالمومنين را بنويسد تا در تاريخ ماندگار شود و براي آيندگان درس عبرت گردد.
============
[1] سورهي بقره، آيه 179.
[2] تفسير نورالثقلين ج 1 ص 158.
شاهد توحيد و رسالت
امام حسن عليهالسلام چنين نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم
هذا ما اوصي به علي بن ابيطالب عليهالسلام
اوصي انه يشهد ان لا اله الا الله، وحده لاشريک
له، و ان محمدا عبده و رسوله
به نام خداوند بخشنده مهربان
اين نوشتار، همان است که علي بن ابيطالب به آن وصيت ميکند.
وصيت نخست او آن است که شهادت ميدهد جز خداي يگانه معبودي نيست.
همان خداوندي که يکتاست و هيچ همتايي ندارد. و نيز شهادت ميدهد که محمد بندهي خدا و فرستادهي اوست.
شهادت به يگانگي خداوند و رسالت پيامبر اکرم از همان کودکي با گوشت و خون و همهي وجود او آميخته بود. از همان دوراني که پيامبر به غار حراء ميرفت و با خداي خويش خلوت ميکرد، همراز خلوت پيامبر بود. نور وحي را ميديد و رايحهي نبوت را ميبوييد. [1] .
ميگويند وقتي حضرت رسول اکرم به پيامبري مبعوث شد و او را به اسلام دعوت ک رد، به آن حضرت عرض نمود ميروم تا از پدرم اجازه بگيرم، اما نرفته بازگشت و گفت مگر خداوند در خلقت من از پدرم اجازه گرفت تا من براي ايمان به او از پدرم اجازه بگيرم. اين داستان با همهي زيباييش دروغ است. او پيش از اينها و بيش از اينها پيامبر را ميشناخت. وقتي در غار حرا جبرئيل بر پيامبر نازل شد و نبوت او را رسما اعلام کرد، تنها شاهد اين ماجرا او بود که خود فرمود:
پس از نزول جبرئيل بر پيامبر و دستور به خواند نخستين آيات قرآن، صداي نالهاي شنيدم و از پيامبر پرسيدم يا رسولالله اين ناله از کيست؟ آن حضرت فرمود: علي جان، اين نالهي شيطان است. او از اينکه پيروان من او را بپرستند نااميد شد و از شدت غم و اندوه ناليد. آنگاه پيامبر به من فرمود: آري علي جان، هرآنچ هرا که من ميشنوم تو هم ميشنوي و هر آنچه را که من ميبينم تو هم ميبيني. جز اين که تو پيامبر نيستي. اما تو وصي و جانشين من هستي. تو در مسير صلاح ره ميپيمايي. [2] .
به خاطر آن ايمان پاک و نوراني او به خداوند است که زيباترين خطبهها و ژرفترين سخنان توحيدي از اوست. هيچ کس جز استادش پيامبر، آنگونه که او خدا را ستوده و ثنا گفته و عبادت کرده است، نتوانسته است دربارهي خدا و عظمت و قدرت و اوصاف او سخن بگويد و پيشاني بندگي به درگاه کبريائيش بسايد. وقتي به يگانگي خدا شهادت ميدهد با تمام وجود اين را ميگويد.
خداوند درشهادت به يگانگي خود، او را گواه ميآورد، آنجا که ميفرمايد:
شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم قائما بالقسط [3] .
خداوند و فرشتگان شهادت ميدهند که جز او معبويد نيست و نيز دانشمنداني که به خاطر برپايي عدل و دادگري به پا خواستهاند همين را گواهي ميدهند.
و خداوند در تصديق رسالت پيامبرش به او دستور ميدهد که علاوه بر خدا، علي را به عنوان شاهد رسالت معرفي کند:
و يقول الذين کفرو لست مرسلا.
قل کفي بالله شهيدا بيني و بينکم و من عنده علم الکتاب [4] .
کافران ميگويند تو رسول خدا نيستي. به آنان بگو شاهد و گواه ميان من و شما در درستي ادعاي من خدا است و آن کس که علم کتاب نزد اوست.
آري چنين کسي اينک هنگام مرگ باز هم به يگانگي خدا و رسالت محمد صلي الله عليه و آله و سلم شهادت ميدهد.
============
[1] اري نور الوحي و اشم ريح النبوه. (نهجالبلاغه نسخه صبحي صالح خطبهي 192 بخش آخر).
[2] و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحي عليه- صلي الله عليه و آله- فقلت: يا رسول الله ما هذه الرنه؟ فقال: هذا الشيطان قد ايس من عبادته. انک تسمع ما اسمع، و تري ما اري، الا انک لست بنبي، و لکنک لوزير و انک لعلي خير. (همان مدرک).
[3] سورهي آل عمران، آيهي 18. (تفسير عياشي ج 1 ص 189. ذيل آيه شريفه).
[4] سورهي رعد، آيهي 43. (تفسير قمي جلد 1 ص 368. ذيل آيه شريفه).
بشارت به ظهور مهدي
ارسله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لوکره المشرکون- صلي الله عليه و آله- [1] خداوند او را با هدايت- قرآن- و دين حق فرستاده است.
او را فرستاده است تا آن دين را بر تمامي دينها پيروز گرداند، هرچند مشرکان از فيروزي و فراگيري اسلام ناخشنود باشند.
خداوند بر محمد و خاندان او درود بيپايان ميفرستد.
يکي از مهمترين ويژگيهاي دين اسلام، به عنوان آخرين دين خدا، آن است که خداوند آن دين را بر تمامي اديان پيروز ميکند. اسلام در سرتاسر جهان با سربلندي و سرافرازي بر همهي دينها چيره ميگردد و حضرت علي عليهالسلام در هنگام شهادت به خوبي ميداند که اين آيهي شريفه هنوز تحقق نيافته است. ميخواهد با بيان اين آيه آيندهي روشن اسلام را ترسيم کند. ميخواهد در دلها اميد را زنده گرداند. ميخواهد در کالبد بيجان شيعيانش روح تلاش و حرکت بدمد. ميخواهد به ظهور فرزندش حضرت مهدي عليهالسلام بشارتي دوباره دهد. پيشتر هم در اين باره در موارد گوناگون سخنان ارزشمندي را فرموده بود، از جمله در تفسير همين آيه از او نقل شده است که فرمود:
صاحب اين امر پنهان خواهد شد به خاطر آن که عذر او در اين پنهاني کاملا روشن گشته است. چرا که فتنه در دلها فراگير ميشود تا آنجا که نزديکترين افراد به او- عموي آن حضرت- دشمنترين وي ميشود. و اين نهان زيستي ادامه مييابد تا آن که خداوند هنگام ظهور، او را با لشگرياني که ديده نميشوند ياري ميکند و دين پيامبرش را به دست توانمند او بر تمامي دينها پيروز ميگرداند، هرچند که کافران از اين پيروزي ناخرسند باشند. [2] .
============
[1] سوره توبه آيه 33.
[2] و غاب صاحب هذاالامر بايضاح العدذر له في ذالک، لاشتمال الفتنه علي القلوب، حتي يکون اقرب الناس اليه اشدهم عداوه له، و عند ذالک يويده الله بجنود لم تروها، و يظهر دين نبيه صلي الله عليه و آله و سلم علي يديه علي الدين کله و لوکره المشرکون. (تفسير نور الثقلين ج 2 ص 212).
عبادت خالصانه
ثم ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين لاشريک له و بذلک امرت و انا من المسلمين
پس از اينها که گفتم، باز تاکيد ميکنم که همهي نماز و عبادت من، سرتاسر زندگيم، حتي مردنم، سراسر براي خداست. همان خدايي که شريکي ندارد و امر شدهام تا يکتاپرست باشم. من مسلمان هستم.
اين سخن دستوري است که خداوند نخست به پيامبر خويش نازل فرموده و از آن حضرت خواسته است تا آنچنان باشد که در اين آيهي شريفه آمده است. [1] .
او در دامان پيامبر پرورش يافته است و همان سخن را ميگويد، چون ميداند:
فمن کان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرک بعباده ربه احدا [2] .
هر کس که اميد لقاي پروردگارش را دارد، بايد که عمل شايسته بجاي آورد و هيچ کس را در پرستش خداوند شريک نگرداند.
منظور و مقصود اصلي در هر دو آيهي شريفه، خلوص درعبادت خداوند است و نيز اعلام دستور صريح، مبني بر اينکه بندگان خدا، در تمام دوران زندگي، تمامي کارها را فقط به خاطر خدا انجام دهند و جز او را در نظر نياورند. پيشتر در سخني ديگر ميفرمود:
خوشا به حال کسي که عبادت و دعايش خالص براي خدا باشد.
و دلش مشغول آنچه ديدهاش ميبيند، نگردد،
ياد خدا را با آنچه که گوشش ميشنود، فراموش نکند،
سينهاش به آنچه که به ديگران- از مال دنيا- ميدهند مخزون نشود [3] و نيز همان بزرگوار فرموده است:
خداوندا، تو را به خاطر ترس از آتش يا طمع به بهشت، عبادت نميکنم بلکه ازآن رو که تو را شايستهي عبادت يافتهام، عبادتت ميکنم [4] .
از پيامبر خدا هم نقل کرده است که فرمود:
اگر کسي چهل بامداد خدا را خالص عبادت کند، چشمهسارهاي حکمت از قلبش به سوي زبانش جاري ميشود [5] .
البته ناگفته نماند که اخلاص در عبادت و عمل، از دشوارترين اعمال ديني است، چنانچه باز از حضرت علي عليهالسلام نقل است که فرمود:
دنيا يکسره جهل و ناداني است، مگر جايگاههاي دانش.
دانش حجتي است عليه آدمي، مگر آن که به آن عمل شود.
عمل نيز بيشتر آلوده به ريا ميشود مگر عملي که مخلصانه براي خدا باشد.
و اخلاص سخت در معرض خطر است تا آن که بنده به پايان کار خويش چشم بدوزد. [6] .
============
[1] قل ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين لا شريک له بذلک امرت و انا اول المسلمين (سورهي انعام، آيهي 163 -162).
گفتني است که حضرت علي عليهالسلام به جاي «انا اول المسلمين» فرموده است: «انا من المسلمين»، زيرا که اول مسلمان حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است. که در عوالم پيش از اين عالم بر تمام موجودات سبقت گرفت و بر يگانگي خداوند شهادت داد.
[2] سوره کهف آيه 110.
[3] عن ابيالحسن الرضا عليهالسلام، ان اميرالمومنين صلوات الله عليه کان يقول: طوبي لمن اخلص لله العباده و الدعا و لم يشغل قلبه بما تري عليناه، و لم ينس ذکر الله بما تسمع اذناه، و لم يحزن صدره بما اعطي غيره. (بحارالانوار ج 67 ص 229).
[4] قال اميرالمومنين عليهالسلام: ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا في جنتک، ولکن وجدتک اهلا للعباده فعبدتک. (بحارالانوار ج 67 ص 234 کتاب الايمان و الکفر، باب الاخلاص و معني قربه تعالي).
[5] عن الرضا، عن آبائه عليهمالسلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: ما اخلص عبد لله عزوجل اربعين صباحا الا جرت ينابيع الحکمه من قلبه علي لسانه. (بحارالانوار ج 67 ص 243).
[6] عن الرضا، عن آبائه عليهمالسلام قال: قال اميرالمومنين عليهالسلام: الدنيا کلها جهل الا مواضع العلم، و العلم کله حجه الا ما عمل به، و العمل کله رياء الا ما کان مخلصا، و الاخلاص علي خطر حتي ينظر العبد بما يختم له. (بحارالانوار ج 67 ص 242).
متقي باشيد
آنگاه آن حضرت دو فرزند گرامي خويش را مخاطب ساخته، به آنان فرمود:
اوصيکما بتقوي الله
نور چشمانم شما را به ترس از خدا سفارش ميکنم.
سفارش به تقوا پيش از همه و بيش از همه توسط خداوند صورت گرفته است. خداوند خطاب به مسلمانان ميفرمايد:
و لقد وصينا الذين اوتوا الکتاب من قبلکم و اياکم ان اتقوا الله
شما و پيشينيان شما را- که کتاب آسماني به آنها دادهام- به تقوا سفارش ميکنم.
در ميان فرمانهايي که خداوند در قرآن به مردم و مسلمانان و مومنان داده است بيشترين فرمان امر به تقواست. [1] .
آثاري را هم که خداوند براي تقوا بر شمرده است، شگفتانگيز است. از آن جملهاند:
اگر مردم تقوا پيشه کنند درهاي برکات آسمان و زمين بر آنان گشوده ميگردد. [2] .
هر کس تقوا داشته باشد خداوند بينشي به او ميدهد که تفاوت ميان حق و باطل را به آساني مييابد. [3] .
هر کس تقوا پيشه کند اگر گرفتار شد، خداوند برايش گريزگاهي قرار ميدهد.[4] .
هر کس تقوا داشته باشد خداوند کارش را آسان قرار ميدهد. [5] .
دستور خداوند است که تقوا پيشه کنيد که خدا به شما علم و دانش عطا ميکند. [6] .
و نيز فرمان خداست که توشهي تقوا برگيريد که براي جهان آخرت بهترين توشه تقواست. [7] .
عصاره و خلاصهي زندگي پيامبر و به پيروي از آن حضرت، تمام زندگي او نيز قرين و همراه تقواست. تعابير زيبايي که او درباره تقوا دارد فراوان و شنيدني است که چند مورد را به اشاره ميآوريم:
تقوي همانند شتر رام و راهشناسي است که اگر اهل تقوا زمام امر خويش را به او سپرند به سلامت آنان را به بهشت برين وارد ميکند. [8] .
تقوا دژ استواري است که هر کس به آن درآيد در امان ميماند. [9] .
تقوا ريسماني است که دستگيره آن بسيار استوار و مطمئن است.
تقوا پناهگاهي است که در بلندايي امن قرار دارد. [10] .
تقوا داروي بيماري دل و بينايي کوري درون و شفاي مرض تن و صلاح فساد سينه و پاکيزگي ناپاکي جان... شماست. [11] .
به وسيلهي تقوا آدمي از هر هلاکتي نجات مييابد. [12] .
============
[1] حدود 78 مرتبه در قرآن امر به تقوا شده است.
[2] سورهي اعراف، آيهي 96. و لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض.
[3] سورهي انفال، آيهي 29. يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لکم فرقانا.
[4] سوره طلاق، آيهي 2. و من يتق الله يجعل له مخرجا.
[5] سورهي طلاق، آيهي 4. و من يتق الله يجعل له من امره يسرا.
[6] سورهي بقره، آيهي 282. و اتقوا الله و يعلمکم الله.
[7] سورهي بقره، آيهي 197. و تزودوا فان خير الزاد التقوي.
[8] الا و ان التقوي مطايا ذلل حمل عليها اهلها و اعطو ازمتها، فاوردتهم الجنه. (نهجالبلاغه کلام، 16).
[9] اعلموا عبادالله! ان التقوي دار حصن عزيز. (نهجالبلاغه نسخهي صبحي صالح خطبهي 156).
[10] فاعتصموا بتقوي الله، فان لها حبلا وثيقا عروته، و معقلا منيعا ذروته (نهجالبلاغه نسخهي صبحي صالح خطبه 190).
[11] فان تقوي الله دواء داء قلوبکم، و بصر عمي افئدتکم، و شفاء مرض اجساکم، و صلاح فساد صدورکم، و طهور دنس انفسکم... (نهجالبلاغه نسخهي صبحي صالح خطبهي 198).
[12] ... و نجاه من کل هلکه. (نهجالبلاغه نسخهي صبحي صالح خطبه 230).
دل به دنيا مسپاريد
يکي از جلوههاي بسيار بارز تقوا، دل نسپردن به اين دنياي فاني و فريبنده است. از اين رو در ادامه سفارش به تقوا ميفرمايد:
و ان لا تبغيا الدنياو ان بغتکما و لا تاسفا علي شيء منها زوي عنکما.
به شما سفارش ميکنم که دنيا را طلب نکنيد هر چند که دنيا به دنبال شما بيايد. و بر چيزي از اين دنياي گذرا، که از شما کناره جسته است، افسوس مخوريد.
به همان فراواني و کثرتي که آن بزرگوار دربارهي تقوا سخن گفته است، درباره دل نبستن به دنيا بيانات بسيار روشنگر و هشدار دهندهاي دارد:
به بزرگي و فخر ظاهري اين دنيا رغبتي نداشته باشيد و به وسيله زينت و نعمت آن فريفته نشويد و از سختيها زيانهايش بيتابي نکنيد، چرا که عزت و فخر اين دنيا تمامشدني است و زينت و نعمت آن نابود گشتني است و سختي و زيانش پايانپذير است. هر مدت و دوراني در اين دنيا سرآمدي دارد و هر زندهاي، مردني... [1] .
هان اي مردم! به هوش باشيد که دنيا خانهاي است که بايد از آن گذشت و آخرت است که خانه ماندن است. پس، از اين دنياي گذرا براي آنجا که محل قرار و آرامش است توشه برگيريد. نزد خداوندي که اسرار شما را ميداند پردهدري نکنيد. دل ازدنيا برکنيد پيش از آنکه چسم شما از آن خارج شود. شما را در دنيا ميآزمايند در حالي که شما را براي آخرت آفريدهاند.
آنگاه که کسي ميميرد، مردم ميگويند:- مال و ثروت از خود- چه به جا نهاد، و فرشتگان گويند:- از اعمال نيک و صالح- چه پيش فرستاد. پدر آمرزيدهها! قسمتي از اموال خويش را پيش فرستيد که به سود شما خواهد بود، و همه را در اين دنيا نگذاريد که گريبانگيرتان ميشود. [2] .
آن حضرت در بياني کاملا گويا در تفسير زهد- که همان دل بريدن از دنياست- با بهرهگيري از آيه شريفه قرآن، سخني زيبا فرموده است که در حقيقت توضيح و تبيين ديگري است بر همان جمله نخست که در وصيت خويش آورده است.
تمامي معناي زهد در اين دو کلمه قرآن فراهم آمده است که ميفرمايد:
لکيلا تاسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم. [3] .
تا اينکه بر آنچه از دست ميدهيد دريغ مخوريد و به آنچه که به دست ميآوريد شادمان نگرديد.
آري آن کس که بر گذشته افسوس نخورد و بر آينده دل نبست و از آن شادمان نگشت هر دو سوي پارسايي را پاس داشته است. [4] .
============
[1] فلا تنافسوا في عز الدنيا و فخرها، و لا تعجبوا بزينتها و نعيمها، و لاتجزعوا من ضرائها و بوسها، فان عزها و فخرها الي انقطاع، و ان زينتها و نعيمها الي زوال، و ضراءها و بوسها الي نفاد، و کل مده الي انتها، و کل حي الي فناء. (نهجالبلاغه نسخهي صبحي صالح خطبه 96).
[2] ايها الناس! انما الدنيا دار مجاز و الاخره دار قرار. فخذوا من ممرکم لمقرکم، و لا تهتکوا استارکم عند من يعلم اسرارکم. و اخرجوا من الدنيا قلوبکم من قبل ان تخرج منها ابدانکم. ففيها اختبرتم، و لغيرها خلقتم.
ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکه: ما قدم؟
لله آباوکم! فقدموا بعضا، يکن لکم، و لا تخلفوا کلا، فيکون عليکم! (نهجالبلاغه نسخهي فيضالاسلام خطبه 194).
[3] سورهي حديد، آيهي 23.
[4] الزهد کله بين کلمتين من القرآن: قال الله سبحانه: لکيلا تاسوا علي مافاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم، و من لم ياس علي الماضي، و لم يفرح بالاتي، فقد اخذ الزهد بطرفيه. (نهجالبلاغه نسخهي صبحي صالح حکمت 439).
هميشه حق بگوييد
و قولا بالحق
هميشه سخن به حق بگوييد.
خداوند حق است و هر آنچه که غير اوست همه باطل:
ذلک بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه هو الباطل [1] .
اينچنين است که حق همان خداوند است و هر آنچه غير او ميخوانند همان باطل است.
خلقت آسمانها و زمين و همهي هستي جز به حق نيست:
و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق [2] .
ما آسمانها و زمين- و هر آنچه ميان آنهاست- را جز به حق نيافريديم.
دين اسلام حق است:
هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق [3] .
خداوند پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد. قرآن حق است:
قل يا ايها الناس قد جاءکم الحق من ربکم [4] .
بگو: هان اي مردم به راستي که حق از سوي خدا برايتان آمد.
بعثت پيامبر به حق است:
انا ارسلناک بالحق بشيرا و نذيرا [5] .
مرگ [6] و بعث و حشر [7] همه حق است.
خداوند خود به حق سخن ميگويد:
و الله يقول الحق و يهدي السبيل [8] .
خداوند حق را ميگويد و به راه راست هدايت ميکند. و حقپوشي را زشت ميشمارد:
و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون [9] .
حق را با باطل مپوشانيد و آن را کتمان نکنيد در حالي که خوب ميدانيد حق کدام است.
و او که به خدا و قرآن و پيامبر و تمامي حقايق ايمان دارد چرا پيرو حق نباشد؟
حقجويي و حقپويي و حقگويي شعار هميشه زندگيش بود و حتي به ظاهر آسيب فراوان از آن همه حقجويي بر او وارد شد اما هيچگاه دست از اين راه درست برنداشت. از همين روست که دو فرزند گرامي و دو نور چشم عزيزش را به پيروي همين راه و روش فراميخواند.
پيش از اين هم در وصيت ديگري که براي فرزند برومندش امام حسن عليهالسلام تنظيم کرده بود، به او چنين سفارش فرموده بود:
به خاطر حق هر کجا که باشد دل به درياي سختيها بسپار. [10] .
و در يک وصيت عمومي خطاب به اصحاب خويش ميفرمايد:
سخن به حق و راستي بگوييد تا به اين ويژگي شناخته شويد و به حق عمل کنيد تا از اهل حق محسوب گرديد. [11] .
و در وصيت ديگري به جناب کميل ميفرمايد:
اي کميل! سخن حق را در همه حال وامگذار. [12] .
============
[1] سورهي حج، آيهي 62.
[2] سورهي حجر، آيهي 85.
[3] سورهي توبه، آيهي 33.
[4] سورهي يونس، آيهي 108.
[5] سورهي فاطر، آيهي 24.
[6] سورهي ق، آيهي 19.
[7] سورهي ق، آيهي 42.
[8] سورهي احزاب، آيهي 4.
[9] سورهي بقره، آيهي 42.
[10] و خض الغمرات للحق حيث کان. (نهجالبلاغه وصيت 35).
[11] قولوا الحق تعرفوا به، و اعملوا الحق تکونوا من اهله. (بحارالانوار ج 75 ص 9).
[12] يا کميل! قل الحق علي کل حال. (بحارالانوار ج 74 ص 269).
از خدا پاداش بخواهيد
و اعملا للاجر
پاداش خود را از خدا بخواهيد.
پيامبران، در برابر ارشاد و هدايت مردم، هيچ مزد و پاداشي از آنان نميخواستند و اجر خويش را فقط از خدا طلب ميکردند. همه آنان ميگفتند:
ما اسئلکم عليه من اجر ان اجري الا علي رب العالمين [1] .
من پاداشي در برابر هدايت شما نميخواهم، پاداش من بر عهده خداست.
صالحان و نيکوکاران هم در برابر نيکوييهاي خويش از خلق خدا پاداش نميخواهند . چشم داشت آنان فقط به خداوند است و خداوند به بهترين نحو پاداش آنان را ميدهد:
بلي من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه [2] .
آري چنين است که اگر کسي سر تسليم در برابر خداوند فرود آورد و نيکوکار باشد البته پاداش او نزد خدايش محفوظ است.
پاداش آنان همان است که قرآن ميفرمايد:
و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لنبوئنهم من الجنه غرفا تجري من تحتها الانهار خالدين فيها نعم اجر العاملين [3] .
آنان که ايمان آوردند و کارهاي نيک انجام دادند، ايشان را حتما در کاخهاي بهشتي جاي ميدهيم که از زير آنها نهرها جاري است. جاودانه در آن ميمانند. چه پاداش شايستهاي نصيب اين نيکوکاران ميگردد!
بيجهت نيست که خداوند از اين پاداش به عنوان پاداشي بس بزرگ ياد ميکند:
وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات لهم مغفره و اجر عظيم [4] .
خداوند به مومناني که عمل شايسته انجام ميدهند، وعده داده است که آمرزش و پاداشي بس بزرگ که در انتظار آنان است.
آري، اميرالمومنين فرزندان گرامياش را سفارش ميکند که هرچه ميکنند، جز از خدا پاداش نخواهند و فقط چشم به لطف و عنايت او داشته باشند. همانگونه که جدشان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خود وي در تمام دوران عمرشان چنان بودند.
============
[1] سورهي شعراء، آيهي 109.
[2] سورهي بقره، آيهي 112.
[3] سورهي عنکبوت، آيهي 58.
[4] سورهي مائده، آيهي 9.
دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد
و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا
پيوسته دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد.
در گفتاري ژرف و نغز، آن امام بزرگوار فرموده است:
آگاه باشيد که ستم سه گونه است: ستمي که هرگز بخشوده نميشود، ستمي که پيگيري ميشود و ستمي که رها گشته و آمرزيده ميگردد. [1] .
و اما آن ستمي که هرگز بخشايشي در آن نيست، شرک ورزيدن به خداوند است چرا که خود فرموده است: خداوند هيچگاه شرک به خود را نميآمرزد.
و اما ستمي که آمرزيده ميگردد همان است که بنده به خود روا ميدارد که آن انجام گناهان خرد و ناچيز است.
و اما آن ستمي که رها نميشود و پي گرفته ميگردد، ستم بندگان به يکديگر است که سزاي ظالم در آخرت با قصاص وي همراه خواهد بود. اما قصاص در آنجا بسي هولناک است. نه آنکه به زخم خنجر يا ضربه تازيانه باشد. قصاصي است که اينها همه در برابر آن بسي ناچيز است. [2] .
قرآن کريم از زبان لقمان حکيم ميفرمايد:
و اذ قال لقمان لابنه و هو يعظه، يا بني لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظيم [3] .
لقمان به فرزندش گفت: فرزندم هرگز به خداوند شرک مياور چرا که شرک به او ستمي بس بزرگ است.
بزرگترين ستم، افتراي دروغ بستن به ساحت قدس خداوند است و بزرگترين افترا، شريک قائل شدن به اوست. از همين روست که قرآن در چندين آيه و چندين مناسبت ميفرمايد:
و من اظلم ممن افتري علي الله کذبا
کيست ستمکارتر از کسي که به خداوند افتراي دروغ ميبندد؟
و الکافرون هم الظالمون [4] .
کافران همان ستمکارانند.
در داستان اقوام پيشين که بر اثر شرک و کفر و تبهکاري عذاب خداوند بر آنان نازل گشته است تمامي آنان با وصف ظالم نام برده شدهاند.
چنانچه در سورهي مبارکه هود پس از ذکر داستان قوم نوح و هود و صالح و لوط و شعيب و نيز ماجراي فرعون و عذابي که بر آنان نازل شد، آمده است:
و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القري و هي ظالمه ان اخذه اليم شديد [5] .
و اين چنين است عذاب خداوندي، آنگاه که بر سرزميني که اهل آن ستمکارانند، فرود آيد. به راستي که عذاب او بسيار دردناک است.
بنابراين بزرگترين ظلم، شرک به خداوند است و بزرگترين مظلوم، خداوند! و سفارش آن حضرت مبني بر دشمن ستمکار بودن و ياور ستمديده گشتن، دو معنا دارد:
1- معناي ظاهري آن عبارت است از دشمني با کساني که نسبت به ضعيفان و زير دستان ستم روا ميدارند و ياوري ستمديدگاني که پناهي ندارند.
2- معنايي عميق و ژرف که همان پيکار با شرک و بيديني و کوشش در راه برپا داشتن کلمهي مقدسهي توحيد است.
============
[1] الا و ان الظلم ثلاثه: فظلم لايغفر، و ظلم لايترک، و ظلم مغفور لايطلب.
[2] فاما الظلم الذي لايغفر فالشرک بالله. قال الله تعالي: ان الله لايغفر ان يشرک به. و اما الظلم الذي يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات و اما الظلم الذي لايترک فظلم العباد بعضهم بعضا القصاص هناک شديد. ليس هو جرحا بالمدي و لا ضربا بالسياط. ولکنه ما يستصغر ذلک معه. (نهجالبلاغه نسخهي صبحي صالح خطبهي 176).
[3] سورهي لقمان، آيهي 13.
[4] سورهي بقره، آيهي 254.
[5] سورهي هود، آيهي 102.
منظم باشيد
اوصيکما و جميع اهلي و ولدي و من بلغه کتابي بتقوي الله و نظم امرکم
شما دو فرزندم- حسن و حسين- و همه خاندان و فرزندانم، و هر کس را که اين وصيت من بدو رسد، به تقواي از خدا و سامان بخشيدن به کارها سفارش ميکنم.
آفرينش، بر اساس نظمي الهي بنا نهاده شده است. تمام قوانين ساري و جاري در خلقت حکايت از نظمي دارد که خداوند در پديدههاي هستي قرار داده است. چنانچه در قرآن کريم از زبان حضرت موسي در معرفي پروردگار ميخوانيم:
ربنا الذي اعطي کل شيء خلقه ثم هدي
پروردگار ما همان کسي است که همه چيز را خلعت خلقت پوشانيد و آنگاه هدايت فرمود.
و نيز ميخوانيم:
الذي خلق فسوي و الذي قدر فهدي
خداوندي که- مخلوقات را- آفريد و استوار گردانيد. همان کس که اندازه گرفت و هدايت فرمود.
تابش آفتاب و فروغ مهتاب و پرتو ستارگان و بارش باران و تلاطم امواج و رويش گياهان، جلوههايي از نظم حاکم در آفرينش خداوندگار قادر متعال است.
همانگونه خلقت خداوند بر پايه نظمي شگفتانگيز و بهتآور استوار است، دين خدا هم بر مبناي نظمي الهي پابرجاست. نخستين و مهمترين جلوه نظم دين در عبادات رخ نموده است:
نماز که پايه دين معرفي شده است، در اوقاتي معين و با نظم و ترتيبي مشخص انجام ميگيرد.
روزه در زماني معلوم و در اوقاتي خاص از شبانهروز، مقرر گشته است.
حج در زماني خاص و با ترتيبي کاملا دقيق و مرتب انجام ميپذيرد.
اندازه و ميزان زکات و خمس در اموالي معين، واجب شده است.
حتي استحبابات ديني، خواب و بيداري، استراحت و تغذيه و... همگي نظم و حساب و کتاب ويژه خود را داراست. و خلاصه آنکه تمامي اعمال و رفتارهاي فردي و اجتماعي بر اساس نظم و ترتيبي خاص، مقرر گشته است.
يکي از پايههاي اصلي دين، امامت و ولايت است و امامت، عامل اصلي نظم دين و نظام مسلمين است. چنانچه حضرت صديقه طاهره در خطبه معروفي که در مسجد نبوي ايراد فرمودند، به اين امر بسيار مهم اينگونه تصريح و تاکيد کردند:
و جعل الله... امامتنا نظاما للامه [1] .
خداوند امامت ما را نظامي براي امت قرار داده.
و در سلام به ائمه ميگوييم:
السلام عليکم يا من هم زمام الدين و نظام المسلمين [2] .
درود بر شما اي بزرگاني که زمام و سررشته دين و نظام و سامان مسلمين شما هستيد.
و خطاب به حضرت صاحبالزمان هم عرض ميکنيم:
انت نظام الدين و عز الموحدين [3] .
دين به وجود نازنين تو سامان ميگيرد و يکتاپرستان با قيام تو عزت مييابند.
بيترديد سامان بخشيدن به امور فردي و اجتماعي، موجبات پيشرفته و پيروزي و سربلندي جامعه ميباشد، اما فراتر از اين نکته، آن است که بدانيم پيروي از امامان شيعه عامل اصلي نظام جامعه مسلمانان است و سامان جهان و عزت مسلمانان نهايتا در حضور حضرت صاحبالزمان جلوهگر ميشود.
و نهايتا آنکه آن حضرت خود درباره قرآن فرموده است:
الا ان فيه... نظم ما بينکم. [4] .
آگاه باشيد که- رمز- نظم ميان شما در قرآن است.
============
[1] بحارالانوار ج 6 ص 111.
[2] بحارالانوار ج 98 ص 260.
[3] بحارالانوار ج 99 ص 99.
[4] نهجالبلاغه نسخهي صبحي صالح خطبهي 158.
مسلمانان! مسلماني را قدر بدانيد
و لا تموتن الا و انتم مسلمون
به شما سفارش ميکنم که جز در حال مسلماني از دنيا نرويد.
خداوند نعمتهاي بيشماري به ما ارزاني فرموده است. آنقدر بيشمار که خود ميگويد:
و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها [1] .
اگر بخواهيد که نعمتهاي خداوند را بشماريد، هرگز نميتوانيد.
اما خداوند بر هيچ يک از آن همه نعمت، بر آدميان منت ننهاده است. فقط بر يک نعمت خداوند به صراحت منت ميگذارد. آنجا که ميفرمايد:
يمنون عليک ان اسلموا قل لاتمنوا علي اسلامکم. بل الله يمن عليکم ان هداکم للايمان [2] .
اين اعراب- بر تو منت ميگذارند که مسلمان شدهاند. به آنها بگو مسلماني خويش را بر من منت نگذاريد
بلکه خداوند است که بر شما منت نهاده است که شما را به وادي ايمان هدايت کرده است.
و نيز ميفرمايد:
لقد من الله علي المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم [3] .
خداوند بر مومناني منت نهاد که از ميان خودشان رسولي برانگيخت.
مسلماني نعمت بسيار بزرگي است که خداوند بر ما لطف و عنايت کرده و آن را به ما ارزاني فرموده است و درباره اين مسلماني به ما فرموده است:
هو اجتبيکم و ما جعل عليکم في الدين من حرج مله ابيکم ابراهيم هو سماکم المسلمين من قبل و في هذا [4] .
خداوند شما را برگزيده است و در دين اسلام برايتان تنگي و سختي قرار نداده است
دين اسلام همان دين پدر شما ابراهيم است که پيشتر و نيز در اين زمان، آن حضرت شما را مسلمان ناميده است.
نعمت مسلماني آنچنان مهم و ارزشمند است که مورد وصيت ابراهيم و يعقوب به فرزندانشان قرار گرفته است:
و وصي بها ابراهيم بنيه و يعقوب يا بني ان الله اصطفي لکم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون [5] .
ابراهيم و نيز يعقوب، فرزندان خويش را به دين اسلام سفارش کردند و گفتند: فرزندانم، خداوند اين دين را براي شما برگزيده است پس مبادا که جز بر مسلماني بميريد.
و در راستاي همان سفارش ماندني است که قرآن دستور دوبارهاي به مسلمانان ميدهد که:
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون. [6] .
اي مومنان آنچنان که شايسته خداست حريم خدا را پاس بداريد و جز به مسلماني نميريد.
و از همين روست که آن حضرت در روزگار حيات خويش دلسوزانه و نگران چنين ميفرمود:
ايها الناس دينکم دينکم!
تمسکوا به و لا يزيلنکم و لا يردنکم احد عنه
لان السيئه فيه خير من الحسنه في غيره
لان السيئه فيه تغفر و الحسنه في غيره لاتقبل [7] .
مردم دينتان را دريابيد
سخت به آن چنگ زنيد و مراقب باشيد که مبادا کسي شما را از آن بلغزاند و برگرداند چرا که اگر ديندار باشيد و احيانا خطاکار، بهتر است از اينکه بيدين باشيد و احيانا خوش کردار.
اگر در دينداري خطايي از شما سرزند اميد آمرزش و بخشايش ميرود، اما اگر بيدين باشيد و نيکي کنيد آن کار نيک از شما پذيرفته نميشود.
============
[1] ابراهيم/ 34.
[2] حجرات/ 17.
[3] آلعمران/ 164.
[4] حج/ 78.
[5] بقره/ 132.
[6] آلعمران/ 102.
[7] معانيالاخبار/ 185.
همه به ريسمان خدا چنگ زنيد
و اعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا و اذکروا نعمه الله عليکم اذ کنتم اعداء فالف بين قلوبکم [1] .
به ريسمان خدا سخت چنگ بزنيد و پراکنده نگرديد.
و نعمت خدا بر شما را به ياد آريد، آن هنگام که دشمن يکديگر بوديد و خداوند دلهاي شما را به يکديگر مهربان ساخت.
حضرت اميرالمومنين در بياني شيوا، تصويري روشن از وضعيت اعراب دوران جاهليت ارائه ميدهد:
« خداوند محمد را- که درود خداوند بر او و خاندانش باد- برانگيخت، در حالي که ترساننده تمام عالم بود و امين وحي خداوند، و شما اي گروه عرب بدترين آيين را داشتيد و در بدترين سرزمينها زندگي ميکرديد در ميان صخرههاي سخت و مارهاي خطرناک زندگي ميکرديد، آب کدري مينوشيديد و غذاي نامطبوع ميخورديد. خون يکديگر ميريختيد و پيوند خويشاوندي گسسته ميکرديد. بتها در ميان شما برپا بود و گناهان، شما را سخت در بند کشيده بود.» [2] .
به برکت تلاشهاي طاقتفرساي پيامبر رحمت [3] ، همان اعراب خونريز و خشن دوران جاهليت به مرتبهاي رسيدند که خداوند چنين اعلام فرمود:
انما المومنون اخوه فاصلحوا بين اخويکم [4] .
مومناني با يکديگر برادرند، پس ميان برادران صلح و آشتي برقرار سازيد.
از همين رو، وقتي پيامبر به مدينه آمد برنامه مواخاه را اجرا فرمود و دستور داد مسلمانان دو به دو با يکديگر عقد برادري ببندند. و اين پيوند برادري ميان مسلمانان چنان استوار شد که انصار با وجود آن که خود نادار و نيازمند بودند، برادران مهاجر را بر خود مقدم ميداشتند. [5] و پيامبر ميکوشيد اين الفت و انس و برادري ميان مسلمانان دچار خدشه و خطر نگردد. از اينرو دستورهاي فراواني در تعاليم آن حضرت و امامان پس از آن بزرگوار در اين باره وجود دارد که دو مورد از آن سفارشها را نقل ميکنيم:
امام صادق از قول پيامبر خدا فرمود:
بزرگترين بهرهي مسلمان پس از بهرهي مسلماني، برادري است که از وجود او در پيمودن راه خدا بهرهمند شود. [6] .
حضرت اميرالمومنين فرمود:
در راه خدا و به خاطر او برادراني براي خود برگزين و شخص صالح و شايسته را به خاطر شايستگياش دوست بدار. [7] .
در ضمن گفتني است که در کتاب شريف بحارالانوار در ابواب حقوق مومنين نسبت به يکديگر عناوين مختلفي آمده که برخي از آنها را ذکر ميکنيم:
- برادران نسبت به يکديگر حقوقي دارند که بايد آن را رعايت کنند و نيز رعايت آن حقوق را به يکديگر يادآوري نمايند.
- پيوند برادري را بايد حفظ کرد و حتي دوستيهايي را که پدران با يکديگر داشتهاند، بايد پاس داشت.
- برادري به خاطر خدا فضل بسيار دارد و مومنان با يکديگر برادرند و اين برادري علت و سبب خاصي دارد.
- دوست داشتن مومنان فضل بسيار دارد و همچنين نگاه کردن به ايشان.
- چه چيزي باعث ميشود که برخي از مومنان به برخي ديگر دل ميدهند. و نيز بيان انواع برادران.
- حاجت مومنين را بايد برآوريم و در اين راه بايد بکوشيم. برادران مومن را بايد گرامي بداريم و دل آنها را شادمان سازيم. بايد ايشان را اکرام کنيم و به آنها لطف و محبت نموده ناراحتيها و گرفتاريها را از ايشان برطرف نمائيم و نسبت به انجام امور آنها اهتمام ورزيم.
ديدار برادران و ملاقات ايشان و نيز تشکيل جلسات براي احياي امر ائمه از سفارشهاي ديگري است که در اين باب پيرامون آن گفتگو شده است. [8] .
============
[1] سورهي آلعمران، آيهي 102، دنبالهي آيهي شريفه چنين است: فاصبحتم بنعمته اخوانا و کننتم علي شفا حفره من النار فانقذکم منها. کذلک يبين الله آياته لعلکم تهتدون. گفتني است که در روايات آمده است که منظور از «حبل الله». يعني قرآن و يعني حضرت علي عليهالسلام و امامان شيعه عليهمالسلام.
[2] ان الله بعث محمدا صلي الله عليه و آله و سلم نذيرا للعالمين و امينا علي التنزيل، و انتم معشر العرب علي شر دين و في شر دار، منيخون بين حجاره خشن و حيات صم. تشربون الکدر و تاکلون الجشب و تسفکون دماءکم و تقطعون ارحامکم. الاصنام فيکم منصوبه و الاثام بکم معصوبه. (نهجالبلاغه، خطبهي 26).
[3] و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين. (انبياء/ 107).
[4] حجرات/ 10.
[5] و الذين تبووا الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون في صدورهم حاجه مما اوتوا و يوثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصه. (سورهي شرح، آيهي 90).
[6] ما استفاد امرو مسلم فائده بعد فائده الاسلام مثل اخ يستفيده في الله. (بحارالانوار، ج 71، ص 275).
[7] و آخ الاخوان في الله و احب الصالح لصلاحه. (بحارالانوار، ج 76، ص 275).
[8] (بحارالانوار، ج 71، ص 221 تا 420).
صلح و آشتي ميان خود برقرار سازيد
فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول:
«صلاح ذات البين افضل من عامه الصلاه و الصيام»
و ان المبيره الحالقه للدين، فساد ذات البين [1] .
و لا قوه الا بالله العلي العظيم.
من از پيامبر خدا شنيدم که ميفرمود:
برقرار ساختن آشتي ميان دو نفر از تمامي نمازها و روزههاي- مستحبي- برتر است.
و آن چيزي که دين را نابود ميکند و آثار و فوايد دينداري را از ميان ميبرد، همان رواج قهر و کينهتوزي ميان شماست- و اين آفتي است عظيم که باي از آن به خدا پناه برد، همان خدايي که- هيچ نيرو و تواني نيست جز آنچه که از اوست.
پيشتر داشتيم يکي از نعمتهايي که خداوند به وسيلهي پيامبر اسلام نصيب مردم فرمود، نعمت برادري ميان مسلمانان است. [2] .
اين برادري آنقدر مهم است که پيامبر، پاداش پايدار ساختن اين پيوند را از همه نمازها و روزههاي مستحبي بالاتر شمرده است. يهوديان و منافقان که دشمنان سرسخت اسلام و مسلمانان بودند از رواج دوستي و مهر، ميا مسلمانان رنج ميبردند و پيوسته در پي آن بودند که آتش کينههاي روزگار جاهليت را ميان مسلمانان برافروزند و شعلهور سازند.
براي اين منظور، لشکريان را برميانگيختند و با بهرهوري از حربههايي چون رواج بغض و حسد، خشم و غضب، غيبت و تهمت، سوءظن و تجسس، نمامي و دروغ، ميکوشيدند رابطه برادري ميان مسلمانان را تيره سازند. و از آن سو، آيين مقدس اسلام براي مقابله با اين هجوم گسترده دشمن درون و بيرون، مسلمانان را رفق و مدارا، گذشت و جوانمردي، احسان و حسن خلق، دعوت ميکرد
علاوه بر اين، با دستورهاي صريح و روشن در اهميت اصلاح ميان مردم، اگر موردي از قهر و دشمني پيش ميآمد تا با تشويق مردم به اصلاح ميان خود، آن را بطرف ميساخت. در آيات شريفهاي از قرآن مجيد به اين مهم پرداخته شده است از جمله:
لاخير في کثير من نجويهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بين الناس و من يفعل ذلک ابتغاء مرضات الله فسوف نوتيه اجرا عظيما [3] .
بسياري از سخنان در گوشي و نجواهاي مردم بيفايده است مگر آنکه در اين نجواها امر به صدقه يا کار خوبي شود يا اصلاح ميان مردمان باشد، و هرکس چنين کند و در پي خشنودي خدا باشد، البته به زودي پاداشي عظيم به او ميدهيم.
و نيز دستور خداوند است که:
فاتقوا الله و اصلحوا ذات بينکم [4] .
از خدا پروا و پرهيز کنيد و ميان خويش صلح و صفا برقرار سازيد.
از پيامبر خدا نقل است که فرمود: برترين صدقهها، صدقه زبان است. عرض شد: يا رسولالله! صدقه زبان چيست؟ آن حضرت فرمود: صدقه زبان آن است که ميانجيگري کني تا اسيري آزاد گردد،يا از خونريزي جلوگيري کني يا امر خيري را به سوي برادر خويش سوق دهي و يا ناپسند و ناخوشايندي را برطرف سازي. [5] .
يکي از شيعيان نقل ميکند که من با يکي از خويشاوندانم بر سر ميراث مشاجره داشتيم. مفضل بن عمر- از اصحاب و ياران ويژه امام صادق- بر ما گذشت و نزاع ما را شنيد. ايستاد و مدتي به گفتگوي تند ما گوش داد و پس از آنکه موضوع مشاجره را دانست ما را به منزل خويش دعوت کرد و نزاع ميان ما را با چهارصد درهم برطرف ساخت و ما را با يکديگر آشتي داد. سپس به ما گفت: اين پول از آن من نيست، بلکه مولايم حضرت صادق مبلغي پول به من سپرده است تا اگر ميان شيعيان آن جناب به خاطر اينگونه امور نزاعي پيش آمد، ميان آنان صلح و آشتي برقرار کنم. اين پول از آن سپردهي حضرت صادق است. [6] .
البته ميبينيم و ميدانيم با وجود اين همه سفارش به اصلاح ذاتالبين، تفرقه و تشتت، و جنگ و جدال، در ميان مسلمان و نيز خلق جهان، بسيار فراگير است. هرچند وظيفه ما آن است که بر اساس تعاليم دين، به اصلاح ميان مردم قيام کنيم و از هر تلاش و کوشش فرونگذاريم، اما خوب است بدانيم که اصلاح کلي در جامعه مسلمانان و بلکه در سراسر گيتي به دست با کفايت موعود امم، حضرت بقيهالله الاعظم، صورت خواهد گرفت.
چنانچه امام صادق در ضمن معرفي حضرت موسي الکاظم، به عنوان امام پس از خود ميفرمايد:
خداوند از فرزندان او کسي را قرار ميدهد که فريادرسي اين اميت به اوست و فريادرسي هم هموست. علم و نور و فهم و حکمتهاي امت اسلام، همه در او جمع است.
او بهترين مولود و نيکوترين فرزند امت است.
خداوند به وسيلهي او خون مسلمانان را حفظ ميکند.
ميان مردم صلح و آشتي برقرار ميسازد.
پراکندگيها را برطرف ميکند،
نابسامانيها را سامان ميبخشد،
برهنگان را ميپوشاند،
گرسنگان را سير ميکند،
به گل وجود او باران ميفرستد،
و بندگان را به فرمانبرداري واميدارد. [7] .
============
[1] در کتاب من لايحضره الفقيه آمده است: و ان البغضه حالقه الدين و فساد ذات البين. يعني: کينهتوزي موجب نابودي دين و نيز گسسته شدن پيوند خويشاوندي و فساد ميان مردمان ميشود.
[2] فاصبحتم بنعمته اخوانا (آلعمران/ 103).
[3] نساء/ 115.
[4] انفال/ 1.
[5] افضل الصدقه صدقه اللسان. قيل يا رسول الله و ما صدقه اللسان؟ قال: الشفاعه تفک بها الاسير، و تحقن بها الدم، و تجر بها المعروف الي اخيک، و تدفع بها الکريهه. (بحارالانوار ج 73 ص 44).
[6] بحارالانوار ج 73 ص 45 باب الاصلاح بين الناس.
[7] يخرج الله تعالي منه غوث هذه الامه و غياثها، و علمها و نورها، و فهمها و حکمها، خير مولود و خير ناشيء، يحقن الله به الدماء، و يصلح به ذات البين، و يلم به الشعث، و يشعب به الصدع، و يکسو به العاري، و يشبع به الجائع، و يومن به الخائف، و ينزل به القطر، و ياتمر له العباد. (بحارالانوار ج 48 ص 12).
پيوند خويشاوندي را استوار سازيد
انظروا ذوي ارحامکم، فصلوهم يهون الله عليکم الحساب.
خويشاوندانتان را دريابيد و پيوند خويش با آنان استوار گردانيد تا خداوند روز قيامت حسابرسي را بر شما سبک و آسان گيرد.
و در راستاي همان استوار ساختن پيوند برادري و نيز دوري از قهر و تفرقه، نخست پيوند با خويشاوندان مورد تاکيد قرار گرفته است. خداوند دربارهي «صلهي رحم» يعني پيوستن به خويشاوندان، چنين ميفرمايد:
«انما يتذکر اولوالالباب الذين يوفون بعهد الله و لاينقضون الميثاق»
«و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب» [1] .
خداوند فقط به خردمندان تذکر ميدهد و هشيارشان ميسازد، همان کساني که به عهد الهي وفادار ميمانند و پيمان خويش با خدا را نميشکنند.
آنان که به آنچه خداوند فرمان داده است که بپيوندند، ميپيوندند و از پروردگارشان ميترسند و از بدي حساب در روز قيامت هراس دارند.
و پس از بيان ويژگيهاي ديگري از اين گروه خردمندان، ادامه ميدهد:
و الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعو ما امر الله به ان يوصل و يفسدون في الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار» [2] .
و کساني که پس از پيمان بستن با خداوند، پيمان ميشکنند و پيوند خويش با خويشاوند ميگسلند و در زمين فساد و تباهي ميکنند، لعنت و نفرين خدا بر آنان باد و جايگاهي دردناک بهره و نصيبشان!
حضرت اميرالمومنين در يکي از سخنان خود، به يکي از ثمرات صلهي رحم اشاره فرموده است، به همان مطلبي که از رسول خدا شنيده است. امام صادق از پدران خويش، از حضرت علي عليهالسلام نقل ميکند که آن جناب از قول پيامبر فرمود:
صلهي رحم حسابرسي روز قيامت را آسان ميکند و از مرگ دلخراش پيشگيري مينمايد. [3] .
مضمون فوق اينگونه هم نقل شده است: عن ابيجعفر عليهالسلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله بر الوالدين و صله الرحم يهونان الحساب. ثم تلا هذه الايه:«و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون و الحساب» (تفسير عياشي ج 2 ص 223).
سفارش به صلهي رحم آنقدر فراوان است و روايات نقل شده در اين زمينه چنان زياد، که در اين مختصر جز به برخي از آن بيانات راهگشا نميتوان اشاره کرد:
پيامبر دربارهي تاثير صلهي رحم بر فراواني و تاخير اجل فرمود:
هر کس که شادمان و مسرور ميشود از اينکه روزياش فراوان شود و اجلش دير فرارسد پس بايد که صلهي رحم کند. [4] .
امام باقر عليهالسلام نيز دربارهي تاثيرات صلهي رحم فرمود:
صلهي ارحام اعمال ديني آدمي را پاکيره ميسازد و دارايي را فزوني ميبخشد و بلا را برطرف ميسازد و حساب روز قيامت را آسان ميکند و مرگ را به تاخير مياندازد. [5] .
صله رحم داراي مراتبي است. پيامبر در اين باره فرمود:
صلهي رحم کن، هر چند به شربتي از آب، برترين چيزي که ميتوان به وسلهي آن صلهي رحم کرد بازداشتن ديگران از آزار اوست. در دنيا صلهي رحم کنيد، هر چند به يک سلام. [6] .
آثار صلهي رحم چنان است که همه را دربرميگيرد. چنانچه حضرت علي از پيامبر نقل ميکند که فرمود:
صلهي رحم سرزمينها را آباد ميکند و عمرها را طولاني ميسازد، هر چند که اهل آن سرزمين خوبان نباشند. [7] .
همچنين از پيامبر نقل است که فرمود:
ان القوم ليکونون فجره و لايکونون برره. فيصلون ارحامهم فتنمي اموالهم و تطول اعمارهم.)
شرط صلهي رحم عمل متقابل نيست. يعني ما وظيفه داريم صلهي رحم کنيم، هرچند متقابلا اين امر صورت نگيرد. دستور صريح در اي مورد اين است که اميرالمومنين فرمود:
به خويشاوندان بپيونديد، هر چند آنها از شما بگسلند. [8] .
به همان شدت و اهميت که درباره صلهي رحم سخن گفتهاند، درباره قطع رحم نهي اکيد فرموده، آثار سوئي براي آن برشمردهاند. از جمله آنکه:
قاطع رحم به بهشت درنميآيد. [9] .
قطع رحم موجب سرعت مرگ و کوتاهي عمر ميشود. [10] .
قطع رحم داراييها را به باد ميدهد. [11] .
سرزمينها را ويران ميسازد. [12] .
نسل آدمي را منقطع ميکند. [13] .
سخن آخر و آخر سخن آنکه، پيامبر خدا فرمود:
يکي از صفات خداوند رحمان است، صفت بسيار ويژهاي که برگرفته از رحمت واسعه خداست و رحم نيز کلمهاي است که رحمن از آن مشتق شده است. از اين روست که هرکس به رحم خويش بپيوندند خدا به او ميپيوندد و رحمتش شامل حال او ميگردد و هر کس که قطع رحم کند از رحمت خدا دور ميماند. [14] .
به اين ترتيب معلوم ميگردد که مهر و محبتي که ميان خويشاوندان است بهرهاي و جلوهاي است از رحمت و لطف خداوند.
اينک سخن در آن است که آن کدام رحمي است که هر کس به آن بپيوندد به خدا پيوسته است و هر کس از آن دست بردارد، از خدا بريده است ؟
بيترديد حقي که پيامبر به گردن مومنين دارد از حقوق هر خويشاوندي بالاتر است. از اين رو حق رحم پيامبر از حق ديگر ارحام نيز بالاتر است. يعني رحم رسولالله شايستهتر است از پيوستن به خويشاوندان و گناه قطع رحم از آن حضرت، بسيار بزرگتر از قطع رحم معمولي.
و جالب آنکه علاوه بر عترت رسول اکرم که بيترديد رحم آن حضرت هستند شيعيان اميرالمومنين جزء خويشاوندان پيامبر محسوب ميشوند و پيوستن به شيعيان مومن همان صله رحم محمد و آل محمد است. [15] .
============
[1] رعد/ 21.
[2] رعد/ 25.
[3] عن ابيعبدالله، عن آبائه، عن علي- عليهمالسلام- قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: صله الرحم تهون الحساب و تقي ميته السوء. (بحارالانوار ج 71 ص 94).
[4] من سره ان يبسط له في رزقه، و ينسا له في اجله فليصل رحمه، (بحارالانوار ج 71 ص 9).
[5] قال ابوجعفر عليهالسلام، صله الارحام تزکي الاعمال و تنمي الاعمال، و تدفع البلوي، و تيسر الحساب و تنسيء في الرزق. (کافي ج 2 ص 150).
[6] قال رسول الله صلي الله عليه و آله: صل رحمک و لو بشربه من ماء و افضل ما يوصل به الرحم کف الاذي عنها. و قال صلي الله عليه و آله: صلوا ارحامکم في الدنيا و لو بسلام. (بحارالانوار ج 71 ص 103 و 104).
[7] عن علي عليهالسلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: صله الرحم تعمر الديار و تزيد في الاعمار، و ان کان اهلها غير اخيار. (بحارالانوار ج 71 ص 94).
[8] صلوا ارحامکم و ان قطعوکم. و قال ابوذر: اوصاني رسول الله صلي الله عليه و آله ان اصل رحمي و ان ادبرت. (بحارالانوار ج 72 ص 91 و 92).
[9] بحارالانوار ج 71 ص 91.
[10] بحارالانوار ج 71 ص 94 و 138.
[11] بحارالانوار ج 71 ص 138.
[12] بحارالانوار ج 71 ص 134.
[13] بحارالانوار ج 71 ص 134.
[14] تفسير امام حسن عسکري/ 34.
[15] برگرفته از حديث مفصلي از حضرت علي عليهالسلام. (تفسير امام حسن عسکري عليهالسلام/ 36 -34).
و نيز بحارالانوار ص 115 حديث 75 همراه با بيان مرحوم مجلسي. البته اين مضمون در روايات ديگري هم آمده است. به همان ج 71 باب صله رحم مراجعه شود. احاديث(97، 93 ،53 ،40 ،39 ،37 ،25 ،8 ،3).
يتيمان را دريابيد
الله الله في الايتام فلا تغبوا افواهم، و لا تضيعوا بحضرتکم فقد سمعت رسول الله- صلي الله عليه و آله و سلم- يقول: من عال يتيما حتي يستغني اوجب الله عزوجل له بذلک الجنه کما اوجب الله لاکل مال اليتيم النار.
دربارهي يتيمان از خدا بترسيد.
مبادا که گرسنه بمانند و در جمع و جامعهي شما تباه شوند
من از پيامبر خدا شنيدم که ميفرمود:
اگر کسي يتيمي را، تا آنجا که بينياز شود، سرپرستي کند خداوند به پاداش اين کار، بهشت را بر او واجب ميکند.
چنانچه اگر کسي مال يتيم را بخورد، خداوند- سوختن در- آتش را بر او واجب ميفرمايد.
خداوند در بيان نعمتهاي خويش به پيامبر ميفرمايد:
الم يجدک يتيما فاوي [1] .
مگر نبود که تو يتيم بودي و خداوند تو را در پناه خويش گرفت ؟
سپس به آن حضرت دستور ميدهد:
فاما اليتيم فلا تقهر [2] .
- حال که چنين است- پس هرگز حق يتيم را تباه مساز و او را مرنجان.
خداوند در پيمانهايي که از بنياسرائيل گرفت از آنان خواست جز خداي يکتا را نپرستند، نسبت به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مسکينان، نيکي کنند. [3] .
يکي از ويژگيهاي نيکوکاران به بيان قرآن آن است که به خاطر دوستي خدا، به خويشاوندان و يتيمان و مسکينان و در راهماندگان و خواهندگان و آزادسازي بردگان کمک مالي ميکنند. (ص) [4] .
و از سوي ديگر يکي از ويژگيهاي کساني را که دين را دروغ ميشمارند، آن ميداند که يتيم را از خود ميرانند. [5] .
و نيز يکي از عوامل فقر و پريشاني انسانها را آن ميداند که آنان چون يتيمان را اکرام نميکردند به فقر و فاقه و تنگدستي گرفتار آمدند. [6] .
به علاوه، دربارهي تجاوز به دارايي يتيم هشداري بس شديد ميدهد و ميفرمايد:
ان الذين ياکلون اموال اليتامي ظلما انما ياکلون في بطونهم نارا [7] .
و دستور ميدهد کسي جز به خير و نيکي و اصلاح امور، به مال يتيم تا زمان بلوغ وي نزديک نشود [8] .
در بيانات رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و معصومين عليهمالسلام نيز سفارشهاي بسيار اکيد نسبت به يتيمان شده است.
چنانچه پيامبر خدا فرمود:
وقتي يتيمي بگريد عرش خدا ميلرزد و خداوند در آن حال ميفرمايد: چه کسي موجب گريهي اين بندهي من که در کودکي پدر و مادر از دست داده شده است ؟
به عزت و جلال خويش سوگند ميخورم که هر کس او را آرام کند بهشت را بر او واجب ميکنم. [9] .
و حضرت علي عليهالسلام فرمود:
هر مرد و زن مومني که دستي از دلسوزي و مهر و شفقت بر سر يتيمي بکشد، خداوند به عدد هر تار موي آن يتيم، حسنهاي براي او مينويسد. [10] .
و امام صادق عليهالسلام فرمود:
در کتاب حضرت علي عليهالسلام آمده است:
کسي که مال يتيم را بخورد، پيامد شوم اين کار گريبان فرزندانش را ميگيرد و در آخرت هم گريبانگير خودش ميشود. [11] .
============
[1] سورهي ضحي، آيهي 6.
[2] سورهي ضحي، آيهي 9.
[3] و اذ اخذنا ميثاق بنياسرائيل لاتعبدون الا الله و بالوالدين احسانا و ذيالقربي و اليتامي و المساکين... (سورهي بقره، آيهي 83).
[4] ... و لکن البر... و آتي المال علي حبه ذويالقربي و اليتامي المساکين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب... (سورهي بقره، آيهي 177).
[5] ارايت الذي يکذب بالدين فذلک الذي يدع اليتيم. (سورهي ماعون، آيهي 1 و 2).
[6] و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربي اهانن کلا بل لاتکرمون اليتيم. (سورهي فجر، آيهي 6 تا 17).
[7] سورهي نساء، آيهي 10.
[8] فلا تقربوا مال اليتيم الا بالتي هي احسن حتي يبلغ اشده. (سورهي انعام، آيهي 152 و سورهي اسري، آيهي 34).
[9] قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم: ان اليتيم اذا بکي اهتز له العرش، فيقول الرب تبارک و تعالي: من هذا الذي ابکي عبدي الذي سلبته ابويه في صغره ؟ فو عزتي و جلالي لايسکنه احد الا اوجب له الجنه. (بحارالانوار، ج 72، ص 5).
[10] قال اميرالمومنين عليهالسلام: ما من مومن و لا مومنه يضع يده علي راس يتيم ترحم له الا کتب الله له بکل شعره مريده عليها حسنه. (بحارالانوار، ج 72، ص 4).
[11] روي عن الصادق عليهالسلام قال: في کتاب علي عليهالسلام: ان اکل مال اليتيم سيدرکه و بال ذلک في عقبه، و يلحقه و بال ذلک في الاخره. (بحارالانوار، ج 72، ص 13).
از عمل به قرآن غافل نمانيد
الله الله في القرآن!
فلا يسبقکم الي العمل به احد غيرکم.
حرمت قرآن را پاس بداريد.
مراقب باشيد، مبادا که کسي در عمل به آن بر شما سبقت بگيرده.
پيشتر، قرآن به پيامبر اين پيشبيني را کرده و فرموده بود:
و قال الرسول يا رب ان قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا [1] .
روز قيامت- يا در همين دنيا- پيامبر به خداوند عرض ميکند: پروردگارا! اين قوم من قرآن را مهجور ساختند- آن را به کناري نهادند و به آن عمل نکردند.
اين شکايت پيامبر در حالي است که آن حضرت سفارش بسيار در خواندن، تعليم، تعلم، و عمل به دستورهاي قرآن، کرده است و قرآن را پناهگاهي استوار در سختهاي روزگار شمرده است:
شما در زمان- و مکاني- سست به سر ميبريد. اينک بر پشت شتر زمانه سواريد و او به سرعت شما را به سوي مرگ ميبرد. ميبينيد که چگونه شب و روز و خورشيد و ماه ميآيند و مي روند و هر نوي را کهنه و فرسوده ميسازند و هر دوري را نزديک ميکنند و هر وعدهاي را حاضر مينمايند. پس براي پيمودن راهي دراز خود را مهيا کنيد و توشه برگيريد.
مقداد برخاست و پرسيد: يا رسولالله منظور از جايگاه سست چيست ؟
حضرت فرمود: همين دنياست. خانهاي که در آن سخت مبتلا ميشويد و سپس از آن کوچ ميکنيد. حال که چنين است، آنگاه که فتنهها مانند پارههاي شب سياه شما را فروگرفت به قرآن پناه ببريد.
قرآن شفاعت ميکند و شفاعتش را ميپذيرند، قرآن از آنان که به آن بياعتنايي ميکنند، سعايت ميکنند و سعايت و شکايت قرآن را تصديق ميکنند. هر کس قرآن را پيش روي خويش قرار دهد، قرآن او را به بهشت وارد ميکند و هر کس قرآن را پشت سر اندازد، قرآن او را به دوزخ ميافکند... [2] .
حضرت علي هم که شاگرد نخست مکتب قرآن بود، سخناني در آسا و گهربار در عظمت قرآن، گفته است، چنانچه در يکي از آن گفتارهاي فراوان ميفرمايد:
قرآن را بياموزيد، زيرا که نيکوترين گفتار است، ژرفاي آيات آن را خوب بفهميد، چون که بهار و طراوت دلهاست.
به نور قرآن شفا بجوييد، چرا که شفابخش سينههاست،
آن را به نيکويي بخوانيد، زيرا که سودمندترين قصههاست،
- و آگاه باشيد- دانشمندي که به آنچه غير از دانش اوست عمل کند، همانند جاهل سرگشتهاي است که از بيماري جهل بهبودي نيابد. بلکه حجت خدا- به خاطر علمش- بر او بزرگتر، و حسرت و پشيمانياش لازمتر، و نزد خداوند سرزنش بر او بيشتر است. [3] .
اما با همهي اين توصيهها، حضرت اميرالمومنين چنين پيشگويي ميکنند:
پس از من روزگاري را در مييابيد که در آن زمان چيزي نهانتر از حق و آشکارتر از باطل نيست، روزگاري که بيشترين دروغ و ناروا به خدا و رسول بسته ميشود. نزد مردم آن دوران کالايي بيارزشتر از کتاب خدا نيست، البته آن هنگام که آيات آن به حق تلاوت و معنا شود. و در عين حال کالايي رايجتر و پربهاتر از قرآن نيست، البته آنگاه که معاني آن از موضع و منظور اصلي تحريف شود... [4] .
============
[1] فرقان/ 30. در تفسير بيضاوي ذيل آيه آمده است که اين شکايت پيامبر در دنيا يا در آخرت است.
[2] قال رسول الله صلي الله عليه و آله: يا ايها الناس انکم في زمان هدنه، و انتم علي ظهر السفر و السير بکم سريع. فقد رايتم الليل و النهار و الشمس و القمر يبليان کل جديد و يقربان کل بعيد، و ياتيان بکل موعود. فاعدوا الجهاز لبعد المفاز.
فقام المقداد فقال: يا رسول الله! ما دار الهدنه؟ قال: دار بلاء و انقطاع. فاذا التبست عليکم الفتن کقطع الليل المظلم، فعليکم بالقرآن. فانه شافع مشفع و ماحل مصدق. من جعله امامه قاده الي الجنه و من جعله خلفه ساقه الي النار. (تفسير عياشي 13:1).
[3] و تعلموا القرآن فانه احسن الحديث، و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب، و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور، و احسنوا تلاوته فانه انفع القصص. و ان العالم العامل بغير علمه کالجاهل الحائر الذي لايستفيق من جهله، بل الحجه عليه اعظم، و الحسره له الزم و هو عند الله الوم. (نهجالبلاغه صبحي صالح، خطبه 110).
[4] انه سياتي عليکم من بعدي زمان ليس في ذلک الزمان شيء اخفي من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اکثر من الکذب علي الله تعالي و رسوله صلي الله عليه و آله، و ليس عند اهل ذلک الزمان سلعه ابور من الکتاب اذا تلي حق تلاوته و لا سلعه انفق بيعا و اغلي ثمنا من الکتاب اذا حرف من مواضعه... (کافي 387:8).
حق همسايگي را پاس بداريد
الله الله في جيرانکم!
فان النبي صلي الله عليه و آله و سلم اوصي بهم.
و مازال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم يوصي بهم حتي ظننا انه سيورثهم .
شما را درباره همسايگانتان سفارش ميکنم. زيرا پيامبر دربارهي ايشان سفارش فرموده است.
و آنقدر آن جناب درباره آنها سفارش ميفرمود که ما پنداشتيم همسايه را از همسايه ارث خواهد داد.
يکي از حقوق بسيار مهم که اسلام براي مسلمانان معين فرموده است، حق همسايگي است.
امام صادق عليهالسلام از پدران بزرگوار خويش نقل ميکند که آنان از حضرت علي عليهالسلام نقل کردهاند که آن حضرت فرمود:
مردم از پيامبر پرسيدند: اي پيامبر خدا، آيا در مال مسلمان غير از زکات حق واجب ديگري هم هست که بايد آن را بپردازد ؟
آن حضرت پاسخ داد: آري! رسيدگي به خويشاوندان به هنگامي که از انسان روي بگردانند- و تنگدست باشند- و نيز رسيدگي به همسايه مسلمان، حقي است که خداوند در دارائي مسلمان قرار داده است.
سپس حضرت رسول اکرم فرمود: کسي که با شکم سير سر بر بالين گذارد در حالي که همسايه مسلمانش گرسنه است، به راستي به من ايمان نياورده است.
و آنگاه فرمود: جبرئيل آنچنان پيوسته به من درباره همسايه سفارش ميکرد که من پنداشتم همسايهها از يکديگر ارث ميبرند. [1] .
درباره خوشرفتاري با همسايگان و پاس داشتن حقوق ايشان تاکيد بسيار شده است و تعابيري زيبا در اين باره آمده است، مانند سخن اما صادق که فرمود:
شما را سفارش ميکنم که با همسايگان خويش خوشرفتاري کنيد زيرا که خداوند به اين مهم دستور داده است. [2] .
و نيز آن حضرت فرمود:
خوشرفتاري با همسايگان رزق و روزي را ميافزايد [3] .
و از سويي ديگر دربارهي آزار رساندن به همسايگان و تباه ساختن حقوق آنان، تعابير تند و تيز در روايات وارد شده است، چنانچه پيامبر خدا فرمود:
هر کسي که همسايهاش را بيازارد، خدا بوي بهشت را بر او حرام ميکند. و جايگاه چنين کسي قعر آتش است که چه جايگا بدي است. و هر کس که حق همسايه را تباه سازد، از ما نيست.
و جبرئيل آنچنان پيوسته دربارهي همسايه سفارش ميکرد که من پنداشتم همسايه از همسايه ارث ميبرد. [4] .
يک بار پيامبر، حضرت علي و نيز سلمان و اباذر و مقداد را ماموريت داد تا به مسجد درآيند و در جمع مسلمانان سه بار با صداي بلند اين فرمان رسول خدا را به گوش همگان برسانند: کسي که همسايهاش از بلا و آزار او در امان نيست، ايمان ندارد.
و نيز فرمان داد که ندا در دهند:
حد و مرز همسايگي چهل خانه است، از هر سو (از پيش و پس و راست و چپ خانه). [5] .
============
[1] عن الصادق، عن آبائه، عن علي صلوات الله عليهم قال: قيل للنبي صلي الله عليه و آله و سلم: يا نبيالله! افي المال حق سوي الزکاه ؟ قال: نعم! بر الرحم اذا ادبرت و صله الجار المسلم. فما آمن بي من بات شبعانا و جاره المسلم جائع. ثم قال صلي الله عليه و آله و سلم: مازال جبرئيل يوصيني بالجار حتي ظننت انه سيورثه. (بحارالانوار ج 71 ص 151، کتاب العشره باب حق الجار).
[2] عن ابيعبدالله عليهالسلام قال: عليکم بحسن الجوار فان الله عز و جل امر بذلک. (بحارالانوار ج 71 ص 150).
[3] قال ابوعبدالله عليهالسلام: حسن الجوار يزيد في الرزق. (بحار ج 71 ص 153).
[4] في مناهي النبي صلي الله عليه و آله و سلم: من اذي جاره حرم الله عليه ريح الجنه، و ماواه جهنم و بئس المصير و من ضيع حق جاره فليس منا، و ما زال جبرئيل يوصيني بالجار حتي ظننت انه سيورثه. (بحار ج 71 ص 150).
[5] ... فامر رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم عليا و سلمان و اباذر و مقدادا، فامرهم ان ينادوا في المسجد باعلي اصواتهم انه لا ايمان لمن لم يامن جاره بوائقه- فنادوا ثلاثا- ثم امر فنودي ان کل اربعين دارا من بين يديه، و من خلفه، و عن يمينه و عن شماله يکون ساکنها جارا له. (بحارالانوار 71 ص 152).
حج را بپاييد تا پايدار بمانيد
الله الله في بيت ربکم فلا يخلو منکم ما بقيتم، فانه ان ترک لم تناظروا و ادني ما يرجع به من امه ان يغفر له ما سلف.
شما را دربارهي خانهي خدا- کعبه- سفارش ميکنم. تا زنده هستيد مگذاريد که آنجا خالي بماند، زيرا که اگر حج خانهي خدا ترک شود به شما مهلت نميدهند و عذاب بر شما نازل ميشود.
کسي که قصد خانه خدا را کند، کمترين چيزي که نصيبش ميشود اين است که تمامي گناهان پيشين او را ميآمرزند.
خداوند دربارهي خانهي خويش چنين ميفرمايد:
جعل الله الکعبه البيت الحرام قياما للناس [1] .
خداوند کعبه را که خانهي محترم اوست، موجب پايداري مردم قرار داده است.
و علي بن ابراهيم قمي در تفسير خويش نقل ميکند که:
تا زماني که کعبه پابرجا و پايدار است و مردم به حج خانه خدا ميروند، هلاک نميشوند، اما همين که کعبه ويران گردد و مردم حج نگزارند، نابود ميشوند. [2] .
عبدالرحمان بن ابيعبدالله ميگويد:
به امام باقر عرض کردم: گروهي از قصهگويان و افسانهپردازان که مردم را با سخنان خويش سرگرم ميسازند، ميگويند که اگر کسي يک بار حج گزارد و ديگر بار به جاي حج، پول آن را صدقه دهد و به خويشاوندانش رسيدگي کند، برايش بهتر از حج دوباره است. امام عليهالسلام فرمود: دروغ ميگويند و ياوه ميسرايند. اگر مردم چنين کنند، خانهي خدا خالي ميماند و حج تعطيل ميشود در حالي که خداوند اين خانه را موجب پايداري مردم قرار داده است. [3] .
اين واقعيت بس مهم که در آيهي شريفه به اشاره از آن سخن رفته است در بيانات پيامبر و ائمه فراوان تکرار شده است چنانچه پيامبر ميفرمايد:
زماني که امت من قصد زيارت اين خانه را ترک کند، بيدرنگ دچار عذاب ميشود [4] .
و امام باقر ميفرمايد: در وصيت اميرالمومنين آمده است که: حج خانهي خدا را ترک نکنيد که اگر چنين کنيد هلاک ميشويد. [5] .
حج خانهي خدا آنقدر مهم است که امام صادق فرمود:
اگر مردم حج را واگذارند و تعطيلش کنند بر امام واجب است که مردم را چه بخواهند و چه نخواهند، به حج وادارد، زيرا که اين خانه فقط به همين منظور برپا شده است. [6] .
و بالاخره آن که امام صادق فرمود: بر شما باد که در اين خانه حج گزاريد و آن را پايدار بداريد چرا که در اين پايداري و برپايي حج، دفع سختيهاي دنيا و هراس روز قيامت نهفته است. [7] .
در بخش بعدي وصيت اميرالمومنين اين نکته آمده است که يکي از ثمرات حج آمرزش گناهان است. امام باقر از حضرت رسول اکرم نقل ميکند که فرمود:
براي کسي که حج ميگزارد يا عمره به جاي ميآورد، يکي از اين سه حالت وجود دارد:
يا آنکه به او ميگويند: تمام گناهان پيشين تو و هر آنچه گناه در تو باقي بوده، خداوند همه را بخشيد.
يا آن که به او ميگويند: گناهان پيشين تو بخشيده شد، اينک عمل نيک را آغاز کن.
يا به او ميگويند: تو در ميان خاندان و اموال خويش حفظ شدي (شان و شرافت يافتي) و اين زيباترين بهره حج است. [8] .
در روايت ديگري بهره نخست افضل شمرده شده است [9] .
و البته روشن است که موقعيت ظاهري بهره حج زيباتر است اما آمرزش گناهان پيشين و پسين برتر و بالاتر.
============
[1] سورهي مائده، آيهي 97.
[2] مادامت الکعبه قائمه و يحج الناس اليها، لم يهلکوا، فاذا هدمت و ترکوا الحج هلکوا. (تفسير قمي 194:1).
[3] عن عبدالرحمن بن ابيعبدالله: قلت لابي جعفر عليهالسلام:
ان اناسا من هولاء القصاص يقولون اذا حج رجل حجه ثم تصدق و وصل کان خيرا له فقال عليهالسلام: کذبوا، لو فعل هذا الناس لعطل هذا البيت. ان الله عز و جل جعل هذا البيت قياما للناس. (بحارالانوار ج 96 ص 18).
[4] عن رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم انه قال: اذا ترکت امتي هذا البيت ان تومه لم تناظر. (بحار ج 96 ص 22).
[5] عن الصادق، عن ابيه عليهماالسلام انه قال: کان في وصيه اميرالمومنين عليهالسلام: لاتترکوا حج بيت ربکم، فتهلکوا. (بحارالانوار ج 96 ص 19).
[6] عن ابي عبدالله عليهالسلام قال: لو عطل الناس الحج لوجب علي الامام ان يجبرهم علي الحج ان شاووا و ان ابوا لان هذا البيت انما وضع للحج، (بحارالانوار ج 96 ص 18).
[7] عن ابيبصير قال: سمعت ابا عبدالله عليهالسلام يقول: عليکم بحج هذا البيت، فادمنوه، فان في ادمانکم الحج دفع مکاره الدنيا عنکم و اهوال يوم القيامه. (بحارالانوار ج 96 ص 14).
[8] عن الصادق عن ابيه عليهماالسلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: للحاج المعتمر احدي ثلاث خصال: اما ان يقال له: قد غفر لک ما مضي و ما بقي، و اما ان يقال له: قد غفر کل ما مضي فاستانف العمل، و اما ان يقال له: قد حفظت في اهلک و ولدک، و هي احسنهن. (بحارالانوار ج 96 ص 6).
[9] (همان مدرک ص 17 روايت 13).
نماز ستون دين شماست، آن را به پا داريد
الله الله في الصلاه!
فانها خير العمل و انها عمود دينکم.
بترسيد از خدا دربارهي نماز. نماز بهترين کارهاست و ستون دين شماست.
هدف از خلقت جن و انس عبادت است:
ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون [1] .
و نماز زيباترين جلوهگاه عبادت خداست. خداوند در آيات بسياري از قرآن به صورتهاي مختلف به خواندن نماز دستور داده است و بزرگترين و مهمترين ويژگي پيامبران و مومنان را اقامه نماز ناميده است:
آنگاه که ابراهيم، هاجر و اسماعيل را به امر خداوند به مکه مياورد، عرض ميکند:
ربنا اني اسکنت من ذريتي بواد غير ذيزرع عند بيتک المحرم ربنا ليقيموا الصلاه [2] .
اي پروردگار ما! من يکي از فرزندانم را در سرزميني بيآب و علف، نزد خانه محترم تو ساکن کردم. خدايا! چنين کردم تا آيندگان نماز را بپا دارند.
و نيز درباره خود و فرزندانش دعا ميکند که:
رب اجعلني مقيم الصلاه و من ذريتي [3] .
پروردگارا! من و فرزندانم را برپادارندگان نماز قرار ده.
خداوند به حضرت موسي فرمان ميدهد:
انني انا الله لا اله الا انا فاعبدني و اقم الصلاه لذکري [4] .
اين منم، الله! معبوي جز من نيست. مرا عبادت کن و به ياد من نماز بگزار.
از زبان حضرت عيسي ميفرمايد:
و جعلني مبارکا اين ما کنت و اوصاني بالصلاه و الزکاه ما دمت حيا [5] .
خداوند مرا هر کجا که باشم پر خير و برکت قرار داد و مرا سفارش فرمود تا زماني که زندهام نماز بخوانم و زکات بدهم.
در وصاياي حضرت لقمان به فرزندش آمده است:
يا بني اقم الصلاه و امر بالمعروف و انه عن المنکر [6] .
فرزندم! نماز را به پاي دارد و امر به معروف کن و نهي از منکر نما.
دربارهي بندگان برگزيده خود هم ميفرمايد:
رجال لاتلهيهم تجاره و لا بيع عن ذکر الله و اقام الصلاه و ايتاء الزکاه [7] .
بزرگمرداني که داد و ستد ايشان را از ياد خدا و اقامه نماز و دادن زکات بازنميدارد.
و بالاخره آنکه خطاب به پيامبر ميفرمايد:
قل لعبادي الذين امنوا يقيموا الصلاه و ينفقوا مما رزقناهم سرا و علانيه [8] .
اي پيامبر! به بندگان مومن من بگو نماز را به پاي دارند و از آنچه روزيشان کردهام- آشکار و نهان- انفاق نمايند.
بيشترين مباحث و حجيمترين کتابها در موضوعات ديني به بحث نماز اختصاص يافته است و روايات بسيار زيادي در اهميت نماز و ديگر امور مربوطه به اين امر شريف و مهم، وارد شده است که برخي روايات را به مناسبت اين مبحث، ميآوريم:
پيامبر فرمود:
مراقب نمازها باشيد. چون روز قيامت فرارسد خداوند بنده را حاضر ميفرمايد و نخستين چيزي که از او ميپرسد نماز است. اگر آن را کامل به جا آورده باشد- که هيچ- و در غير اين صورت او را به آتش ميافکند.
مبادا نمازتان را تباه کنيد. زيرا هر کس نمازش را تباه سازد خداوند او را با قارون و فرعون و هامان- که خدا لعنت و خوارشان کند- محشور ميکند.
و اين حق خداست که چنين کسي را همراه با منافقان به دوزخ درآورد. واي به حال کسي که مراقب نمازش نيست. [9] .
و نيز فرمود:
فاصله ميان کفر و ايمان جز ترک نماز نيست [10] .
و اميرالمومنين عليهالسلام به يارانش چنين سفارش فرمود:
با نماز پيمان متقابل ببنديد و مراقب انجام آن باشيد. و فراوان نماز بگزاريد و به وسيلهي نماز به خدا تقرب جوييد. نماز در اوقات معين بر مومنان واجب است. آيا نشنيدهايد که وقتي از دوزخيان ميپرسند: چه چيزي باعث شد که شما را به آتش بيفکنند ؟ ئو آنها پاسخ ميدهند: ما نمازگزار نبوديم. نماز مانند برگي که از درخت فروميريزد، باعث ريزش گناهان ميگردد و بند گناه از گردن بنده ميگسلد. نماز همان است که پيامبر آن را به گرمابهاي تشبيه کرده است که بر در خانهي آدمي است و او در شبانهروز پنج نوبت خود را در آن حمام ميشويد. و به اين ترتيب ديگر چرک و آلودگي بر تن او نميماند. [11] .
نماز هم آلودگي را از روح انسان ميزدايد.
============
[1] ذاريات/ 56.
[2] ابراهيم/ 37.
[3] ابراهيم/ 40.
[4] طه/ 14.
[5] مريم/ 31.
[6] لقمان/ 17.
[7] نور/ 37.
[8] ابراهيم/ 31.
[9] حافظوا علي الصلوات. فان الله تبارک و تعالي اذا کان يوم القيامه ياتي بالعبد فاول شيء يساله عنه، الصلاه ، فان جاء بها تامه، و الا زخ في النار. و قال: لاتضيعوا صلاتکم، فان من ضيع صلاته حشره الله مع قارون و فرعون و هامان- لعنهم الله و اخزاهم- و کان حقا علي الله ان يدخله النار مع المنافقين. فالويل لمن لم يحافظ صلاته. (بحارالانوار ج 79 ص 202).
[10] ما بين الکفر و الايمان الا ترک الصلاه. (بحارالانوار ج 79 ص 217).
[11] تعاهدوا امر الصلاه و حافظوا عليها. و استکثروا منها، و تقربوا بها، فانها کانت علي المومنين کتابا موقوتا. الا تسمعون الي جواب اهل النار حين سئلوا: « ما سلککم في سقر قالوا لم نک من المصلين» (مدثر/ 42) و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربقه. و شبهها رسولالله صلي الله عليه و آله بالحمه تکون علي باب الرجل، فهو يغسل منها في اليوم و الليله خمس مرات. فما عسي ان يبقي عليه من الدرن. (بحارالانوار ج 79 ص 25).
با زکات، خشم خدا را فروبنشانيد
الله الله في الزکاه!
فانها تطفيء غضب ربکم.
از خدا دربارهي زکات بترسيد. زکات خشم خدايتان را فرومينشاند.
نکتهي نخست آنکه نماز و زکات پيوسته قرين و همراه عنوان ميشوند. چنانچه از 30 آيه شريفه که در آنها از «زکات» نام برده شده است [1] .13 آيه همراه با نماز آمده است.ا
از حضرت امام رضا عليهالسلام نقل است که فرمود:
خداوند به سه چيز فرمان داده است که همراه با سه چيز ديگر است:
خداوند به نماز و زکات- هر دو- فرمان داده است.
پس هر کس نماز بگزارد اما زکات ندهد، نمازش را هم نميپذيرند... [2] .
نکتهي ديگر آنکه حکم نماز و زکات با هم، پيش از تمام احکام ديگر، از همان آغاز اسلام عنوان شده و واجب گشته بود.
نکتهي سوم آنکه در معناي زکات ميخوانيم:
زکات از «رشد و نمو» برگرفته شده است. چون اخراج زکات از مال، موجب ميشود تا برکت و زيادت در دارايي پديد آيد و براي نفس آدمي نيز کرم و بخشش را نتيجه ميدهد. يا آنکه برگرفته از «زکاء» است، به معناي طهارت و پاکي. چون زکات موجب ميشود تا دارايي انسان از ناپاکي و پليدي پاک شود و نفس آدمي هم از لوث بخل و فرومايگي طاهر گردد. [3] .
آيهي شريفه اشاره به اين نکته دارد:
خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکيهم بها [4] .
از اموال آنان صدقه- زکات- بستان- به اين وسيله- طاهر و پاکيزهشان ميسازي- و يا رشد و نموشان ميدهي.
هر دو معنا در بياني کوتاه و رسا از حضرت طاهره عليهاالسلام، آمده است:
خداوند زکات را موجب پاکي جانها و رشد و نمو روزي قرار داده است. [5] .
تعابير ديگري هم در آثار زکات آمده است که برخي از آنها را نقل ميکنيم:
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
... زکات اموال خود را بپردازيد که جانهايتان پاک ميشود. [6] .
حضرت علي عليهالسلام فرمود:
دارايي خود را به وسيلهي دادن زکات حفظ و نگهداري کنيد. [7] .
و نيز فرمود:
هنگامي که مردم زکات ندهند برکت از تمامي زراعتها و ميوهها و معدنها گرفته ميشود. [8] .
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
امت من تا زماني که با يکديگر دوستي کنند و امانتدار هم باشند و زکات بدهند ، پيوسته در خير و خوشي پايدار ميمانند. اما اگر چنين نکنند به قحطي و سختي دچار ميشوند. [9] .
سخن آخر آنکه زکات فقط منحصر به دارايي نميشود. به روايتي از امام صادق عليهالسلام در اين باره توجه کنيد:
زکات چشم، ديدن عبرتبين و چشم فروهشتن از شهوات است.
زکات گوش، شنيدن و گوش سپردن به دانش و حکمت و قرآن و فوايد دين از حکمت و موعظت و نصيحت است. و نيز دوري جستن از هر آنچه که شنيدن آن برخلاف اموري است که برشمرديم مانند دروغ و غيبت و نظاير آن.
زکات زبان، نصيحت مسلمانان، بيدار ساختن غافلان، کثرت تسبيح و ذکر خداوند است.
زکات دست بخشش و دهش و سخاوت است و نيز به کار انداختن آن در نوشتن علوم ديني و بهرههايي که مسلمانان در اطاعت خدا از آن بهرهمند شوند و همچنين دور داشتن دست از شرور و زشتکاريها.
زکات پا پيمودن راه است در زيارت صالحيهن، که از حقوق خداوند است.
و نيز رفتن به مجالس ذکر و ياد خدا و اقدام براي اصلاح ميان مردم و صلهي رحم و جهاد در راه خدا و خلاصهي پيمودن هر راهي که صلاح دل و سلامت دين تو در آن است. [10] .
============
[1] البته در دو مورد زکات به معناي ديگري به کار رفته است. کهف/ 81، مريم/ 26.
[2] ان الله عز و جل امر بثلاثه مقرون بها ثلاثه اخري: امر بالصلاه و الزکاه. فمن صلي و لم يزک لم تقبل منه صلاته... (بحارالانوار ج 93 ص 12).
[3] و الزکاه من «زکا الزرع» اذا نما. فان اخراجها يستجلب برکه في المال، و يثمر للنفس فضيله الکرم او من «الزکاء» بمعني الطهاره، فانها تطهر المال من الخبث و النفس من البخل. (تفسير بيضاوي ج 1 ص 97).
[4] توبه/ 103. «تطهرهم» من الذنوب او حب المال المودي بهم الي مثله... «و تزکيهم بها» و تنمي بها حسناتهم و ترفعهم الي منازل المخلصين. (تفسير بيضاوي ج 2 ص 206).
[5] فجعل الله... الزکاه تزکيه للنفس و نماء في الرزق. (احتجاج طبرسي ج 1 ص 99).
[6] و ادوا زکاه اموالکم طيبه بما انفسکم. (بحارالانوار ج 93 ص 13).
[7] حصنوا اموالکم بالزکاه. (بحارالانوار ج 93 ص 13).
[8] اذا منعوا الزکاه، منعت الارض برکتها من الزرع و الثمار و المعادن کلها. (بحارالانوار ج 93 ص 15).
[9] لا تزال امتي بخير ما تحابوا و ادوا الامانه و اتوا الزکاه. فاذا لم يفعلوا ذلک ابتلوا بالقحط و السنين. (بحارالانوار ج 93 ص 14).
[10] بحارالانوار ج 93 ص 7. باب وجوب الزکاه و فضلها و عقاب ترکها.
ماه رمضان را گرامي بداريد
الله الله في شهر رمضان فان صيامه جنه من النار
ماه رمضان را دريابيد و قدر بدانيد چرا که روزهي اين ماه سپري است در برابر آتش.
خداوند دربارهي ماه رمضان ميفرمايد:
شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان
فمن شهد منکم الشهر فليصمه [1] .
ماه رمضان، همان ماهي است که قرآن در آن نازل شده است. همان قرآني که هدايت است براي مردم و روشنگريهاي هدايت و جدايي ميان حق و باطل ميباشد. پس هر يک از شما که اين ماه را درک نمود بايد که در آن ماه روزه بگيرد.
و در آيهي بعدي ميفرمايد:
و اذا سالک عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لي و ليومنوا بي لعلهم يرشدون [2] .
اي پيامبر هنگامي که بندگان من دربارهي من از تو ميپرسند، به آنان بگو من به ايشان بسيار نزديکم و دعوت دعوتکننده را آنگاه که مرا ميخواند اجابت ميکنم. پس بايد که مردمان استجابت دعاي خويش را از من بخواهند و به من ايمان بياورند، باشد که رشد يابند.
و دربارهي روزه هم ميفرمايد:
يا ايها الذين آمنوا کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم لعلکم تتقون [3] .
اي مومنان روزه بر شما واجب گشته است، چنانچه بر پيشينيان شما واجب شده بود، شايد که تقوي پيشه کنيد.
و نيز ميفرمايد:
انا انزلناه في ليله القدر و ما ادريک ما ليله القدر ليله القدر خير من الف شهر [4] .
ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم و تو چه ميداني شب قدر چه شب گرانقدري است . شب قدر از هزار ماه برتر و بهتر است.
با توجه به اين آيات شريفه روشن ميشود که ماه رمضان:
ماه نزول قرآن است.
ماه روزه است.
ماه دعا است.
آخرين ديدار
ماه تقواست که نتيجهي روزه است
شب قدر در اين ماه است
در سخن زيبايي از پيامبر اکرم نقل است که فرمود:
ماه رمضان ماه خداي عزوجل است.
ماه رمضان ماهي است که خداوند نيکيها را دو برابر ميشمارد.
ماه رمضان ماهي است که خداوند در آن ماه بديها را محو و نابود ميکند.
ماه رمضان ماه برکت است، ماه انابه و بازگشت به سوي خداست.
ماه توبه از گناهان است، ماه آمرزش خطاهاست.
ماه آزادي از آتش دوزخ است، ماه رستگاري با رسيدن به بهشت است.
مراقب باشيد که در اين ماه از تمامي حرامها بپرهيزيد. در اين ماه قرآن زياد بخوانيد. حاجتهاي خويش را از خدا در اين ماه بخواهيد. پيوسته به ياد و ذکر خدا مشغول باشيد. مبادا که ماه رمضان نزد شما مانند ماههاي ديگر باشد، زيرا که اين ماه نزد خداوند قربت و فضيلتي بر ديگر ماهها دارد. مبادا روزهي ماه رمضان مانند روزي باشد که در آن روز، روزه نيستيد. [5] .
در بياني هم از حضرت اميرالمومنين عليهالسلام از اين ماه به ماه صبر تعبير شده است. [6] .
امام زينالعابدين اين ماه را ماه صيام، ماه اسلام، ماه پاکيزگي، ماه پاک شدن از گناهان و ماه قيام مينامند. [7] .
پيامبر اکرم در آخرين جمعهي ماه شعبان خطبهاي در اهميت ماه رمضان خواند و به نکاتي بس مهم که به انجام آنها در اين ماه سفارش اکيد شده است، اشاره فرمود. از آن جمله فرمود:
در اين ماه بر فقيران و بينوايان تصدق کنيد. پيران و سالخوردگان را بزرگ شماريد، به خردسالان رحمت آوريد، به خويشاوندان بپيونديد و زبان خود را از سخن ناروا و چشم و گوش خود را از حرام بازداريد و به يتيمان مهرباني کنيد تا با يتيمان شما هم مهرباني کنند. [8] .
============
[1] سورهي بقره، آيهي 185.
[2] سورهي بقره، آيهي 186.
[3] سورهي بقره، آيهي 182.
[4] سورهي قدر، آيهي 1 تا 3.
[5] عن ابيعبدالله عليهالسلام قال: قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم: شهر رمضان شهر الله عزوجل، و هو شهر يضاعف الله فيه الحسنات، و يمحو فيه السيئات، و هو شهر البرکه، و هو شهر الانابه، و هو شهر التوبه، و هو شهر المغفره و هو شهر العتق من النار، و فوز بالجنه.
الا فاجتنبوا فيه کل حرام، و اکثروا فيه من تلاوه القران، و سلوا فيه حوائجکم، و اشتغلوا فيه بذکر ربکم و لايکونن شهر رمضان عندکم کغيره من الشهور، فان له عند اله حرمه و فضلا علي سائر الشهور، و لا تکونن شهر رمضان يوم صومکم کيوم فطرکم. (بحارالانوار، ج 93، ص 340).
[6] بحارالانوار، ج 93، ص 341. در قرآن ميخوانيم: و استعينوا بالصبر و الصلاه- سورهي بقره، آيهي 45- صبر در اين آيه يعني روزه.
[7] شهر رمضان، شهر الصيام، شهر الاسلام و شهر الطهور و شهر التمحيص و شهر القيام (دعاي چهل و چهارم از صحيفهي سجاديه).
[8] ... و تصدقوا علي فقرائکم و مساکنکم و وقروا کبارکم، و ارحموا صغارکم، و صلو ارحامکم، و احفظوا السنتکم و غضوا عما لايحل اليه ابصارکم، و عما لايحل الاستماع اليه اسماعکم و تحننوا علي ايتام الناس يتحنن علي ايتامکم. (امالي صدوق، ص 85).
بينوايان را دريابيد
الله الله في الفقراء و المساکين!
فشارکوهم في معائشکم.
شما را درباره نيازمندان و درماندگان سفارش ميکنم.
ايشان را هم در زندگي و آسايش خويش شريک گردانيد.
يکي از مهمترين تعاليم فردي و اجتماعي در اسلام- و بلکه همه اديان- رسيدگي به بينوايان و بيچارگان است. در متون ديني و بخصوص در قرآن کريم از يک سو توصيه و تشويق فراوان دربارهي رسيدگي به مساکين صورت گرفته است و از سوي ديگر با بياناتي تند و تهديدآميز دربارهي کساني که به اين موضوع بيتوجه و بيتفاوت هستند، سخن به ميان آمده است. قرآن کريم ويژگي مهم مومن را انفاق دانسته است و عدم رسيدگي به فقيران را نشانه کفر و بيايماني تلقي کرده است. به آيات شريفهاي در اين باره توجه ميکنيم:
خداوند در وصف تقواپيشگان ميفرمايد:
الذين يومنون بالغيب و يقيمون الصلاه و مما رزقناهم ينفقون [1] .
آنها کساني هستند که به غيب ايمان ميآورند، نماز را به پاي ميدارند و از روزيهايي که به آنها وعده دادهايم، انفاق ميکنند.
از همين رو صريحا به مومنان دستور ميدهد که:
يا ايها الذين آمنوا انفقوا مما رزقناکم من قبل ان ياتي يوم لابيع فيه و لا خله و لا شفاعه [2] .
اي کساني که ايمان آوردهايد، پيش از آنکه روزي فرارسد که در آن روز داد و ستد و دوستي و ميانجيگري، کارساز نيست، از آن چه به شما روزي دادهايم، انفاق کنيد.
و البته تاکيد ميفرمايد که:
لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون [3] .
هرگز نيکوکار نخواهيد بود تا آنکه از آنچه خود دوست ميداريد، انفاق کنيد.
تشويق و ترغيب به دادن صدقه، اداي حقوق واجب شرعي مانند خمس و زکات، اموري مانند وقف و نذر و قرضالحسنه همگي در راستاي اين امر مهم و مقدس قرار دارند.
و چنانچه گفتيم درباره آنان که نسبت به انفاق و رسيدگي به تهيدستان و بيچارگان کوتاهي ميکنند با حدت و شدت بسيار، برخورد شده است:
خداوند دربارهي گروهي از دوزخيان خطاب به ماموران دوزخ ميفرمايد:
خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه ثم في سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه انه کان لا يومن بالله العظيم و لايحض علي طعام المسکين [4] .
او را برگيريد و به بندش کشيد و آنگاه به آتش درافکنيد. و آنگاه با زنجيري که هفتاد ذراع طول آن است، بر بنديدش چرا که او به خداوند بزرگ ايمان نياورده است و براي اطعام بيچارگان برانگيخته نشده و اقدام نکرده است.
و آنگاه که اهل بهشت از مجرمان ميپرسند که چرا شما به دوزخ افکندهاند؟ دوزخيان مجرم يکي از عوامل جهنمي شدن خود را آن ميدانند که:
و لم نک نطعم المسکين [5] .
ما به مسکين و بينوا غذا نميداديم.
و بالاخره آنکه دربارهي کافران ميفرمايد:
ارايت الذي يکذب بالدين فذلک الذي يدع اليتيم و لايحض علي طعام المسکين [6] .
- اي پيامبر- آيا ديدي آن کس را که دين را دروغ ميانگاشت؟ او همان است که يتيم را با تندي از خود دور ميکرد و بر اطعام مسکين اقدام نميکرد.
در بيانات پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و نيز ائمه معصومين عليهمالسلام توصيه بسيار اکيدا و فراوان نسبت به اين امر شده است و علاوه بر توصيه، در عمل هم آن بزرگواران در رسيدگي به فقيران و بيچارگان نظير و مانندي نداشتند و داستانهاي شگفتانگيزياز اهتمام آنان در اين امر نقل شده و آيات شريفهاي هم در مورد انفاق اهل بيت پيامبر نازل گشته است. [7] .
اينک به نقل سخناني از آن بزرگواران در اهميت و آثار دادن صدقه ميپردازيم:
پيامبر خدا فرمود:
بيماران خود را به وسيلهي صدقه دادن، درمان کنيد. [8] .
روزي را به وسيلهي صدقه دادن فرود آوريد. [9] .
صدقه پنهاني خشم خداوند را فرومينشاند. [10] .
صدقه از مرگ ناهنجار جلوگيري ميکند. [11] .
و حضرت علي عليهالسلام فرمود:
هرگاه تنگدست شديد، به وسيلهي صدقه دادن با خدا تجارت کنيد. [12] .
اين ماجرا نيز شنيدني است:
يک بار جناب ابوذر کنار کعبه به پا خاست و خود را با صداي بلند معرفي کرد. مردم پيرامون او جمع شدند، چون او يکي از بهترين اصحاب پيامبر بود. ابوذر مردم را موعظه کرد و گفت: هرگاه يکي از شما بخواهد راهي سفر شود، به اندازهي کافي توشه برميدارد.
مردم هشيار باشيد سفر روز قيامت در پيش است، آيا نميخواهيد توشه راه برداريد؟
مردي از ميان جمعيت برخاست وگفت: ما را ارشاد کن. چه توشهاي برگيريم؟
ابوذر در پاسخ آن مرد گفت:
روز قيامت گرسنگي و تشنگي بسيار شديد است. در شدت گرما روزه بگير تا توشهي آن روز باشد. دشواريها و سختيهاي آن روز فراوان است، حج خانه خدا را به جاي آور که ذخيره آن سختيها باشد. تنهايي و تاريکي درون قبر بسي وحشتآور است. دو رکعت نماز در دل تاريک شب مونس تنهايي درون قبر است. چه بسا سخن نيکي که ميگويي، يا زبان از گفتن سخن شري بازميداري، يا صدقهاي که به درماندهاي ميدهي، اي که در روز قيامت بسي درمانده و بيچارهاي، شايد که در آن سختي تو را نجات دهد. ثروت دنيا را دو قسمت کن. نيمي از آن را براي خانواده خويش خرج کن و نيم ديگر را براي توشه آخرت پيش فرست. جز اين دو قسمت، مال و ثروت سودي ندارد و بلکه زيان ميرساند، آن را رها کن. سخن گفتن را هم دو قسمت کن، سخني براي به دست آوردن روزي حلال و سخني براي آباداني آخرت. سخن سوم را رها کن که نه تنها سودي ندارد، بلکه زيان ميرساند.
ابوذر پس از بيان اين سخنان، افزود: دل مشغولي روزي که ان را هنوز درک نکردهايم، مرا کشت! (يعني غم روزي، آدمي را از پاي مياندازد) [13] .
============
[1] بقره/ 3.
[2] بقره/ 254.
[3] آلعمران/ 92.
[4] حاقه/ 30 تا 34.
[5] مدثر/ 44.
[6] ماعون/ 3 -1.
[7] مانند: سوره انسان/ 8، مائده/ 55.
[8] داووا مرضاکم بالصدقه (بحارالانوار ج 93 ص 118).
[9] استنزلوا الرزق بالصدقه (بحارالانوار ج 93 ص 120) هر دو روايت از حضرت علي هم نقل شده است. (بحارالانوار 120:93).
[10] صدقه السر تطفي غضب الرب. (بحارالانوار ج 93 ص 130).
[11] الصدقه تمنع ميته السوء. (بحارالانوار ج 93 ص 131).
[12] اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقه. (بحارالانوار ج 93 ص 134).
[13] بحارالانوار ج 93 بحارالانوار ج 93 ص 118، باب فضل الصدقه و انواعها و آدابها.
با مال و جان و زبان، در راه خدا جهاد کنيد
الله الله في الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم!
فانما يجاهد رجلان: امام ه دي، او مطيع له، مقتد بهداه.
شما را درباره جهاد با مال و جان و زبان، سفارش ميکنم.
فقط دو گروهند که- به راستي- جهاد ميکنند: امامي که هدايتگر است و کسي که فرمان از امام ميبرد و به هدايت او اقتدا ميکند.
جهاد از ريشه جهد است که اصل اين لغت يعني مشقت و سختي. به اين ترتيب هرگونه تلاش- که توام با سختي است- اگر موجب خشنودي خدا باشد، جهاد در راه اوست. در ذيل برخي امور را که از آنها با عنوان «جهاد» نام بردهاند، ذکر ميکنيم:
پيامبر خدا فرمود:
صبر در طاعت خدا، جهاد است. [1] .
روزه در گرماي سخت، جهاد است. [2] .
مبارزه با نفس جهاد اکبر است. [3] .
حضرت علي عليهالسلام فرمود:
گفتگو و مباحثهي علمي جهاد است. [4] .
عمل به آنچه ميدانيم جهاد است.
همسرداري نيکو براي زن جهاد اوست. [5] .
امام صادق عليهالسلام فرمود:
پوشاندن سر امامان جهاد است. [6] .
حج همان جهاد ضعيفان است. [7] .
و بالاخره امام باقر عليهالسلام فرمود:
کدام جهاد بالاتر و برتر از پاکدامني و پاکيزهخوري است؟ [8] .
در بيان اهميت جهاد، نخست به ذکر چند آيه ميپردازيم:
يا ايها الذين آمنوا هل ادلکم علي تجاره تنجيکم من عذاب اليم
اي کساني که ايمان آوردهايد! آيا شما را به تجارتي دلالت کنم که شما را از عذابي دردناک نجات ميدهد؟
تومنون بالله و روسله و تجاهدون في سبيل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خير لکم ان کنتم تعلمون
- آن تجارت که شما از عذاب دوزخ ميرهاند همان است که- به خدا و رسولخدا ايمان ميآوريد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد ميکنيد.- بيترديد- اگر بدانيد، اين- ايمان و جهاد- براي شما بهترين است.
يغفر لکم ذنوبکم و يدخلکم جنات تجري من تحتها الانهار و مساکن طيبه في جنات عدن ذلک الفوز العظيم
- از ثمرات و نتايج ايمان و جهاد آن است که- خداوند گناهانتان را ميبخشايد و شما را به باغهايي که نهرها از زير آن جاري است و خانههايي بس نيکو دارد، در بهشتي بين، وارد ميکند. اين- بهشتي شدن- رستگاري و سعادت عظيمي است.
و اخري تحبونها نصر من الله و فتح قريب و بشر المومنين. [9] .
- و ثمرهي ديگر جهاد که در اين دنياست- و شما آن را دوست ميداريد آن است که پيروزي و فتحي نزديک، از جانب خدا نصيب شما ميگردد. و به اين خاطر، اي پيامبر- مومنان را بشارت بده.
حضرت علي عليهالسلام در اهميت جهاد ميفرمايد:
اما بعد- از حمد و ستايش خداوند- پس، به راستي که جهاد دري از درهاي بهشتي است که خداوند آن را براي اولياي برگزيده و ويژه خويش گشوده است. جهاد، لباس و پوشش تقوا، زره بازدارنده و سپر محکم خداوند است.- از اين رو- هر کس جهاد را به خاطري دوري از آن ترک کند خداوند جامه مذلت و رداي گرفتاري بر او ميپوشاند. و با اين خفت و خواري، زبون و ذليل هم ميشود و پرده جهل و بيخردي بر دلش ميافتد. با تباه کردن امر جهاد، حق از او روي ميگرداند و نکبت و بيچارگي گريبانش را ميگيرد و از عدل و دادگري محروم ميماند. [10] .
نکتهي مهمي که حضرت اميرالمومنين در وصيت خويش به آن اشاره ميفرمايد آن است که جهاد منحصر در دو گروه است، امام هدايت و فرمانبردار و مطيع او. يعني اگر فقط معناي لغوي جهاد مورد نظر باشد که همان سختي و مشقت است، ميتواند شامل حال کافران نيز باشد. آنها در مقابله و رويارويي با مسلمانان دچار سختي ميشوند، چنانچه ميفرمايد:
و لا تهنوا في ابتغاء القوم ان تکونوا تالمون فانهم يالمون کما تالمون و ترجون من الله ما لايرجون [11] .
در تعقيب و دستگيري کافراني که با شما ميجنگند سستي نکنيد. اگر شما در اين جنگ رنج و آسيب ميبينيد، آنها هم رنج فراوان ميبينند- اما- شما از لطف و رحمت خدا اميدي داريد که آنها ندارند.
و يا آنکه ميفرمايد:
الذين منوا يقاتلون في سبيل الله و الذين کفروا يقاتلون في سبيل الطاغوت [12] .
آنان که ايمان آوردهاند در راه خدا ميجنگند و آنان که کافر شدهاند در راه طاعوت مبارزه ميکنند.
مبارزه مومنان در راه خدا جهاد ناميده ميشود. اما تلاش و مقاتله کافران هر چند توام با سختي و ناراحتي است نه تنها هيچ ارزشي ندارد، بلکه روز قيامت، و زر و گناه آن گريبان ايشان را ميگيرد:
قل هل ننبئکم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم في الحياه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا اولئک الذين کفروا بآيات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامه وزنا [13] .
اي پيامبر! به مردم بگو آيا شما را دربارهي زيانکارترين افراد از نظر عمل، آگاه کنم؟ همان کساني که سعي و تلاش آنها در همين حيات دنيا گم و نابود شد و آنها ميپندارند که در حال انجام کار نيک هستند. ايشان کساني هستند که به آيات پروردگار و لقاي او کافر شدند، بنابراين اعمال آنان نابود گشت و روز قيامت براي تلاشهاي آنان ارزشي قائل نخواهيم شد.
به اين ترتيب روشن ميشود که تلاش و مجاهده و مقاتله، اگر زير نظر و به دستور امام معصوم نباشد فاقد ارزش است.
اين بحث را با نقل يک روايت به پايان ميبريم:
راوي اين روايت حضرت امام صادق است. آن جناب ميفرمايد: عباد بصري در راه مکه حضرت امام سجاد عليهالسلام را ملاقات کرد، به آن حضرت عرض نمود: آيا جهاد و سختي آن را رها کردهاي و به حج و راحتي آن روي آوردهاي؟ در حالي که خداوند ميفرمايد:«خداوند جان و مال مومنان را ميستاند و در عوض به آنها بهشت ميدد. همان مومناني که در راه خدا مقاتله ميکنند...» [14] .
امام عليهالسلام از او خواست آيه بعد را بخواند. در آيه بعد آمده است:
«آن مومنان همان کساني هستند که توبه و عبادت ميکنند و غرق بندگي خدا ميشود و رکوع و سجود ميکنند. امر به معروف و نهي از منکر مينمايند. حافظ حدود خدا هستند. به ايشان بشارت بده.»
امام زين العابدين فرمود: اگر پيرواني اين چنين يافتيم، البته جهاد با آنان از حج گزاردن برتر و بالاتر است. [15] .
============
[1] و الصبر علي الطاعه جهاد. (بحارالانوار 16:73).
[2] الصوم في الحر جهاد. (بحارالانوار 257:93).
[3] قيل يا رسولالله ما الجهاد الاکبر ؟ قال: جهاد النفس. (بحارالانوار 182:19).
[4] والعمل به (العلم) جهاد. (بحارالانوار 171:1).
[5] جهاد المراه حسن التبعل. (بحارالانوار 99:10).
[6] و کتمان سرنا جهاد في سبيل الله. (بحارالانوار 64:2).
[7] الحج جهاد الضعفاء و نحن الضعفاء. (بحارالانوار 12:96).
[8] و اي جهاد افضل من عفه بطن و فرج. (بحارالانوار 12:96).
[9] صف/ 13 -10.
[10] اما بعد، فان الجهاد باب من ابواب الجنه، فتحه الله لخاصه اوليائه و هو لباس التقوي، و درع الله الحصينه، و جنته الوثيقه، فمن ترکه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء، و ديث بالصغار و القماءه، و ضرب علي قلبه بالاسهاب، اديل الحق منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف. (نهجالبلاغه خطبهي 27).
[11] نساء/ 104.
[12] نساء/ 76.
[13] کهف 103 و 104.
[14] توبه/ 111 و 112.
[15] وسائلالشيعه ج 16 ص 33 به نقل از کافي.
ياور فرزندان پيامبر باشيد
الله الله في ذريه نبيکم!
فلايظلمن بحضرتکم و بين ظهرانيم و انتم تقدرون علي الدفع عنهم.
دربارهي فرزندان پيامبرتان خدا را درنظر آريد.
مبادا در حضور يا در غياب شما به آنان ظلم شود در حالي که شما ميتوانيد شما را از آنان دور سازيد.
پيامبر در برابر رنج فراوان و آزار زيادي که در هدايت مردم متحمل شد، پاداشي طلب نکرد و به دستور خداوند چنين ابلاغ فرمود:
قل ما اسئلکم عليه اجرا الا الموده في القربي [1] .
اي پيامبر به مردم بگو من از شما براي رسالت مزدي نميخواهم، جز آنکه با خاندان من دوستي و مهرباني کنيد.
البته در جاي ديگري هم فرموده است:
قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم [2] .
پاداشي که از شما ميخواهم به سود خود شماست
يعني دوستي با خاندان پيامبر که اجر رسالت است باز به سود خود مسلمانان است . علت آن هم روشن است، زيرا اگر کسي با اهل بيت دوستي کند نجات مييابد و رستگار ميشود [3] .
در همين راستاي دوستي با عترت رسولالله است که آن حضرت فرمود:
کسي که مرا بيشتر از خودش، و خانواده مرا بيش از خانواده خودش، و خاندان مرا بيشتر از خاندان خودش وهر چه را که به من منسوب است بيش از آنچه که به خودش منسوب است، دوست بدارد مومن حقيقي هموست [4] .
جالب است بدانيد اين روايت را سنيان نقل کردهاند اما فقط قسمت اول آن را آوردهاند و جالبتر آنکه بخش اول روايت آنان در اين نقل که از مدارک شيعه آوردهايم نيامده است. روايت چنين است که عبدالله بن هشام که از اصحاب پيامبر است نقل ميکند: «در حضور پيامبر بوديم آن حضرت دست عمر را گرفته بود عمر گفت يا رسولالله به خدا سوگند شما از هر چيزي البته جز خودم نزد من محبوبتر هستيد. آن حضرت در پاسخ عمر فرمود: لايومن احدکم حتي اکون احب اليه من نفسه. اين روايت را دانشمند معروف اهل سنت عبدالرحمن سيوطي در کتاب تفسير الدر المنثور ذيل آيه 24 سوره توبه آورده است. در ضمن ترجمه آيه 24 سورهي توبه اين است: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خويشاوندان شما، و نيز ثروتي که اندوختهايد و تجارتي که از کساد آن ميترسيد و خانههايي که به آنها دل بستهايد، نزد شما از خدا و رسولخدا و جهاد در راه خدا محبوبتر است پس منتظر باشيد تا خداوند عذابش را بر شما فرود آورد و اين چنين است که خداوند فاسقان را هدايت نميکند.
اين دوستي شامل همه فرزندان پيامبر ميشود، چنانچه در روايتي از امام رضا آمده است:
نگاه کردن به ذريه فرزندان ما اهل بيت پيامبر عبادت است.
کسي از آن جناب پرسيد: اي پسر پيامبر خدا آيا نگاه کردن به امامان از شما خاندان، عبادت است يا نگاه کردن به تمامي فرزندان پيامبر؟ آن حضرت پاسخ داد: نگاه کردن به تمامي فرزندان پيامبر عبادت است، البته به شرط آن که آنان از راه روشن پيامبر منحرف و به گناهان آلوده نشده باشند. [5] .
هر چند در بخش پاياني روايت فوق شرط اين گرامي داشت فرزندان پيامبر ذکر شده است اما براي روشنتر شدن مطلب روايت ديگري را از امام رضا عليهالسلام ميآوريم:
حسن بن موسي ميگويد: من در سفر خراسان همراه حضرت رضا بودم. يک بار در مجلسي که آن جناب حضور داشت، برادر امام رضا يعني زيد بن موسي- که متاسفانه فرد صالحي نبود- به گروهي از حاضران فخر ميفروخت و اصل و نسب خويش را به رخ آنان ميکشيد. امام رضا سرگرم گفتگو با گروه ديگري از حضار مجلس بود. وقتي سخنان برادرش را شنيد رو به او کرد و فرمود: اي زيد! آيا سخنان نابخردان بازار کوفه تو را فريفته است که ميگويند چون حضرت فاطمه زهرا پاکدامن بود خداوند فرزندان او را به آتش دوزخ حرام کرده است؟ تو پنداشتهاي که چون از فرزندان فاطمه هستي به هر روي دوزخي نيستي؟ به خدا سوگند اين سخن درست است اما فقط درباره ان چهار بزرگواري است که از فاطمه به دنيا آمدهاند- يعني حضرات حسن و حسين و زينب و امکلثوم- تو ميپنداري که موسي بن جعفر که خداوند را اطاعت ميکرد و روزها روزه ميداشت و شبها به نماز برميخاست، و تو که اهل گناه و معصيت هستي روز قيامت با هم در پيشگاه خداوند حاضر ميشويد و تو نزد خدا از او گراميتر خواهي بود؟ هرگز چنين نيست جد بزرگوارم حضرت علي بن الحسين ميفرمود: نيکوکار از ما- خاندان- دو برابر پاداش ميبرد و بدکار از ما چند برابر عذاب ميگردد.
حسن بن موسي ادامه ميدهد که: سپس امام رضا به من رو کرد و فرمود: شما اين آيه را چگونه ميخوانيد!
«قال يا نوح انه ليس من اهلک انه عمل غير صالح» [6] .
وقتي نوح از خداوند نجات پسرش را درخواست کرد و عرض نمود که پروردگارا به من وعده داده بودي اهل و خانواده مرا نجات ميدهي، خداوند در پاسخ به نوح فرمود: او از اهل تو نيست. او فرزند ناشايستي است.
من به امام عرض کردم: برخي ميپندارند او فرزند نوح نبوده است. امام فرمود: هرگز چنين نيست. او به راستي پسر نوح بود، اما چون از فرمان خدا سرپيچي کرد و عصيان نمود خداوند نسبت فرزندي او را با پدري حضرت نوح منتفي شمرد. درباره ما خاندان پيامبر هم، چنين است. اگر کسي به ظاهر از ما خاندان باشد اما خدا را اطاعت نکند از ما نيست اما اگر تو اطاعت خدا را کني از ما اهل بيت محسوب ميشوي. [7] .
============
[1] سورهي شوري، آيهي 23.
[2] سورهي سبا، آيهي 47.
[3] حديث سفينه بسيار معروف است که پيامبر فرمود: مثل اهل بيتي کسفينه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها هلک.
[4] قال رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم: لايومن عبد حتي اکون احب اليه من نفسه، و اهلي احب اليه من اهله و عترتي احب اليه من عترته، و ذاتي احب اليه من ذاته. بحارالانوار ج 27/ ص 76 (و ذاتي: اي کل ما ينسب الي سوي ما ذکر).
[5] بحارالانوار، ج 93، ص 218.
[6] سورهي هود، آيهي 46.
[7] بحارالانوار، ج 93، ص 221، باب مدح الذريه الطيبه و ثواب صلتهم.
صحابه صالح پيامبر را بزرگ شماريد
الله الله في اصحاب نبيکم!
- الذين لم يحدثوا حدثا و لم يووا محدثا- فان رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم اوصي بهم.
و لعن المحدث منهم و من غيرهم، و المووي للمحدث.
شما را درباره اصحاب پيامبر سفارش ميکنم.
- البته آن گروه از اصحاب که بدعت در دين نگذاردند- نوآوري و دگرانديشي نکردند- و آن گروه که بدعتگذاران را پناه نداده، پشتيباني نکردند-
رسولخدا درباره صحابه- صالح- خويش سفارش کرد، و بدعتگذاران از اصحاب- و ديگر بدعتگذاران را- و نيز پشتيبانان و پناهدهندگان به صحابه، مسلمانان نخستيني بودند که در شرايطي سخت و دشوار، به پيامبر ايمان آوردند و در راه اعتلاي توحيد و اسلام متحمل دشواريهاي فراوان گشتند، شکنجه شدند، آزار ديدند، هجرت کردند، از مال و جان خويش مايه گذاشتند، جنگيدند، کشتند، کشته شدند و خلاصه از هيچ تلاشي در دفاع از اسلام و گسترش آيين خدا دريغ نورزيدند. خداوند هم به پاس آن همه کوشش و فداکاري، ايشان را در قرآن، به خوبي ستود. چنانکه دربارهي مهاجران فرمود:
الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون [1] .
مهاجرين کساني هستند که از خانه و کاشانه خويش رانده شدند و داراييشان به يغما رفت. لطف و خشنودي خدا را طلب ميکنند و خدا و رسولش را ياري مينمايند. آنان به راستي- در ايمان و هجرت- راستگويند.
و دربارهي انصار فرمود:
و الذين تبووا الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لايجدون في صدورهم حاجه مما اوتوا و يوثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصه و من يوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون [2] .
و کساني که پيش از آمدن مهاجرين ساکن مدينه بودند و ايمان آورده بودند، آنان را دوست ميدارند و در درون، نسبت به غنايمي که پيامبر به مهاجرين فقير داده است، هيچ احساس نياز و ناراحتي نميکنند، و با آنکه خود نادار و نيازمندند، ايشان را بر خود مقدم ميدارند، و البته هرکس خويشتن را در فرومايگي حفظ کند، سعادتمند است.
و نيز در اوصاف ياران و همراهان حضرت رسول اکرم ميخوانيم:
محمد رسولالله و الذين معه اشداء علي الکفار رحماء بينهم تريهم رکعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم في وجوههم من اثر السجود محمد صلي الله عليه و آله و سلم رسولخدا ست. و کساني که با اويند نسبت به کافران بسي سختگير و با يکديگر بسيار مهربانند. ايشان را ميبيني که بسيار رکوع و سجود ميکنند- نماز ميخوانند- در حالي که لطف و رضوان خدا را طلب ميکنند.
همين ويژگي را حضرت اميرالمومنين- البته با شرح بيشتر- دربارهي اصحاب پيامبر، بيان ميدارد. [4] .
همچنان که ملاحظه شد، تمامي ستايشها و سفارشها درباره اصحابي است که ويژگيهاي آنان را برشمرديم، اما از سوي ديگر قرآن ميفرمايد:
احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون [5] .
مردم گمان ميکنند همين که گفتند ايمان آورديم، به حال خود رها ميشوند و به فتنه نميافتند؟
آري فتنهاي عظيم پس از رحلت رسولخدا برخاست و گروهي از همان اصحاب- يا منافقيني که در لباس اصحاب بودند- لغزيدند، چنانکه قرآن پيشبيني کرده بود:
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابکم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضر الله شيئا [6] .
محمد رسولي است که پيش از او نيز رسولاني آمده و رفته بودند. آيا اگر بميرد و يا کشته شود شما به دوران جاهليت بازميگرديد؟ و البته اگر کسي چنين کند هرگز به خدا زياني نميزند.
پديده بسيار اسفانگيزي که در امت اسلام پس از رحلت پيامبر رخ داد از آن حکايت ميکند که پيا مبر، پيشتر پيشبيني وقوع آن حادثهي تلخ را کرده بود، زيرا که در سفارش نسبت به صحابه و ياران خويش، گروهي از آنان را که پديده بدعت و نوآوري و دگرانديشي در دين را به وجود آوردند، نفرين ميکند و حتي کساني را که بدعتگذاران را پناه ميدهند و پشتيباني ميکنند مشمول اين لعن و نفرين ميسازد.
اين حقيقت تلخ و وحشتناک در روايتي که اسماعيل بخاري محدث بسيار معروف و مهم اهل سنت در مهمترين کتاب حديث، نقل ميکند، آمده است:
ابنعباس ميگويد: پيامبر در جمع ما مسلمانان به خطبه ايستاد و فرمود: روز قيامت شما با پاي برهنه و بدن عريان محشور ميشويد. همانگونه که در ابتداي آفرينش خداوند ما را آفريده بود ما را به همان حال برميگرداند.
اولين کسي که در روز قيامت پوشانده ميشود حضرت ابراهيم است.
در آن روز مرداني را از امت من به صحراي محشر ميآورند و آنان را در صف دوزخيان قرار ميدهند. من با ناراحتي به پيشگاه ربوبي عرض ميکنم: پروردگارا! اين بيچارگان اصحاب منند.
- به آنان رحم کن-
خداوند در پي درخواست من ميفرمايد: تو نميداني پس از تو چه بدعتها در دين نهادند. من نيز همان سخني را که بنده صالح خدا، حضرت عيسي در روز قيامت ميگويد، ميگويم:
کنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتني کنت انت الرقيب عليهم و انت علي کل شيء شهيد ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفر لهم فانک انت العزيز الحکيم [7] .
پروردگارا! من تا زماني که در ميان آنها بودم گواه ايشان بودم. آنگاه که مرا بردي تو خود رقيب و نگاهبانشان بودي.و تو بر همه چيز شاهد و گواهي. اگر عذابشان کني بندگان تواند و اگر آنها را بيامرزي به راستي که تو فرازمند و حکيمي.
آنگاه گفته ميشود: آنان بلافاصله پس از تو از دين برگشتند و مرتد شدند. [8] .
============
[1] حشر/ 8.
[2] حشر/ 9.
[3] فتح/ 29.
[4] بحارالانوار ج 22 ص 306 باب فضل المهاجرين و الانصار.
[5] عنکبوت/ 2.
[6] آلعمران/ 144.
[7] مائده/ 117 و 118. داستان حضرت عيسي و اينکه عدهاي از مسيحيان او و مادرش را خدا انگاشتند.
[8] صحيح بخاري به شرح کرماني، کتاب الرقاق، حديث 6139، مضمون مذکور در جاهاي ديگري نيز از همين کتاب آمده است: کتاب الرقاق حديث 6189، حديث 6190 و حديث 6193،6192،6191، گفتني است که راويان اين احاديث افراد مختلف ميباشند.
زنان و زيردستان را دريابيد
الله الله في النساء و فيما ملکت ايمانکم.
فان آخر ما تکلم به نبيکم صلي الله عليه و آله و سلم ان قال: اوصيکم بالضعيفين: النساء و ما ملکت ايمانکم.
دربارهي زنان و زيردستان از خدا بترسيد.
زيرا آخرين مطلبي که پيامبر- هنگام مرگ- دربارهاش سخن گفت اين بود که فرمود:شما را دربارهي دو گروه ناتوان سفارش ميکنم: زنان و زيردستان.
دانستن اهميت همسري و نعمت وجود زن، ما را در رعايت حال زنان و همسران آگاهتر ميسازد. ابتدا مناسبت است ماجراي آفرينش حضرت حوا را بدانيم:
خداوند وقتي حضرت حوا را از همان گل حضرت آدم عليهالسلام آفريد، ادم به او نگريست و او را شبيه خود يافت. با او سخن گفت و پاسخ شنيد. در اين هنگام به خداوند عرض کرد: پروردگارا! اين آفريدهي زيبا کيست که به همنشيني او انس ميگيرم؟ و خداوند به او فرمود: اين کنيز من حواست. سپس از آدم پرسيد: آيا دوست ميداري که او با تو باشد، مونس تو گردد و با تو همسخن شود و پيرو امر تو باشد؟ آدم عرض کرد: آري پروردگارا! اگر چنين کني پيوسته شاکر و ستايشگر تو خواهم شد. [1] .
خداوند درباره آيت و نعمت همسري ميفرمايد:
و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا اليها و جعل بينکم موده و رحمه ان في ذلک لايات لقوم يتفکرون [2] .
از نشانههاي قدرت خداوند آن است که براي شما همسراني از خودتان آفريد تا به اين وسيله آرامش و سکونت بيابيد و ميان شما پيوند دوستي و مهرباني برقرار ساخت. به راستي که در اين- تشکيل خانواده- نشانههايي است براي آنان که ميانديشند.
به اين ترتيب معلوم ميشود که اساس تشکيل خانواده، رحمت و مودت است، از اين رو سفارش بسيار در رسيدگي به زنان، و اکرام ايشان، و محبت نسبت به آنان، شده است. رواياتي را در اين باره نقل ميکنيم:
پيامبر فرمود:
آگاه باشيد که بهترين شما کسي است که نيکوترين رفتار را با زنان خويش داشته باشد، و من بهترين شما هستم. [3] .
خانواده شما، مانند اسيراني در دست شما هستند. بهترين بندگان نزد خدا کساني هستند که زيباترين رفتار را با اسيران خود دارند. [4] .
جناب جبرئيل آنقدر درباره زن به من سفارش کرد که پنداشتم طلاق او به هيچ روي جايز نيست مگر آنکه مرتکب خطايي بسيار زشت و آشکار شود. [5] .
وقتي مردي به همسرش اظهار دوستي و محبت ميکند، اين ابراز محبت هرگز از دل آن زن بيرون نميرود. [6] .
امام صادق عليهالسلام ميفرمود:
هراندازه، بنده دوستي به زنش را بيفزيايد، ايمانش نيز فزوني مييابد. [7] .
دوست داشتن زنان از اخلاق پيامبران است. [8] .
کسي که نسبت به خانوادهاش نيکي و احسان کند، خداوند عمرش را طولاني ميکند. [9] .
بيشتر اهل بهشت از مستضعفين، زنان هستند.
خداوند ضعف آنها را ميداند و به ايشان ترحم ميکند. [10] .
امام باقر عليهالسلام فرمود:
اگر کسي زني را به همسري برميگزيند بايد او را اکرام نمايد. [11] .
امام سجاد عليهالسلام در رساله حقوق ميفرمايد:
و حق همسر آن است که بداني خداوند او را موجب آرامش و انس تو قرار داده است. بايد بداني که اين، نعمتي است که خداوند به تو ارزاني داشته است. پس او را گرامي بدار و با وي با رفق و مدارا رفتار کن ، هرچند حق تو بر او واجبتر است، اما به گونهاي است که تو بايد به او رحمت آوري، زيرا که او اسير دست توست. بر توست که او را به خوبي اطعام کني و او را به نيکويي بپوشاني و آنگاه که ناداني کرد بر او ببخشايي.
و اما حق مملوک تو آن است که بداني او هم آفريدهي خداي توست. فرزند پدرت (حضرت آدم) و مادرت (حضرت حوا) است. خون و گوشت شما يکي است، جز اينکه تو مالک بدن او شدهاي. نه آنکه تو خالق وجودش باشي و نه اينکه روزي او به دست تو باشد. بلکه خداوند تو را به وسيله او کفايت کرده، او را به تسخير تو درآورده است و به اين وسيله تو را امين او قرار داده و به تواش سپرده است تا خداوند نيکيهايي را که در حق او ميکني به عنوان توشه آخرت براي تو حفظ نمايد. پس همانطور که خداوند به تو احسان کرده است تو نيز به او احسان کن. اگر هم او را ناپسند ميشمردي، او را رها کن و ديگري را برگزين، اما آفريدهي خدا را- که هيچ نيرويي جز براي او نيست- عذاب مده. [12] .
در پايان اين مبحث ماجرايي عبرتآموز را نقل ميکنيم:
سعد بن معاذ يکي از اصحاب خوب پيامبر بود. وقتي خبر مرگ او به پيامبر رسيد، آن حضرت همراه ديگر اصحاب در مراسم تغسيل جنازه او شرکت فرمود و در طول غسل، بر در خانه ايستاد، پس از پايان مراسم با پاي برهنه و بدون ردا، در تشييع جنازه شرکت کرد.سپس خود به دست مبارک خويش او را به خاک سپرد. مادر سعد که اين همه لطف و کرامت از رسولخدا ديد، بياختيار گفت: بهشت بر تو گوارا باد. پيامبر وقتي اين سخن را شنيد فرمود: آرام اي مادر سعد، دربارهي حسابرسي خدا با جزم و اطمينان سخن مگو. هم اينک فشار قبر سعد را آزرد. پس از پايان مراسم، پيامبر بازگشت. اطرافيان که شاهد شرکت فعال پيامبر در مراسم غسل و تشييع و تدفين سعد با آن همه لطف و عنايت بودند پرسيدند که چرا پيامبر بدون کفش و ردا در مراسم تشييع شرکت فرمود. آن حضرت گفت فرشتگان به همان صورت که من عمل کردم در مراسم حضور داشتند و عمل ميکردند. من به آنها تاسي ميکردم. اصحاب با تعجب پرسيدند: پس با اين همه مقام و مرتبه چطور فرموديد سعد دچار فشار قبر شد؟ آن جناب فرمود: اين مقدار عذاب براي سعد از آن رو بود که او با خانوادهاش بدخلقي ميکرد! [13] .
============
[1] من لايحضره الفقيه ج 3 ص 379.
[2] روم/ 21.
[3] الاخيرکم خيرکم لنسائه، و انا خيرکم لنسائي. (وسائل الشيعه 122:14).
[4] عيال الرجل اسراوه، و احب العباد الي الله عزوجل احسنهم صنعا الي اسرائه. (وسائل الشيعه ج 14 ص 122).
[5] اوصاني جبرئيل بالمراه حتي ظننت انه لاينبغي طلاقها الا من فاحشه مبينه. (وسائل الشيعه ج 14 ص 121).
[6] قول الرجل للمراه اني احبک لايذهب من قلبها ابدا. (وسائل الشيعه ج 14 ص 10).
[7] ما اظن رجلا يزداد في الايمان خيرا الا ازداد حبا للنساء. (وسائل الشيعه ج 14 ص 9).
[8] من اخلاق الانبياء حب النساء. (وسائل الشيعه ج 14 ص 9).
[9] من حسن بره باهله زاد الله في عمره. (بحارالانوار ج 100 ص 225).
[10] اکثر اهل الجنه من المستضعفين، النساء. علم الله ضعفهن فرحمهن. (وسائل الشيعه ج 14 ص 119).
[11] من اتخذ امراه فليکرمها. (بحارالانوار ج 100 ص 224).
[12] بحارالانوار ج 71 ص 5 و 6.
[13] بحارالانوار ج 6 ص 220.
نماز را به پا داريد و از هيچ سرزنشي نهراسيد
الصلاه الصلاه الصلاه!
لاتخافوا في الله لومه لائم يکفيکم الله من آذاکم و من بغي عليکم.
نماز، نماز، نماز!
شما را باز هم دربارهي نماز سفارش ميکنم.
براي کسب خشنودي خدا- و به پاداشتن نماز- از سرزنش هيچ سرزنشکنندهاي نهراسيد.
خداوند شما را در برابر آنان که به آزار شما پرداخته، عليه شما سرکشي ميکنند، کفايت و حمايت خواهد کرد.
نماز و عبادت خداوند- که بيشتر درباره آن سخن گفتيم- بهترين وسيله براي مقابله با سختيها و ناملايمات است و حتي تيري است در چشم دشمنان دستور خداوند است که:
استعينوا بالصبر و الصلاه [1] .
به وسيله نماز و روزه، از خداوند ياري بجوييد.
در ذيل اين آيه شريفه روايتي از امام صادق عليهالسلام نقل شده است که فرمود:
حضرت علي عليهالسلام چنان بود که چون موضوعي او را ناراحت ميکرد به نماز ميايستاد.
و سپس حضرت امام صادق عليهالسلام اين آيه را خواند... [2] .
کافران و دشمنان ميکوشيدند تا مسلمانان را به خاطر نماز و دينداري سرزنش کنند، اما براي مقابله با سرزنش و استهزاي آنان خداوند به پيامبر دستور ميداد که نماز بخواند و حمد و تسبيح خدا را بجاي آورد:
انا کفيناک المستهزئين الذين يجعلون مع الله الها آخر فسوف يعلمون و لقد نعلم انک يضيق صدرک بما يقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدين و اعبد ربک حتي ياتيک اليقين [3] .
ما تو را در برابر مسخرهکنندگان حمايت و کفايت ميکنيم. همانها که همراه با خدا، خداي ديگري قائلند. به زودي خواهند دانست و ما ميدانيم که سينه تو از آنچه آنها ميگويند تنگ ميشود. با حمد پروردگار او را تسبيح کن و از سجدهکنندگان باش. و پروردگارت را تا هنگام مرگ عبادت کن.
در اين آيات شريفه به روشني، پيامبر ماموريت مييابد تا براي مقابله با تمسخر کافران به عبادت بپردازد و نماز بخواند. در اين مورد هم از ابنعباس نقل است که گفت:
وقتي پيامبر از موضوعي محزون ميگشت به نماز ميايستاد. [4] .
============
[1] بقره/ 45 و 153.
[2] کان علي عليهالسلام اذا اهاله شيء فزع، قام الي الصلاه. ثم تلا هذه الايه... (تفسير برهان 94:1).
[3] حجر/ 99 /95.
[4] و کان رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم اذا حزنه امر، فرغ الي الصلاه. (فرغ الي شيء: قصده) (تفسير مجمعالبيان ج 6 ص 534).
با مردم نيکو سخن بگوييد
و قولوا للناس حسنا کما امرکم الله عزوجل.
همانگونه که خداوند به مشا فرمان داده است، با مردم به نيکويي سخن بگوييد.
آيه شريفهاي را که اين فرمان در آن آمده است ذکر ميکنيم:
و اذ اخذنا ميثاق بنياسرائيل لاتعبدون الا الله و بالوالدين احسانا و ذيالقربي و اليتامي و المساکين و قولوا للناس حسنا و اقيموا الصلاه و اتوا الزکاه ثم توليتم الا قليلا و انتم معرضون [1] .
هنگامي که از بنياسرائيل پيمان گرفتيم که جز الله را نپرستيد، به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و درماندگان نيکي کنيد، با مردم به نيکويي سخن بگوييد، نماز به پا داريد و زکات بپردازيد- پس از اين پيمان- جز تعداد انگشتشماري از شما، پشت به پيمان ک رديد در حالي که از آن روي برتافتند.
امام باقر عليهالسلام فرمود:
با مردم زيباتر و نيکوتر از آنچه که دوست داريد به شما بگويند، سخن بگوييد، زيرا خداوند از کسي که در سخنانش ديگران را مرتب نفرين ميکند و ناسزا ميگويد و طعنه بر مومنان ميزند و زشت کردار و زشت گفتار است و به اصرار از ديگران چيزي طلب ميکند، بدش ميآيد و از چنين کسي نفرت دارد. و در مقابل فرد با حيا و بردبار و پاکدامن و پاکانديش را دوست ميدارد. [2] .
و امام صادق عليهالسلام هم فرمود:
با همه مردم چه مومن و چه مخالف، به نيکويي سخن بگوييد. اگر مخاطب شما مومن باشد از خوشگويي و خوشخويي شما چهرهاش باز ميشود و. خوشحال ميگردد و اما اگر مخاطب شما از مخالفان شما باشد، با مداراي در سخن، او را به سوي ايمان جذب ميکنيد و اگر اين هم نشد، کمترين حاصل نيکو سخن گفتن با مخالفان آن است که به اين وسيله شر و بدي آنان را از خود و برادر مومن برطرف ميسازيد. [3] .
============
[1] بقره/ 83.
[2] قولوا للناس احسن ما تحبون ان يقال لکم. فان الله يبغض اللعان السباب الطعان علي المومنين، الفاحش المتفحش السائل الملحف، و يحب الحيي الحليم العفيف المتعفف. (تفسير برهان 121:1).
[3] «قولوا للناس حسنا» اي للناس کلهم، مومنهم و مخالفهم، اما المومنون فيبسط لهم وجهه، و اما المخاطفون فيلکمهم بالمداراه لاجتذابهم الي الايمان. فان ايسر من ذلک يکف شرورهم عن نفسه و عن اخوانه المومنين. (بحارالانوار ج 71 ص 341).
هرگز از امر به معروف و نهي از منکر غافل مباشيد
و لا تترکوا الامر بالمعروف و النهي عن المنکر فيولي الله امرکم شرارکم ثم تدعون فلايستجاب لکم عليهم.
امر به معروف و نهي از منکر را ترک نکنيد.
اگر چنين کرديد، خداوند امر- زندگي و جامعه- شما را به اشرار ميسپارد و در آن صورت هرچه عليه آن تبهکاران دعا کنيد، دعايتان مستجاب نميشود.
امر به معروف و نهي از منکر در بسياري از آيات شريفه قرآن، با تاکيد و صراحت کامل از وظايف بسيار مهم گروهي از افراد جامعه شمرده شده است. به عنوان نمونه به اين آيه مبارکه توجه کنيم:
ولتکن منکم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون [1] .
بايد از ميان شما مسلمانان، گروهي ديگران را به خير
دعوت کنند و امر به معروف و نهي از منکر نمايند و البته آن گروه رستگار و نيکبخت هستند.
مردي به حضور حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و پرسيد: کدام عمل برترين و بهترين اعمال است؟ آن چناب پاسخ داد: ايمان به خداوند. مرد پرسيد: پس از آن کدام عمل بالاتر است؟ آن حضرت فرمود: پيوستن به خويشاوندان. دوباره پرسيد: پس از آن؟ و حضرت جواب داد: امر به معروف و نهي از منکر.
سپس آن مرد پرسيد: مبغوضترين و بدترين کار نزد خدا کدام است؟ پيامبر پاسخ داد: شرک به خداوند. و پرسيد: پس از آن کدام کار بدترين است؟ حضرت فرمود: گسستن از خويشاوندان و بالاخره پرسيد: پس از آن چه؟ آن جناب جواب داد: امر به منکر و نهي از معروف! [2] .
حضرت اميرالمومنين در بيان اهميت اين مطلب فرمود:
تمام اعمال نيک و همچنين جهاد در راه خدا، نزد کاري چون امر به معروف و نهي از منکر همچون کمتر از قطرهاي در برابر اقيانوس است؟ [3] .
غفلت از امر به معروف و نهي از منکر، پيامدهاي بسيار بدي دارد که به برخي از آنها اشاره ميکنيم.
پيامبر خدا فرمود:
چه حال و روزي خواهيد داشت آن زمان که زنان شما بدکاره شوند و جوانانتان فاسق گردند، و اين مصيبت زاييده آن است که امر به معروف نکردهايد و نهي از منکر ننمودهايد.
مردم عرض کردند: يا رسول الله! آيا چنان مصيبتي دامنگير جامعه ميشود؟
حضرت فرمود: آري، و از آن بدتر هم ميشود. چه حالي خواهيد داشت آن زمان که به جايي ميرسيد که به بدي و زشتيها امر ميکنيد و از نيکيها بازميداريد.
مردم با شگفتي بيشتري پرسيدند: به راستي چنان خواهد شد؟
و آن حضرت با تاسف فرمود: و بدتر از آن هم ميشود، و آن اين که کارتان به جايي ميرسد که ديگر ناپسنديها و زشتيها را خوب و پسنديده ميبينيد و خوبيها و پسنديدهها را زشت و نازيبا ميشماريد. [4] .
مهمترين و بدترين ثمرهي شوم ترک امر به معروف و نهي از منکر همان است که حضرت علي عليهالسلام از قول پيامبر نقل فرموده است، آن حضرت فرمود:
تا زماني که امر به معروف و نهي از منکر و نيز تعاون در انجام نيکيها در ميان مردم رايج باشد، زندگي خوبي خواهند داشت، اما وقتي که اين امور را ترک نمايند برکتها از زندگي ايشان محو ميشود و گروههايي از تبهکاران آنها بر گروه ديگر از نيکوکاران تسلط مييابند و در آن صورت نيکان جامعه نه در زمين و نه در آسمان يار و ياوري نخواهند داشت. [5] .
عقوبت همگاني در ترک امر به معروف و نهي از منکر در بياين روشن از حضرت علي عليهالسلام آمده است:
هان اي مردم! خداوند عموم مردم را به خاطر گناه
عدهاي ديگر عذاب نميکند، البته تا آن زمان که آن گروه گناهکار در خفا و پنهاني گناه کنند و عموم مردم از گناهان آنان آگاه نشوند. اما اگر گناهکاران آشکارا مرتکب منکر شدند و مردم خونشان به جوش نيامد و به مقابله با آن گناه برنخاستند عقوبت خداوند گريبان هر دو گروه را فراميگيرد. [6] .
امام باقر عليهالسلام در همينباره فرمود:
خداوند به حضرت شعيب وحي فرمود که من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد، چهل هزار نفر از بدکاران و شصت هزار نفر از نيکوکاران.
جناب شعيب عرض کرد: خداوندا! بدکاران را شايسته است که عذاب ميکني، اما نيکوکاران را چرا.
خداوند به حضرت شعيب وحي فرمود که من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد، چهل هزار نفر از بدکاران و شصت هزار نفر از نيکوکاران.
جناب شعيب عرض کرد: خداوندا! بدکاران را شايسته است که عذاب ميکني، اما نيکوکاران را چرا؟
خداوند وحي کرد: عذاب نيکوکاران از آن روست که با گناهکاران سازش کردند و در مقابل گناه آنان نايستادند و از خشم و غضب من خشمگين و غضبناک نشدند. [7] .
با وجود اينهمه تاکيد بر امر به معروف و نهي از منکر، اين کار بس مهم به عهده همه کس واگذار نشده است و گروهي خاص مامور به انجام آن هستند. چنانچه نقل است که از امام صادق پرسيدند: آيا امر به معروف و نهي از منکر بر همه واجب است؟ امام عليهالسلام فرمود: خير. پرسيدند: چرا بر هه واجب نيست؟ فرمود: اين امر مهم بر عهدهي کسي است که توانمند باشد و مردم از او اطاعت کنند و همچنين به موارد معروف و منکر معرفت داشته باشد، آدم ناتواني که خودش هم راه يافته نيست و نميداند آيا به باطل امر ميکند يا از حق نهي مينمايد و يا برعکس، چگونه ميتواند عهدهدار اين مهم باشد؟ دليل بر درستي اين سخن هم در کتاب آمده است که ميفرمايد:«بايد چنانباشد که گروهي از شما مردم را به خير و خوبي دعوت کنند، امر به معروف نمايند و نهي از منکر کنند.» اين آيه شريفه به گروه خاصي دستور ميدهد که عهدهدار اين امر باشند. [8] .
آخرين مطلب در اين باب، آن است که امام صادق عليهالسلام فرمود:
امر به معروف و نهي از منکر فقط درباره دو گروه بايد انجام گيرد: مومني که با اين کار به خود آيد و جاهلي که نميدانسته و بداند. اما درباره کسي که سرکش است و بيخبر و شلاق و شمشير به دست دارد و گفتن سخن حق به او بياثر، لزومي به امر به معروف و نهي از منکر نيست. [9] .
البته خداوند از زبان گروهي از بنياسرائيل که گروه ديگري را موعظه ميکردند، چنين ميفرمايد:
هنگامي که گروهي به آنان گفتند: چرا قومي را که خداوند هلاکشان ميسازد يا عذابش ميکند، موعظه ميکنيد؟ در پاسخ گفتند: براي آنکه ديگر براي آنان نزد خدا عذري نماند و شايد که پروا پيشه کنند. [10] .
============
[1] آلعمران/ 104. برخي آيات ديگر در اين باره عبارتند از: آل عمران/ 110، اعراف/ 157.
[2] ان رجلا جاء الي رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم فقال له: اخبرني بافضل الاعمال؟ فقال: الايمان بالله. قال: ثم ماذا؟ قال: صله الرحم. قال: ثم ماذا؟ قال: الامر بالمعروف و النهي عن المنکر. فقال الرجل: فاي الاعمال ابغض الي الله؟ قال« الشرک بالله. قال: ثم ماذا؟ قال: قطيعه الرحم. قال: ثم ماذا؟ قال: الامر بالمنکر و النهي عن المعروف. (بحارالانوار ج 97 ص 82).
[3] و ما اعمال البر کلها، و الجهاد في سبيل الله، عند الامر بالمعروف و النهي عن المنکر کنفثه في بحر لجي. (بحارالانوار ج 97 ص 89).
[4] کيف بکم اذا فسد نساوکم و فسق شبابکم، و لم تامروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنکر؟ فقيل له: و يکون ذلک يا رسول الله؟ قال: نعم، و شر من ذلک، کيف بکم اذا امرتم بالمنکر و نهيتم عن المعروف. قيل يا رسول الله! و يکون ذلک. قال: نعم و شر من ذلک کيف بکم اذا رايتم المعروف منکرا و المنکر معروفا. (بحارالانوار ج 97 ص 74).
[5] لايزال الناس بخير، ما امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر، و تعاونوا علي البر، فاذا لم يفعلوا ذلک نزعت عنهم البرکالت و سلط بعضهم علي بعض و لم يکن لهم ناصر في الارض و لا في السماء. (بحارالانوار ج 97 ص 94).
[6] ايها الناس! ان الله لايعذب العامه بذنب الخاصه اذا عملت الخاصه بالمنکر سرا من غير ان تعلم العامه، فاذا عملت الخاصه المنکر جهارا فلم يغير ذلک العامه استوجب الفريقان العقوبه من الله. (بحارالانوار ج 97 ص 75).
[7] اوحي الله تعالي شعيب النبي عليهالسلام: اني معذب من قومک مائه الف، اربعين الفا من شرارهم و ستين الفا من خيارهم. فقال: يا رب هولاء الاشرار، فما بال الاخيار؟ فاوحي الله عزوجل اليه: داهنوا اهل المعاصي، فلم يغضبوا لغضبي. (بحارالانوار ج 97 ص 93).
[8] سئل عن الامر بالمعروف و النهي عن المنکرا واجب هو علي الامه جميعا؟ قال: لا، فقيل: و بم؟ قال: انما علي القوي المطاع، العالم بالمعروف عن المنکر، لا علي الضعفه الذين لايهتدون سبيلا، الي اي من اي يقول، الي الحق ام الي الباطل؟ و الدليل علي ذلک من کتاب الله قول الله عزوجل:«ولتکن منکم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنکر» فهذا خاص غير عام. (بحارالانوار ج 97 ص 93).
[9] انما يومر بالمعروف و ينهي عن المنکر مومن فيتعظ، او جاهل فيتعلم، فاما صاحب سوط و سيف فلا. (بحارالانوار ج 97 ص 75).
[10] و اذا قامت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکهم او معذبهم عذابا شديدا قالوا معذره الي ربکم و لعلهم يتقون. (اعراف/ 164).
با يکديگر مهربان باشيد و از جدايي بپرهيزيد
و عليکم يا بني بالتواصل و التباذل و التبار و اياکم و التقاطع و التدابر و التفرق.
«و تعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان و اتقوا الله فان الله شديد العقاب» [1] .
فرزندان دلبندم! دوباره به شما سفارش ميکنم: به يکديگر بپيونديد، نسبت به يکديگر بذل و بخشش کنيد، از نيکي کردن به يکديگر غافل نمايند.
و از اينکه از يکديگر ببريد و پشت به هم کنيد و پراکنده شويد، سخت برحذر باشيد.
در نيکي و تقوا با يکديگر همکاري کنيد و در گناه و دشمني دست به دست هم ندهيد. از خدا بترسيد که عقاب او بسي سخت است.
علاوه بر توصيهاي که آن حضرت پيشتر دربارهي اتفاق و يکدلي زندان و پيروي خويش داشت، مجددا آنها را به دوستي و مهرباني سفارش ميکند و به خاطر آسيبهاي فراواني که جامعه، از اختلاف و چند دستگي و پراکندگي، متحمل ميشود، باز ايشان را از تفرقه و چند دستگي برحذر ميدارد.
در گزارشي که آن جناب از اثرات و ثمرات بعثت برميشمرد يکي از نعمتهاي بعثت را آن ميداند که پيامبر به مسلمانان دستور داد که:
امرکم ان تعاطفوا و تباروا و تباشروا و تباذلوا و تراحموا و نهاکم عن التناهب و التظالم والتحاسد و التباغي. [2] .
فرمان پيامبر آن بود که نسبت به يکديگر عطوفت و مهر داشته باشيد. با هم مباشرت و دوستي کنيد. از بخشش مال براي يکديگر دريغ نورزيد و با هم مهربان باشيد.
و شما را از اينکه يکديگر را غارت کنيد و به يکديگر ستم روا داريد و نسبت به هم حسادت بورزيد و براي هم، سرکشي کنيد، نهي اکيد فرمود.
و حضرت علي عليهالسلام يک بار در سفارش ارزشمندي که به ياران خويش داشت، به آنان فرمود:
«پشتيبان و ياور يکديگر باشيد، به هم مهر و عطوفت بورزيد، و با مال، به يکديگر بذل و بخشش کنيد.»
«و مانند منافقي مباشيد که کارهاي خوب را توصيف ميکند اما به آنها عمل نمينمايد.» [3] .
و بالاخره آنکه فرموده است:
«آنان که به يکديگر ميپيوندند و از دارايي خويش به مومنان ميبخشند، نزد خداوند ماجور هستند و آنان که از ديگران ميبرند و به يکديگر پشت ميکنند، مرتکب گناه ميگردند.» [4] .
============
[1] سورهي مائده آيهي 2.
[2] بحارالانوار ج 33 ص 567.
[3] توازروا و تعاطفوا و تباذلوا، و لا تکونوا بمنزله المنافق الذي يصف ما لايفعل. (بحارالانوار ج 71 ص 224).
[4] فان المتواصلين المتباذلين، ماجورون، و ان المتقاطعين المتدابرين، موزون. (کافي 153:2).
انتقامجويي نکنيد
به نظر ميرسيد هر آنچه مهم بوده و ميخواسته بگويد، گفته است. اينک نگاههاي آن حضرت رنگ وداع به خود گرفته است. دوباره يک يک حاضران را از نظر گذرانيد و در همان حال فرمود:
حفظکم الله من اهل بيت و حفظ فيکم نبيکم.
خداوند شما اهل بيت پيامبر را حافظ و نگهدار باشد و سنتها و يادگارها و فرمانهاي آن عزيز را در ميان شما زنده و جاويد بدارد.
ديگر هنگام خداحافظي فرا رسيده است. دلي به اين دنيا نبسته بود تا بخواهد به سختي از آن دل بکند. آرام و شمرده، در حالي که چشم برهم مينهاد، زمزمه کرد:
استودعکم الله و اقرا عليکم السلام و رحمه الله و برکاته.
شما را به خدا ميسپارم و سلام و درود خداحافظي بر شما ميفرستم. رحمت و برکات خدا بر شما باد.
اما ناگهان آنچنان که گويا نکته مهمي به خاطرش آمده باشد، حرکتي کرد، چشم گشود و با صدايي رسا و محکم فرمود:
يا بني عبدالمطلب لا الفينکم تخوضون دماء المسلمين خوضا. تقولون قتل اميرالمومنين، قتل اميرالمومنين. الا لايقتلن بي الا قاتلي!
اي خاندان عبدالمطلب! مبادا ببينم که در خون مسلمانان غوطهور شدهايد به اين بهانه که بگوييد: اميرالمومنين را کشتند، اميرالمومنين را کشتند. هوشيار باشيد، با شما سخن ميگويم. به خاطر کشته شدن من جز قاتل من نبايد کشته شود.
همه ميدانستند قاتل او از گروه خوارج است و دشمني آنان با حضرت علي و ديگر مسلمانان، کاملا آشکار بود. بازمانده خوارج نيز مورد شناسايي بودند و چه بسا عدهاي ميخواستند به بهانه آنکه قاتل اميرالمومنين همان خوارج هستند خون خوارج و يا حتي ديگران را به اين عنوان که از خوارج هستند، بريزند و خلاصه در جامعه فتنه برخيزد و خون ناحق ريخته شود. به هر حال پس از اين هشدار که با هيجان بيشتري ادا شد و ضعف را کاملا بر آن حضرت مستولي کرد، کوشيد سخن ديگري نيز بر زبان آورد، با زحمت و سختي بسيار فرمود:
انظروا اذ انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربه بضربه.
اگر من از اين ضربت مردم،- که ميميرم- در برابر ضربتي که او به من زده است فقط يک ضربت به او بزنيد.
و به عنوان آخرين سفارش فرمود:
و لا يمثل بالرجل. فاني سمعت رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: اياکم و المثله، و لو بالکلب العقور.
مبادا که قاتل مرا مثله کنيد. اعضاي بدنش را- چنانچه رسم عرب در دوران جاهليت بود- قطعه قطعه نکنيد. چون من از رسولخدا شنيدم که فرمود: از مثله کردن بپرهيزيد هر چند درباره سگ هار و آزار رساننده باشد.
آخرين کلام، کلام آخر
نخستين کلام مولا در آغاز وصيت خويش را به ياد داريد؟
بسم الله الرحمن الرحيم
انه يشهد ان لا اله الا الله. وحده لاشريک له
يادتان ميآيد که گفتيم او از همان آغاز کودکي به يگانگي خدا و پيامبري رسول اکرم اعتقاد داشت و يک لحظه هم به خدا شرک نورزيد؟ راستي يادتان ميآيد که گفتيم وقتي پيامبر به او فرمود تو در ماه رمضان در محراب عبادت به دست شقيترين مردم شهيد ميشوي، آن حضرت از پيامبر چه پرسيد؟ مگر نگفتيم که پرسيد: يا رسول الله! در آن حال آيا دين من سلامن است و پيامبر هم پاسخ داد: آري؟
اينک ميگوييم: در پايان سخن هم،
لم يزل يقول: لا اله الا الله حتي قبض- صلوات الله عليه و رحمته.
پيوسته زير لب ميفرمود لا اله الا الله. تا اينکه جان به جان آفرين تسليم کرد. درود و رحمت خدا بر او باد.